eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ‌ کس‌ نفهمیدِ که‌ خداوند هم تـــــنـهاییـش‌ را فریاد زدِ قُل‌ هُوَ اللّهُ‌ اَحَدِ 😔😔
...((((:🍃
منم میخوام مثل تو باشم ....🍃
توقنادی‌ڪارمی‌کردم،یکباراومدپیشم‌ وگفت:مجید،جایی‌سراغ‌ندارۍ‌برم‌ کــارکنـم گفتم‌چرا،همین‌آقایی‌ڪه‌تو‌قنادیش‌ ڪارمی‌کنم‌دنبال‌شاگردمی‌گرده‌میایی نپرسیدچقدرحقوق‌میده،نپرسید روزی‌چقدر‌بایدڪارکنه،نپرسید بیمه‌عمرمیکنه‌یا‌نه فقط‌گفت:مـوقـع‌اذان‌میذاره‌بــرم‌ نمــازم‌رو‌ بخـــونم
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:))♡
رفاقت با شهدا یک رفاقت الهی است رفاقتی که بوی خدا و اهل بیت میدهد همچون برادری دستت را میگیرد و میبرتت به سوی خدا...:)))🖤
جهاد اسمش جهاد رسمش جهاد اندیشه و رویاش....
@jihadGomnam سلام رفقا این لینک پیام ناشناسمونه که خادمین کانال به سوالاتتون جواب میدن برای صحبت با خادمین کانال عضو گروه بالا بشید منتظرتونیم عضوا رو ببرید بالا به ممبر حق گو نیازمندیم👆
سلام رفیقای جهادی..🍃 بنده از امروز قراره روزی یک الا دو پارت از کتاب رفیق جهاد 《اقازاده مقاومت 》 رو در گروه قرار بدم 🌱 امیدوارم خوشتون بیاد 🌹
[به نام خنده چشمان جهاد ] (اقازاده مقاومت) (تولد در طیردبا) دوم مه سال هزار و نهصدو نودویک میلادی یک روز خنک و بهاری بود . صدای گریه ی نوزادی خانه ی فرمانده مقاومت را پر کرد . جنگ داخلی پانزده ساله به تازگی تمام شده بود و حاج رضوان هم مانند جنوب لبنان بعد از مدت ها نفس راحتی میکشید. حاج عماد بود و حاج رضوان صدایش میزدند . فرمانده ایی که سینه اش پر بود از خاطرات توپ و تانک و تفنگ .... و حال دوباره طعم شیرین پدر شدن را میچشید او و همسرش خشنود از اینکه تولد پسرشان ، کمکی به تداوم و اعتلای نسل شیعه کرده و فاطمه را مینگریستند که از شوق دیدار برادرش ، شادمان میچرخید و جیغ میکشید و روستای طیردبا مفتخر بود که فرزند حاج عماد در قلب او متولد شد ... (نام مانای برادر ) فرمانده بیشترین تعداد عملیات را در جهان علیه صهیونیست به نام خود ثبت کرده اویی که بارها و بارها تاریخ فلسطین را بالا و پایین کرده بود... شمال تا جنوب لبنان را عاشقانه با گام هایی استوار طی کرده بود .... و بوی سوریه را در جبه های جنگ با تمام وجود استشمام کرده بود . ان روز تولد پسرش ، التیامی بود بر قلب پر دردش ، قلبی که در جای جای ان ترکش های خاطرات جنگ جا خوش کرده بودند . چه روز ها که از فرط عشق خدمت به مردم ، ریزش عرق پیشانی اش را در افتاب داغ ظهر گاهی احساس نکرده بود و چه روز ها که به یاد دو برادر شهیدش جهاد و فواد ، در جبهه های مقاومت ایستادگی کرده بود . شاید برای زنده نگه داشتن یاد انها بود و نام فرزند نو رسیده اش را 《 جهاد 》گذاشت . اری نام فرزند حاج عماد 《 جهاد 》شد. او یک اسم فاعل نبود ، بلکه از همان کودکی ، با شنیدن صدای اسلحه و انفجار های جنگ ، روح گسترده ای از جهاد حقیقی در وجودش موج میزد .