eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید فکر کنید این جمله ی " مرگ بر اسرائیل " توی عکس مال دیوار مسجد محلمونه !! ولی نه ! اینجا کاخ سفیده ✌️ گفته بودیم کاخ سفید رو حسینیه میکنیم . .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
سفر پر ماجرا 01.mp3
7.63M
۱ ✍راهی طولانی درپیــش است... تا راهِ پیـــشِ رو و منزلی که قرار است در آن فرود آیی؛ نشــناسی... چگونه برایش توشه خواهی چید؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
✍️رسول اکرم (ص): _علی سِیفُ اللّه عَلی اَعْدائِهِ _علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده می‌شود. 📚شیخ صدوق، الامالی ص ۶۱ ♥️ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
📚 وضو با بدن خیس 💠 سؤال: اگر اعضای وضو خیس باشد وضو صحیح است؟ ✅ جواب: مانعی ندارد البته جای مسح در سر و پا باید خشک باشد یا به قدری تر نباشد که رطوبت دست بر آن اثر نکند. ------------------ 📚 پی‌نوشت: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری
😑😑😑 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جایی از دعای عرفه ؛ امام حسین (ع) از خدا تشکر میکنه و میگه : ممنون که به ابراهیم رحم کردی ، نذاشتی بچه اش جلوی چشماش ذبح شه ... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
🕊💔 هرچند که غم سرآمده در جانم... تا آخر عمـر منـتظر می مانم... بی صبرم و هر لحظه برايش يارب... عجّل لوليک الفرج می خوانم... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
「❤️‍🩹🪴」 • . دستم رابگیر..اے شهید✋🏻'! .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ با تمام قامتم روی سنگ راه پله زمین خوردم... احساس کردم تمام استخوان هایم در هم شکست و دیگر جز نام (س) به لب هایم نمیآمد😖🤲😭 که حضرت را با صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است... دلم میخواست خودم از جا بلند شوم.. و که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند... شانه ام را وحشیانه فشار میدادند.. تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم.. 😖😭🤲 و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت.. که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند... مسیر حمله به سمت حرم را بررسی میکردند.. و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد...👿😡😈 کریه تر از آن شب نگاهم میکرد👁👹 و به گمانم در همین یک سال به قدری خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود... تماسش را قطع کرد.. و انگار برای جویدن حنجره ام آماده میشد.. که دندانهایش را به هم میسایید و با نعره ای سرم خراب شد _پس از وهابیهای افغانستانی؟!😈😡😏👿 جریان خون به زحمت خودش را در رگهایم میکشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود..😰😖😭 و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت _یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!👿😡😡😈 و همان تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود.. که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم.. و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی اش جانم را گرفت _آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!😈😡😏😈👿 قلبم از وحشت...😰😰😰😭😭😭😭 ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir