💠 #حدیث_روز 💠
🔰 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
💢 مَن أحسَنَ تَدبيرَ مَعيشَتِهِ رَزَقَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى .
✍🏻 هر كس براى گذرانِ زندگانى خويش، به درستى برنامه ريزى كند ، خداى ـ تبارك و تعالى ـ روزى اش مى بخشد .
📚 اُسد الغابة : ج ۵ ص ۳۳۶ ح ۵۲۹۴
@jihadmughniyeh_ir
✴️ پنجشنبه 1 آبان 1399
✴️ 5 ربیع الاول 1442
✴️ 22 اکتبر 2020
🕋 مناسب ها دینی و اسلامی.
🏴 وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام " ۱۱۷ ه.ق " .
🎇 امور دینی و اسلامی .
📛 صبح را با صدقه اغاز کنید.
📛 از ملاقات رؤسا و قسم دروغ جدا پرهیز شود .
⏪ مناسب زایمان و نوزادش حالش خوب است . ان شاءالله
⏪ مریض امروز زود خوب می شود.
🚘 مسافرت:
مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭ا حکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است .
✳️ شروع به درمان .
✳️ کندن چاه و کانال .
✳️ و از شیر گرفتن کودک نیک است .
🔵 امروز (روز پنجشنبه)
مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از آن اقا بزرگوار و عاقل گردد .ان شاءالله.
🔳 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، وقت مباشرت پس از زمان فضیلت نماز عشا است و فرزند شب جمعه ، از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام و سخنوری نطاق گردد که سخن او در دل ها اثر گذارد . ان شاءالله
✂️ اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث سرور و شادی است .
💉💉 حجامت فصد خون دادن :
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث زردی رنگ می شود .
🛏 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 6 سوره مبارکه " انعام " است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن ......
و چنین برداشت میشود که چیز ناخوشی به صاحب خواب برسد و یا به اندک آزردگی مبتلا گردد .در این مضامین قیاس شود.
💎 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
🔹 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
@jihadmughniyeh_ir
خنده هـايت . . .
آنچنان جادو ڪند جانِ مرا
هر چه غـم آيد سـرم
هرگز نبينم آفتى !
#صبحتون_شهدایی
@jihadmughniyeh_ir
🔖 #گذرے_بر_سیره_شهید
✍ همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمیکرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.🍃
✍ گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد. اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.🔅
🎙 راوے: همسر #شهید_مسلم_نصر
🌷 #سالروز_شهادت
@jihadmughniyeh_ir
❌هــی نـــگـــو
مـن گنــهــکــارم❌
✔️حتی اگه گناهکاری با ، تَه دلت بگو خدا رو شکر وگرنه اوضاع بیریخت میشه
#درمحضرعلماء
✍ حاج اسماعیل دولابی
⭕ خیلی نگو من گناهکارم
⭕ هی نگو من گنهکارم
⚠ این را ادامه نده تا خـــودتـــــ هم به این یقیــن برسی...
✅ روی صفات خوب و کارهای خوبت کـــار کن تا روی آنــها به یقین برسی
📛 معصیت را به یقین نــرسان
📛 ایمان را به شک تبدیل نــکن
✅ تاثیر زبان این است که اگر چهار مرتبه بگویی بیچارهام و عادت کنی، اوضاع خیـــلی بیریختـــ میشود...
همیشه بگویید "الحمدلله"....
شکر خدا
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همـــراه کنی.
🔰 اگر پَکر هستی دو مرتبه همـــراه با دلت بگو "الحمدلله" آن وقت غمت را از بین میبرد...
#ناامیدی_از_رحمت_خدا
#گناه_کبیره_است ⚠️
اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْر
@jihadmughniyeh_ir
نام و نام خانوادگی: ایرج دوپلانی
نام پدر: سلطان
تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۶/۲۵
تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۰۹/۰۹
محل تولد:آغاجاری
محل شهادت:بستان
زندگینامه:
بسمه تعالی
گوشه ای از زندگی و چگونگی شهادت شهید ایرج (میثم) دوپلانی
و باز دست و پنجه کافر به خون نشست و در غم جگر گوشه ای دوستدارانش را داغدار ساخت .
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و با درود به شهیدان انقلاب بخصوص شهدای جنگ تحمیلی اخیر .
شهید میثم دوپلانی در بیست و پنجم شهریور ۱۳۴۵ در شهرک طالقانی ماهشهر متولد شد دوران ابتدائی و راهنمائی را در شهرک به پایان می رساند .
کلاس پنجم دبستان همکلاس بخاطر اخلاق و رفتار آنها درگیری پیدا می کرد و به خاطر اخلاق و رفتار آنها درگیری پیدا می کرد و به خواهران همکلاس می گفت که باید روسری داشته باشند . سال ۱۳۵۶
زمانیکه در مدرسه راهنمایی شهید مطهری شهرک طالقانی درس می خواند با یکی از دبیران که دیدگاه کمونیسی داشت درگیر بدلیل مخالف با ایشان سالل دوم راهنمایی را در مدرسۀ دکتر علی شریعتی – ماهشهر به پایان می رساند . که با هوادارها دائم درگیری می داشت . تا اینکه از بدو شروع بسیج در ماهشهر وارد بسیج می شوند شبهای سرد و بارانی بود که در منطقه نوپاژ و اتوبان شهر نگهبانی می دادند .
اوایل تابستان سال ۶۰ برای رفتن به جبهه و برای اولین بار این فرزند ۱۵ ساله اسلام اسم نویسی می کند .
که با مخالفت خانواده و مراجعه آنها به دفتر بسیج روبرو و از رفتن باز می ماند .
چند ماهی گذشت هوای گرم تابستان و همچنان به کار خود در بسیج ادامه می داد .
اواخر شهریور د دفتر تبلیغاتی اسلامی شهرک شروع به فعالیت می کند و کار رسیدگی به کتابخانه را بعهده داشت . و باز برای بار دوم برای رفتن به جبهه اسم نویسی می کند . و به تمام بچه های دفتر تبلیغات می گوید که رضایت خانواده ام را بدست آوردم . آموزش می بیند و به جبهه بستان اعزام می شود که در اشغال نیروهای صدامی بود .
مادرم می گوید : از حسینی (مسجد) شهداء تا پارک ایستگاه اتوبوس که پیاده طی کردیم دائم هی یکی بمن می گفت : دائم الهام می شد بمن …..ایرج شهید می شود ….ایرج شهید
در دل شب اجرای طرح عملیات طریق القدس که امام راحل آن را فتح الفتوح نامیدند . در آذر ماه ۱۳۶۰ آغاز گردید و فریادهای یا حسین فرماندهی در کوه و دشت خونین خوزستان پیچید . بعد از پیروزی همه سوار جبپ لندرور می شوند که بر گردند . در بین راه میثم عزیز ما می گوید : می خواهم پیاده شوم . با اصرار مانع او می وند اما باتفاق یکی از برادران فمرزم از شهرستان فسا – شیراز پیاده می شود و در کانال غرق در شادی شروع می کنند و راه می افتند شاد و سر حال از پیروزی بر صدامیان که ناگهان صدای نالۀ آنها بلند می شود آری پایش به روی مین می رود و از قسمت ران گوشت پایش له می گردد و شکاف عمیقی بر می دارد . با عجله به سوی او می روند . سوار ماشین می کنند و او را صدا می زنند …..دوپلانی ….دوپلانی …..چشمهای نازنین و قشنگ خود را باز می کند نگاهی می کند و دوباره می بندد .
و بدین ترتیب برادر ۱۵ ساله ما میثم خوب و با وقار ما که دو ماه از سال تحصیلی می گذشت سال اول دبیرستان رشته نظری عاشق و شیفته خدا ، که به خدا هم عاشق شده بود ، به شرف شهادت نائل آمد و به خیل کاروان شهدای اسلام پیوست و چه سعادتمندانه این مجاهد حق پو با سلاح الله اکبر و ایثار خون در راه مکتب و انقلاب اسلامی دین خود را به نحو احسن ادا نمود .
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
نام و نام خانوادگی: ایرج دوپلانی نام پدر: سلطان تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۶/۲۵ تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۰۹/۰۹ مح
#وصیتنامه_شهدا
وصیتنامه شهید میثم دوپلانی:
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه برادر بسیجی شهید ایرج [میثم] دوپلانی
انا لله و انا الیه راجعون
پدر و مادر مهربان این وصیت نامه من پس از شهادت است قبل از اینکه این سعادت نصیبم بشود ، من شروع کرده ام و امیدوارم بتوانم با یک پیروزی کامل یا جزیی برای خدا و اسلام و قران جان بی ارزش را به خدا آفریننده خود تسلیم نمایم امیدوارم بتوانم برای شما فرزند نیکو و صالح بوده باشم .
از شما می خواهم پس از شهادتم هیچ گونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید زیرا من پیروز شدم و به ارزوی خود رسیدم و امیدوارم برادران و دوستانم بعد از من بتوانند با پایداری مرز و بوم این کشور اسلامی را از دشمنان پلید و کافر پاک گردانند .
مادر جان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من آمدی آن لحظه به فکر کربلای حسین (ع) باش که در ان زمان با کافران و ستمکاران برای بر جای ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطه یزید و جنایتکاران و جانی چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی نمود .
و تنها پیامی که برای ملت و خانواده ام دارم همان پیام اسلام و قران است که بوالسلام
شهیدان زنده اند و نپندارید که شهیدان مرده اند بلکه شهید قلب تاریخ است .
انا لله و انا الیه راجعون : ما از ان خدا هستیم و سر انجام بسوی او مراجعت می کنیم اگر خدا کند و انشاءالله شهید شدم مرا در (زنجیر) پیش بقیه شهدا دفن کنید .
والسلام
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
قسمت دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵یک روز شوم صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم ت
#قسمت سوم داستان دنباله دار و واقعی فرار از جهنم:
🔵 خداحافظ بچه ها
نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم
قفل در شل شده بود ...
چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ...
بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ...
ناتالی درجا کشته شده بود ...
زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ...
آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ...
بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ...
زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ...
داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ...
نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ...
حس می کردم من قاتل اونهام ...
باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ...
مغزم هنگ کرده بود ...
می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ...
داد می زدم و اونها رو هل می دادم ...
سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ...
تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ...
التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... . . خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ...
توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ...
غرق خون ... تنها ...
✍ ادامــــــه دارد...
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت سوم داستان دنباله دار و واقعی فرار از جهنم: 🔵 خداحافظ بچه ها نفهمیدم چطوری خودم رو به بیم
#قسمت چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 خشونت از نوع درجه
تمام وجودم آتش گرفته بود … برگشتم خونه … دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد … اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون … اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن … .
زجر تمام این سال ها اومد سراغم … پریدم سرش … با مشت و لگد می زدمش … بهش فحش می دادم و می زدمش … وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم … .
بچه ها رو دفن کردن … اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم … توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد … دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم … تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود … .
فقط به یه سوالش جواب دادم … الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ … فکر می کنی کار درستی کردی؟ …
درست؟ … باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد … محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم … فقط به یه چیز فکر می کنم … دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو … .
من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم …
بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم … یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار … با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت … توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه B…. توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی … .
من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم … قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم … این قانون جدید زندگی من بود … به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره … اینجا یه جنگل بزرگه … برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی … .
از پرورشگاه فرار کردم … من … یه نوجوان 13ساله … تنها … وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها …
✍ ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
💡 دانستنی های عمومی
📲 برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کنید.
🐜🐜 برای خلاص شدن از دست موش در محلی كه موش را پیدا كردهاید فلفل سیاه بپاشید. موشها فرار خواهند كرد.
🦗🐞 برای خلاص شدن از دست حشرات در هنگام شب برگهای نعنا را نزدیك تخت و بالش و در اطراف اطاق خود قرار دهید.
☕️ روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید.
🍰🌭 بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذای چرب خوداری کنید.
🥃 مصرف چای روزانه را کم کنید.
⚡️📱از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید.
🎧 از سمعکهای تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید.
🕙 بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است.
💤💊 بعد ازخوردن دارو فوراً به خواب نروید.
❄️🚰قرص و داروها را با آب خیلی سرد نخورید.
📳🔋زمانی که باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر میکند 1000 برابر است.
⚱✨ برای درخشندگی مو یك قاشق سركه به موهای خود زده، سپس آب بكشید.
☃️❄ برای به دست آوردن یخ پاك و تمیز آب را اول بجوشانید.
🍕🍟 از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعدههای غذایی کم کنید.
🔮✨ برای درخشندگی آینه آن را با اسپرایت پاك كنید.
❄️🌊 برای پاك كردن آدامس از روی لباس، لباس را به مدت 1 ساعت در فریزر قرار دهید.
👕✨ برای جلا بخشیدن به لباسهای سفید لباس را همراه با یك تكه لیمو به مدت 10 دقیقه در آب داغ خیس كنید.
💧🔪 برای جلوگیری از ریزش اشك هنگام پوست كندن پیاز، آدامس بجوید.
🥔🔪 برای جوشاندن سریع سیب زمینی پیش از جوشاندن ، سیب زمینی را فقط از یك جهت پوست بگیرید.
🥚🧂 برای جوشاندن سریع تخم مرغ به آب آن نمك اضافه كنید.
🐠🐟 برای امتحان تازه بودن ماهی آن را در یك كاسه آب سرد بگذارید. در صورتی كه ماهی شناور شود تازه است.
🥚🌊 برای امتحان تازگی تخم مرغ آن را در آب بگذارید اگر به صورت افقی قرار گرفت تازه است. اگر به صورت كج قرار گرفت 3-4 روزه است. اگر عمودی قرار گرفت 10 روزه است. اگر شناور شد كهنه است.
✍ برای پاك كردن اثر جوهر از روی لباس خمیر دندان را روی لكه جوهر قرار دهید و بگذارید خشك شود سپس بشویید.
🐜🥒 برای فرار مورچهها پوست خیار را نزدیك سوراخ مورچهها قرار دهید.
منبع: سایت تبیان
@jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
2⃣9⃣
🔵 توسل به امام زمان (عج)
◾️بعد از #شهادت #حاج_عماد و ازدواج دو فرزند دیگرم -مصطفی و فاطمه- من با #جهاد زندگی میکردم. یک شب قبل از #ماموریت #سوریه، نیمه های شب دیدم با صدای بلند گریه میکند. به سرعت به اتاقش رفتم و متوجه شدم در حال #نماز است.
◾️ شب جمعه بود و قرار بود فردای آن روز به «قنیطره» #سوریه برود. فردای آن روز ازش سوال کردم که چرا گریه می کردی؟ خجالت کشید و گفت: هیچی.
◾️شنبه از #سوریه تلفن کرد. پرسیدم کِی برمیگردی؟ جواب داد یا یکشنبه شب و یا دوشنبه. من دوباره پرسیدم که تو آن شب به چه کسی متوسل شده بودی؟ اول حرفی نزد. بعد گفت: من در نمازم خطاب به #امام_زمان حجت بن الحسن(عج) صحبت میکردم. پرسیدم چه می گفتی؟ سکوت کرد. قسمش دادم که بگو. گفت: به ایشان می گفتم که من بنده گناهکاری هستم و...»
◾️مادر #جهاد بقیه حرفها را نگفت و فقط این را گفت که تا وقتی #جهاد در این دنیا بود، دل من قرص و آرام بود.
✍ به نقل از مادر #شهیدجهادمغنیه
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
@jihadmughniyeh_ir
✴️ جمعه 2 آبان 1399
✴️ 6 ربیع الاول 1442
✴️ 23 اکتبر 2020
مناسبت های دینی و اسلامی.
امور دینی و اسلامی .
❇️ روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ خواستگاری و عقد و ازدواج .
✅ خرید وسیله ی سواری .
✅ و رفتن به تفریح و شکار نیک است .
✈️ مسافرت :مسافرت بعد از ظهر خوب و سودمند و خیر دارد .
💢 زایمان خوب و نوزادش خوش قدم و پر روزی خواهد شد . ان شاء الله
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است و تا عصر برای امور زیر نیک است .
✳️ جراحی .
✳️ درو غلات و برداشت محصولات کشاورزی .
✳️ و امور کشاورزی و زراعت نیک است.
📛 برای دیدارهای سیاسی خوب نیست .
🔲این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید.
انعقاد نطفه و مباشرت
مباشرت امروز....#فرزند پس از وقت فضیلت نماز عصر دانشمندی معروف و با شهرت جهانی گردد . ان شاء الله .
امشب...
برای #مباشرت در جمعه شب (شب شنبه ) ، مجامعت برای سلامتی مفید است ، ولی تاثیر خاصی بر فرزند ندارد .
اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) ، باعث بلای ناگهانی می شود .
💉 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن موجب رعشه اعضا می شود .
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه ی 7 سوره مبارکه " اعراف " است.
و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه ....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد و برخی در انجام آن تلاش کنند و موجب ترفیع مقامشان نزد او گردد و برخی کوتاهی که از چشم وی بیفتد . شما چیزی همانند ان قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@jihadmughniyeh_ir
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امام علی علیه السلام :
💢 المُنتَظِرُ لأِمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ ؛
✍🏻 آن كه منتظر فرج ما است، همچون كسى است كه در راه خدا در خون خود تپيده باشد.
📚 كمال الدّين ، ص ۶۴۵
@jihadmughniyeh_ir
#مهدی_جان
مے نویسَم زِ ٺـو کـہ داروندارَم شدهـ اے
بیقرارٺ شدمـو صَبـروقَـرارَم شدهـ اے
مَݩ کـہ بے ٺـاب ٺوأم اے هَمهـ ٺـاب و ٺبم
ٺوهمهـ دلخوشے ݪیݪ وڹَـهارمــ شدهـ اے
#اللهم_عجل_لولیـڪ_الفـرج
💠 @jihadmughniyeh_ir
✨🤲 دعا سلامتی #امام_زمان(عج)
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
خدایا، ولى ات حضرت حجة بن الحسن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
در این لحظه و در تمام لحظات
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً
تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده
وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
و مدت زمان طولانى در آن بهره مند سازى
@jihadmughniyeh_ir
🔴 بزرگترین #وظیفهی_منتظران
🔻بزرگترین وظیفهی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند.
🔻کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آمادهی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشتهی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت.
✖️اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛
👈 کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟
🔻کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینههای صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.
▪️بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
@jihadmughniyeh_ir
125(1).pdf
437.2K
یک ضد راویت برای ایران+سند✔️
🔴🔴 مشرق نیوز مینویسد،جفری #هالورسون استادیار گروه فلسفه و مطالعات مذهبی در دانشگاه کارولینای جنوبی بوده است
🔵جفری هالرسون با انتشار مقاله ای در سایت مرکز مطالعات #استراتژیک دانشگاه آریزونا معتقد است که راهکارهای سخت و نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران چندان کارایی نداشته و موضوع #براندازی نرم را همچون سایر استراتژیست های امنیتی به عنوان بهترین راهبرد پیشنهاد می دهد.
🔴🔴وی در این خصوص عنوان می کند که برای موفقیت در برابر حکومت ایران باید روایت کربلا را برای نظام ایران به یک ضد روایت تبدیل کنیم✔️
🔷وی معتقد است باید روایت #کربلا را به صورت #واژگونه و با محوریت #شیرازی ها و #حکومت جمهوری اسلامی به مورد بهره برداری قرار دهیم. وی می نویسد:
یک ضد روایت مؤثر باید سه چیز را دارا باشد.
اول) ادعاهای داستان اولیه و اصلی را توسط #واژگون جلوه دادن و از نو طرح ریزی کردن قیاس ها و تشابهات منتشر کند و نفوذ دهد.
ب) در مورد حقانیت آن #شک ایجاد کند
ج) آنها را با یک روایت و داستان از واقعه ای بزرگتر جایگزین نماید.
🔴#هالرسون معتقد است "جریان شیرازی" به عنوان بهترین کاراکتر برای ایفا نمودن نقش طرفداران امام حسین و #مقابله با یزید ساختگی وی یعنی نظام جمهوری اسلامی می تواند ایفا کند✔️
🔴🔴🔴این اندیشمند امنیتی برای اثبات مناسب بودن این نقش برای جریان #شیرازی، دلایل متعددی را عنوان می کند از جمله :
۱)سید بودن #رهبر این جریان
۲)اهل #کربلا بودن اکثر طرفداران این طیف
۳)منتقد نسبت به حاکمیت #ایران
وطبق این نظریه #تشیع_انگلیسی در مقابل اسلام ناب محمدی(ص) قرارگرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جفری #هالورسون درباره استفاده آمریکا از جریان #شیرازی بعنوان اپوزوسیون مذهبی علیه ایران و اسلام از نگاه استاد احمد #پناهیان
حتما ببینید
#شیعه_انگلیسی
#تشیع_انگلیسی
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 خشونت از نوع درجه تمام وجودم آتش گرفته بود … برگ
#قسمت پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 زندگی در خیابان
شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم … دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم … می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن ..
اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم … شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم … توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم … تا اینکه دیگه خسته شدم … زندگی خیلی بهم سخت می گذشت … .
با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی … اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد … ترس و استرس وحشتناکی داشت … دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم … کم کم حرفه ای شدیم … با نقشه دزدی می کردیم … یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم …
تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد … .
من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد … کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید … توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی … اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود … اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته … .
بین بچه ها دو دستگی شد … یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین … حرف حالی شون نبود … در هر صورت از هم جدا شدیم … قرار شد هر کس راه خودش رو بره …
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 زندگی در خیابان شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو
#قسمت ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 این تازه اولش بود
یه سال دیگه هم همین طور گذشت … کم کم صدای بچه ها در اومد … اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد … از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد … .
برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود … پول خوبی می دادن … قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم … پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد … .
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن … و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم … جایی که نه سرد بود نه گرم … اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم … .
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … .
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها … روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد … یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود … .
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم … اوایل آروم تر بود … ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن … بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن … درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود … منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم …
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
دوستان این رمانی که میفرستم از نوشته یک شهید مدافع حرم هست رمان واقعی و بسیار جذاب ، زندگی یک فرد امریکایی رو نشون میده که چطوری بعدها مسلمان میشه
بسیار زیباست ، لطفا نظرات خودتون در مورد این رمان برامون بفرستید
@nabi313