🔻مادر شهید
🔰همه میدانستند #من_ومجید رابطهمان به چه شکل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا مریم خانم☺️ و #پدرش را آقا افضل صدا میکرد. ما هم همیشه به او #داداش_مجید میگفتیم.
آنقدر به هم نزدیک بودیم💞 که وقتی رفت همه برای آنکه آرام و قرار داشته باشیم در خانهمان جمع میشدند. وقتی خبر #شهادتش🕊 پخش شد اطرافیان نمیگذاشتند من بفهمم❌ لحظهای مرا تنها👤 نمیگذاشتند.
با اجبار مرا به خانه برادرم🏡 بردند که کسی برای گفتن #خبرشهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یک روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاکاردهای دورتا دور یافتآباد را جمع کرده بودند که من متوجه شهادت پسرم نشوم😔
این کار تا ۷ روز ادامه پیدا کرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمیگرفت📵 بیقرار بودم. یکی از دخترهایم درگوشی همسرش #خبر_شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود😭
او هم از ترس اینکه من بفهمم خانه ما نمیآمد🚷 آخر از تناقضات حرف هایشان و #شهید شدن دوستان نزدیک مجید، فهمیدم #مجید_من هم شهید شده🕊 است.
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
*شهیدمدافعحرمــ سجاد زبرجدی*
با دوتا از بچه ها و شهیدسجادربرجدی سرمزار شهید سیدمصطفی میرنعمتی عهدکردیم برای #شهادت دعاکنیم
وشهیدزبرجدی عرض کردن وقرارگذاشتیم که شب اول قبر هرکسی که شهیدشدش😔 تاصبح بالاسرش بمونیم ودعاکنیم #قرآن بخوانیم وزیارت عاشورا
#شهیدزبرجدی اون شب باسیدمصطفی کلی حرف زدش واشک ریخت😔 واون شب شدش شب نوشته شدن، #شهادتش...
بعدازحدود۳سال اقاسجادزبرجدی درسوریه حلب به #شهادت رسیدند...
#شهید_سجاد_زبرجدی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🔹️ آخرین دیدار؛ حاج قاسم خطاب به همراهان
#جهاد_مغنيه: 🕊🌺🕊🌺
🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...!
🌺🕊🌺
آخرين باری كه حاج قاسم #جهاد را ديد دو روز قبل از #شهادتش بود؛ با لبی خندان و پُرانرژی مثل هميشه آمد ديدن ِحاج #قاسم، با همه برادران حاضر در جمع سلام واحوال پرسي كرد، به حاج قاسم اطلاع دادن #جهاد به ديدن شما آمده. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حاج قاسم هم با اشتياق فراوان برای ديدن او به برادران گفت بگوييد سريع بيايد داخل پيش من.🌺🌺🌺🌺
تا جهاد داخل اتاق شد حاج #قاسم از جايش بلند شد او را محكم بغل كرد، #جهاد هم با لحن شيرين و هميشگیاش كه حاج #قاسم را عمو خطاب ميكرد و لبخندی كه هميشه زمان ديدن حاج قاسم بر لب داشت با صدای بلند گفت: خسته نباشيد عمو! و شانهی #حاج_قاسم را بوسيد، خم شد تا دست حاج #قاسم را ببوسد اما حاج آقا ممانعت كرد.
جهاد هم با صدای آرام رو به سمت او گفت: آخر من آرزو به دل میمانم.🌹
باهم نشستند و چای خوردن.
برادری كه مسئول #جهاد بود آمد داخل اتاق، حاج قاسم تا او را ديد گفت: برادر، #جهاد را اول به خدا دوم به شما ميسپارم؛ جان شما و جان او!🔹️🔹️🔹️🔹️
ايشان اجازهی اينكه به خط مقدم برود را از طرف من ندارد!🔹️🔹️
جهاد لبخندی زد و باز شانهی #حاج_قاسم را بوسيد و دستش را بر روی شانه ايشان گذاشت و گفت عمو جان من به فدای شما؛حاج #قاسم هم نگاهی پراز عشق و محبت به #جهاد كرد و همينطور كه به #جهاد نگاه ميكرد رو به سمت آن برادر مسئول گفتن: مراقب پسر من باشيد خدا خيرتان دهد...!🌹🌹🌹
آن لحظه همه حاضران در آن جمع عمق عشق و محبت پدر و پسری را بين #جهاد و حاج #قاسم فهميدن...🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
#شهیدجهادعمادمغنیه
#فرمانده_حزب_الله
#یادش_باصلوات
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🕊🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹🕊
چگونه #جهاد_مغنیه
یک هفته جلوتر #سر_نوشتش را پیشگویی کرد
طرح شهید #جهاد_عماد_مغنیه برای #شهادت
برنامهاش #شهادت بود
گروه بینالملل: #شهید_جهاد_عماد_مغنیه، روز دوشنبه گذشته، فردای #شهادتش به همراه 5 همرزم #حزب_الله_لبنان در منطقه #القنیطره در جولان سوریه «جهاد مغنیه» پس از تشییعی با شکوه بر دوش هزاران تن از مردم ضاحیه جنوبی بیروت در گلزار شهدای «روضه الشهیدین» و در مزار پدرش «عماد مغنیه» به امانت گذاشته شد. جهاد که فرمانده حزبالله در جولان محسوب میشد در هنگام #شهادت بر اثر حمله موشکی #صهیونیستها کمتر از 25 سال داشت. مقتدا صدر که خود را از عراق به مراسم تشییع او رسانده بود، عنوان «شیربچه» را روی رعنای حزبالله گذاشت، «شیربچه»ای که خون او دامن #صهیونیستها را میگیرد. در مقابل رسانههای اسرائیل از شکار یک برند بزرگ حرف میزدند.🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
مادر #شهید_عماد_مغنیه و #مادربزرگ_جهاد پس از تدفین نوهاش نقل کرده است که او پیشگویی ضمنی از #شهادتش داشته است. ماجرا از آنجا آغاز شد که یازدهم ژانویه، یکشنبه هفته قبل، خانواده #شهید_عماد_مغنیه به یک میهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل میهمانی در منطقه #الغبیری بود در نزدیکی «روضه الشهیدین»، در منزل پدر همسر
#شهید_مغنیه. همه بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول دور هم جمع بودند. از همه نوهها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید #میلادی چه برنامهای دارند. همه نوهها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به جهاد مغنیه. جهاد فقط گفت: «طرحم برای سال بعد را هفته آینده میگویم.» همه نوهها و اعضای خانواده شروع به اعتراض کردند، میگفتند #جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضیها میگفتند کارش را آماده نکرده است. وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، #جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته بعد به همه میگوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار در بین خیل گسترده کسانی که برای تسلیت شهادت جهاد آمده بودند. بله طرح جهاد، #شهادت خودش بود! به گزارش مشرق، این روایت را #مادربزرگ_جهاد، ام عدنان و خالهاش و چند نفری از خانوادهاش تعریف میکنند. موقع صحبتی که مدام به خاطر گریه قطع میشود، میتوانی رد حسرتی عمیق را ببینی. خانواده #شهید، خیلی سریع مسیر خودشان را تعیین میکنند: «به خاطر از دست دادن نوه جوان خانواده گریه میکنیم، ولی به خاطر راهی که انتخاب کرده بود خوشحالیم.» در سالنی که پر است از تسلیتگویندگان، آرامش مادر شهید [همسر شهید عماد مغنیه] خیلی جلب توجه میکند. لبخندی که هیچوقت از صورتش محو نمیشود باز هم با اوست. صبر عجیبی دارد که هر کس وارد مجلس میشود، مادر #شهید اصرار دارد حتما برای احترام از جایش بلند شود.🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
یکی از خانمهایی که با مادر #شهید رابطه نزدیکی دارد، میگوید: «این اواخر مادر جهاد خیلی دعا میکرد که #جهاد به چیزی که خودش دوست دارد و از مادرش دعا برای آن را میخواهد برسد، یعنی طوری #شهید شود که قدر و ارزشش بالا برود و به محضر پدرش مشرفش کند. به همین خاطر وقتی خبر #شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: ناراحت نیستم، خوشحال هم هستم که پسرم به چیزی که میخواست رسید.»⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄
یک درس تا لیسانس مدیریت
اما این آرزوی جهاد که آن را چند سال پیش و در روز تشییع پیکر پدرش هم به زبان آورده بود مانع آن نمیشد که زندگیاش را مثل یک جوان برنای 24 ساله پی نگیرد. تحصیلات عالیه را در رشته مدیریت دانشگاه آمریکایی #بیروت [یکی از بهترین دانشگاههای خاورمیانه] پیگرفت. تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد. یکی از نزدیکان خانوادگیشان در توصیفش میگوید که #جهاد بیش از همه به
#پدر_شهیدش شبیه بود، بویژه آرامش و تیزهوشیاش: «خیلی خوب به حرفهای دیگران گوش میکرد، در زندگی اجتماعیاش خیلی جدی بود، برعکس روحیه شوخ و نرمش در خانواده. #برادرش_مصفی و #خواهرش_فاطمه هر دو ازدواج کرده بودند و او فرزند آخر خانواده بود که هنوز همسر اختیار نکرده بود.» #مادربزرگش [با لحن و لهجه لبنانی] میخواند: «عزیز دلم تاتا» و بعد از درددلی سوزناک با نوهاش میگوید: «زود رفتی» ولی سریع ادامه میدهد: «الحمدلله. این خاندان، سرنوشتش شهادت است. #شهادت هم #هدیهای است که #خدا به اولیای خاصش میبخشد.»...
#سلام_بر_شهید_جهاد_عماد_مغنیه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فرمانده_حزب_الله
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#مصاحبه
با
خواهر #شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فاطمه_مغنیه
فاطمه می گوید:تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله ام
گفتگوی جالب با #خواهرشهیدجهادمغنیه
آن قدر نگران #سلامتیاش بودم که فراموش کرده بودم عروسم.🧕 مدام حواسم به او بود و به بقیه حاضران تا کسی از او عکس نگیرد.»
صراط: از #فاطمه میپرسم به پدرت که فکر میکنی، بیش از همه دلتنگ چهای؟ سکوت میکند. تصور میکند #حاج_رضوان روبرویش ایستاده. میگوید: «سکوت زیبایش. #دلتنگ سکوت زیبایش میشوم. دلتنگ حضورش و سِحر وجودش. #عاشق این بودم که نگاهش کنم. خیلی وقتها از ته دل حس میکنم نیازمند آنم که چنین صحنهای باز تکرار شود.» بعد با اطمینان ادامه میدهد: «اینها مردان #خدا هستند.» #فاطمه میداند که در خیلی چیزها را از پدرش به ارث برده: «بله #شبیه او هستم. ... جهاد👮♂️ هم شبیه او بود.»
"سمیه علی" در پایگاه اینترنتی شبکهی المنار در ادامه نوشته است: فاطمه 🧕در منزل خودش پذیرایمان بود. 😊قبلش یک گفتوگوی تلفنی کوتاه داشتیم و در همان تماس دربارهی اصل مصاحبه و زمان مصاحبه دربارهی «حاج رضوان»👨✈️ توافق کردیم.
با نزاکت و اعتماد به نفس فراوانی به استقبالمان میآید. لبخندی بر چهره دارد که میتوانی در آن، رد غم «از دست دادن عزیز»ی را ببینی: از دست دادن برادر «و دوستی که من از همه به او نزدیکتر بودم» و از دست دادن پدر. پدری که درست هفت سال پیش بود که آخرین بار او را دید.
#آخرین_دیدار 👨✈️🧕
فاطمه #عمادمغنیه، برمیگردد به آن روز. انگار همهی جزئیات جلوش چشم باشد. لبخندی میزند و از یک فنجان نسکافه حرف میزند که پدرش «همه را یکجا سرکشید. خیلی هم تند. البته من این فنجان را برای خودم درست کرده بودم! قبلش از او پرسیدم نسکافه میخواهی؟ که گفت نه.» شنبه شبی بود، نهم فوریه #2008 «یعنی دو روز پیش از #شهادتش. پدر 👨✈️سه شنبه شهید شد.» سکوتی میکند و ادامه میدهد: «درست مثل برادرم👮♂️ #جهاد. 👱♂️او را هم برای آخرین بار روز پنجشنبه دیدم و روز یکشنبه شهید شد.» 🌹🕊🌹با اشتیاق، ادامه آخرین دیدار 🧕👨✈️با #پدرش 👨✈️را از سر میگیرد: «آمد به خانهی من. مادرم هم بود. نشستیم به شبنشینی. آن شب قسمتی از یک سریال طنز سوری را دیدیم و کلی خندیدیم.»
بابا کجاست؟ 👨✈️
«باعث شدی وسط #خاطراتم_بگردم» این را درحالی میگوید که دارد در اتاقش دنبال یک یادگاری از پدرش میگردد که از او خواستیم برای ضمیمه کردن به متن مصاحبه در اختیارمان بگذارد. نگاهش میافتد به دیوار اتاق.🌹🕊🌹 یک عکس از پدرش👨✈️ به دیوار زده که او را در کودکی بغل کرده است. خیلی آرام آن را از روی دیوار برمیدارد و به ما میدهد. نزدیک همان عکس، یک عکس دیگر هم از #فاطمه 🧕در کنار برادرانش و پدر و مادرش👨✈️🧕 روی دیوار است. نگاهی میکند و با لهجهی #لبنانی میگوید: «این #مو_بوره جهاده».👱♂️ به خاطر حضور مادرش در تصویر، از انتشار آن عذر میخواهد. از همینجا بحث دربارهی کودکیاش👷♀️ آغاز میشود....
#ادامه_دارد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#فاطمه_مغنیه 🧕
گفتوگو با ما را در باب اینگه #پدرش👮♂️ از چه چیزهایی خوشش میآمد 😊و از چه چیزهایی بدش میآمد 😊ادامه میدهد. بعد از ذکر چند #غذای€لبنانی که پدرش👮♂️ آنها را دوست داشت میگوید: «خیلی از #سیگار و #قلیان متنفر بود. #عاشق_موسیقی بود، البته طبعا عاشق مقاومت هم بود. #موسیقی خاصی نه. از موسیقی خوب خوشش میآمد. 🎶خیلی ساز ویولن🎻 را دوست داشت.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه تأکید میکند که شهادت،🕊 باعث تمام شدن #رابطهاش با پدرش 🧕👨✈️و حتی با برادرش👮♂️تمام نشده است: «حضورشان را هر روز حس میکنم. آنها #زندهاند [ولی به قول قرآن] 📖ما حس نمیکنیم. من به این #یقین دارم.» بعد ادامه میدهد: «یک روز [بعد از شهادت پدرم] 👨✈️🕊برایم سؤالی اعتقادی پیش آمده بود که باید جوابش را پیدا میکردم. با #پدرم حرف زدم و جواب را از زبان شخص دیگری گرفتم. روح #عمادمغنیه👨✈️ را میشد در جواب دید.» میگوید: «بارها در خوابش را دیدهام و با او حرف زدهام و صورتش را بوسیدهام.» 😘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه اذعان میکند که به واسطهی «دختر عماد مغنیه» 👨✈️بودن احساس #مسؤولیت میکند: «دائما باید #سخاوتمند باشم. باید عشق به مردم 👪👫را بلد باشم. نباید زود #عصبانی شوم. باید دائما با مردم در #ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میپرسم اگر میشد یک بار دیگر با #پدرت بنشینی چه میگفتی. ؟🧕👨✈️جواب میدهد: «خیلی دوست میداشتم که با او در موضوعات #فرهنگی حرف بزنم. شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعهمان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند. دوست دارم #فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ #غرب بایستیم. اگر میشد، با او دربارهی این صحبت میکردم که چطور #حوزههای_علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه میشود روانتر باشد و نزدیکتر به فهم #عامهی مردم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید
حتی بعد از #شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود #پدر به #دخترش👨✈️🧕 میبخشد حس میکند: «در #حضورش و در #غیابش احساس امنیت میکردم و میکنم. حس میکنم دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گفتگویمان با #فاطمه🧕 با این جمله به پایان میرسد. از او تشکر میکنیم. با لهجهی محلی #لبنانی😊 میگوید: «یه لحظه #صبر کنین، هنوز ازتون #پذیراتی نکردم.»😊🧕 اصرار میکند از #خرمای_خشک و #گردو بخوریم. بعد با #لبخندی که خیلی #شبیه لبخند #حاج_عماد👨✈️ است راهمان میاندازد...
#شهیدعمادمغنیه
#فرمانده_حزب_الله
#حاج_فلسطین
#یادش_باصلوات
#جهاد_ادامه_دارد_ ✌
#پایان
🌹🕊شادی روح شهدا صلوات 🕊🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
چگونه #عماد_مغنیه مرد #سایهها شد؟
یکی از بزرگترین #ویژگیهای وی در مورد تدابیر #امنیتی این بود که حتی در زمان دیدنش نیز کسی او را #نمیشناخت، این موضوع باعث شده بود او به صورت یک فرد عادی و ساده بدون ناظر و محافظ به #فعالیتهایش ادامه دهد. وی در نشستهای رسمی و عمومی حاضر میشد ، اما به عنوان یک فرد عادی در #مقاومت مانند دیگر اشخاص حضور پیدا میکرد، زیاد در #مناقشه ها شرکت نمیکرد، بلکه فقط گوش میکرد. این نحوه رفتار به روش عادی زندگی وی تبدیل شده بود.
در زمان دیدار سردار #قاسم_سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با "محمد ناصیف" معاون رئیسجمهور فقید سوریه، #حاج_عماد در هیئت ایرانی حضور داشت. در زمان صحبت ها، #مترجم در انتقال جمله ای از #فارسی به #عربی اشتباه کرد که حاج عماد این اشتباه را تصحیح و خود را به عنوان یک مشاور در هیئت معرفی کرد. این نحوه رفتار، آزادی عمل زیادی را به وی داده بود. با این وجود وی همواره سلاح کمری را در قاب خاکستری رنگش با خود حمل میکرد.
#مغنیه توان #جسمی خود را حتی در دهه آخر عمر خود نیز حفظ کرده بود. او در زمان آموزش نیروهای #مقاومت برای اسارت گرفتن یک نظامی اسرائیلی به سرعت در را باز کرد و با مهارت بالا یکی از #عناصر تنومند مقاومت را که دو #برابر خودش #هیکل داشت، با تمامی #تجهیزات و #تسلیحاتش بلند کرد. یکی از عناصر مقاومت نزدیک به وی میگفت:
#حاج_عماد در مسائل دفاع #شخصی آموزشهایی به ما میداد.
سید #ابراهیم امین السید، رئیس شورای سیاسی #حزبالله لبنان در رابطه با
#حاج_رضوان میگوید که انسان همواره سعی دارد تصاویری از #دستاوردهای خود تهیه کند، اما دستاوردهای #حاج_عماد همواره بدون امضا باقی میماند. وی هرگز به همراه دستاوردهای خود #تصویری تهیه نمی کرد، بلکه برعکس تصاویر دستاوردها را میگرفت اما #تصویری از خود در کنار آن ثبت نمیکرد. این رفتار از این منظر بود که هرگز او #اسرائیل را دست کم نمیگرفت.
در ساعتهای آخر قبل از #شهادتش، #حاج_عماد جلسهای با رمضان عبدالله شلح، دبیرکل جنبش #جهاد اسلامی و سردار سرتیپ #محمدپاکپور، فرمانده #نیروی_زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. سردار #پاکپور روایت میکند که آنها قرار بود در نیمه شب با هم دیدار کنند.
نهایت با عنوان عملیات #رضوان انجام شد
#شهیدعمادمغنیه
#فرمانده_حزب_الله
#ادامه_دارد
🌹🕊#شادی_روح_شهدا_صلوات 🕊🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
#شهیدمرتضی_ابراهیمی🌷 از نیروهای پاسدار انقلاب اسلامی بود که طی روزهای گذشته در اغتشاشات اخیر در شهرستان ملارد به دست اشرار و اغتشاشگران با سلاحهای گرم و سرد مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید.
#بانواعظم_اعرابی 🌹🍃 #مادر_شهید_ابراهیمی 🌷🕊 با اشاره خصوصیات اخلاقی و رفتاری فرزند #شهیدش اظهار داشت: بسیار بچه خوب و عالیای بود، از بچگی در راه امام حسین (علیهالسلام ) حرکت میکرد، پاک و شوخطبع بود، با همه اهل خانه و فامیل شوخی میکرد، دل کسی را نمیشکست. هرکس که خبر #شهادتش را شنید باور نمیکرد. اگر به صورت عادی فوت میکرد من شک میکردم چون لیاقت او #شهادت بود. #مداح_اهل_بیت_و_روضهخوان_امام_حسین (علیهالسلام ) بود، نمی دانم امسال در محرم از امام حسین (علیهالسلام ) چه خواست و چه خواند که عین علیاکبر (علیهالسلام ) #شهید شد، دورش را گرفتند و او را اربا اربا کردند.
وی در خصوص نحوه #شهادت فرزندش گفت: #فرمانده بود و با سربازانش در حال گشتزنی، که گفت من جلوتر میروم تا اگر خطری بود برای من باشد و برای کسی اتفاقی نیافتد. جانش را برای حفظ سربازانش در خطر انداخت، خیلی شجاع بود و راضی نبود کسی آسیبی ببیند.
مادر این شهید مدافع امنیت بیان کرد: سه روز بود که شهریار شلوغ شد، در این مدت با مرتضی فقط تلفنی حرف زدم، هر وقت میپرسیدم چه خبر؟ میگفت خطری نیست نگران نباشید. روز حادثه ساعت پنج غروب با هم صحبت کردیم و بعد از آن هرچه تماس گرفتم گوشیاش خاموش بود، در آخر به پایگاه زنگ زدم تا خبر بگیرم که گفتند چند همرزمش زخمی شدند و با آنها به بیمارستان رفته، هرچه به بیمارستانها زنگ زدم کسی جواب نداد، تا اینکه ساعت ۱۲ شب خبر #شهادتش را دادند.
اعرابی به آرزوی فرزندش برای شهادت اشاره کرد و گفت: چند بار برای رفتن به سوریه اقدام کرد اما اجازه ندادند. همیشه سر نماز از من میخواست برای شهادتش دعا کنم، میگفتم مادر الان زود است اجازه بده بچههایت بزرگتر شوند، اما میگفت آن زمان دیر است، شهادت باید در جوانی باشد، مرتضی لیاقتش را داشت که شهید شد.
#مادر_شهید_ابراهیمی 🌷🕊
در خصوص نظر فرزندش درباره اغتشاشگران گفت: همیشه میگفت این اشرار، منافق هستند و مردم عادی این کارها را نمیکنند. دشمنان و اشرار کور خواندهاند که بچه من و امثال او را #شهید کردند، آنها خود نابود شده هستند، #آمریکا فکر میکند پیروز میشود.
اعرابی به ارتباط فرزند شهیدش با شهدای مدافع حرم منطقه شهریار اشاره کرد و گفت: رابطه خیلی خوبی با هم داشتند، همیشه میگفت از رفقایم عقب ماندهام، #شهید_مصطفی_صدرزاده و #سجاد_عفتی رفتند، در حقم دعا کن که من هم پیش آنها بروم.
این #مادر_شهید اغتشاشات اخیر در شهرستان شهریار با درخواست از دولت گفت: از دولت می خواهم واقعا کار کند، به مشکلات ملت برسد و #رهبر_معظم انقلاب اسلامی را تنها نگذارد. ما خون دادیم که انقلاب اسلامی را نگه داریم و نگه میداریم، دشمنان هر کاری کنند نمیتوانند ما را زمین بزنند. من فعلا یک پسرم را دادم، فرزندان دیگرم را تربیت میکنم تا آنها هم به راه برادرشان بروند. اگر ۱۰ فرزند هم داشتم آنها را در راه دین و انقلاب میدادم. نوههایم که یکی ۴۰ روزه و دیگری هفت ساله هستند را رشید بزرگ میکنم و در راه دینم میدهم. ما پشت رهبر و انقلاب هستیم، این خونها را ندادیم که فرزندانمان از دست بروند خون دادیم که آنها را داشته باشیم.
وی با اشاره به چگونگی شهادت فرزندش بیان کرد: قاتلش یکی نبود، چند آدم روی سرش ریختند چون بچه من را کسی نمیتوانست بزند، مرتضی مثل نامش قوی و رشید بود، همیشه میگفت نترس من حریف همه هستم، نمیدانم چه کاری کردند که او را زمین زدند.
#یازهرا...🌹🍃
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#شهید_جهاد_مغنیه
🍃یک هفته قبل از #شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه #جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم،دیدم جهاد سر #سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با #امام_زمان صحبت میکند .دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام.
.
🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم .گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم.
دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسید و بغل کرد و رفت...
.
🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به #خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر #التماس برای چه بوده است !.
راوی: #مادر_شهید
🌺سالروز 🎂#تولد شهید
#جهاد_مغنیه✨
@jihadmughniyah 🕊
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡