🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🤍#پارت18🎁
_....بیشتر برای خودم! هرچی بیشتر میدونی، بیشتر میترسی! هرچی بیشتر تلاش میکنی آدم خوبی باشی، بیشتر میفهمی عقبی! بیشتر میفهمی دستت خالیه برای سفر آخرت! هرچی دویدم باز هم عقب موندم... از سیدمهدی عقب موندم!
ارمیا: _مگه خدا بندهای بهتر از تو داره؟
آیه نگاه پر دردش را به ارمیا دوخت:
_من خوب نیستم، چون فکر میکردم بهترین بندهی خدا هستم اومدی سراغم؟
ارمیا: _چون دیدم بندهی #مخلص خدایی اومدم؛ چون دیدم #نجیب و #پاکی، دیدم #نمازت قشنگه، دیدم سیدمهدی هرچی داره از تو داره!
آیه: _اون هرچی داشت از #خودش و #خداش بود؛ سیدمهدی بود که منو دنبال خودش میکشید که به بهشت برسم!
ارمیا: _تو اینجوری میگی من چی بگم؟ منو تَه جهنمم راه نمیدن!
آیه: _هرکس #خودش میدونه اهل بهشته یا جهنم! فقط کافیه با خودش رو راست باشه، نسخههای اصلی رو نگاه کنه و خودش رو ببینه، نه اینکه بدتر از خودش رو پیدا کنه و بگه ببین من از این بهترم پس من باید برم بهشت؛ جهنم هیچوقت سیر نمیشه، هیچوقت پر نمیشه، اگه یه کم
خودمون رو با پیامبر و ائمه مقایسه کنیم میبینیم هیچی نداریم!
ارمیا: _وای بر من... وای بر من و دست خالی من!
آیه آه کشید و چای سرد شدهاش را نوشید...
**
دو هفتهی بعد....
که وضعیت دست ارمیا بهتر شد، عازم مشهد شدند، دو ماشین بودند... محمد، سایه، ارمیا، آیه و زینب به همراه محمد بودند و صدرا، رها، مهدی، یوسف و مسیح هم با صدرا همراه شدند.
راه طولانی بود و گاه رانندهها عوض میشدند. آیه بیشتر خود را با زینب مشغول میکرد و تا مجبور نبود وارد صحبت نمیشد.
ارمیا میدانست که آیه به این سرعت ،
روی خوش نشانش نخواهد داد. آخر او کجا و سید مهدی کجا؟! شاید خواستن آیه از ابتدا هم اشتباه بود و لقمهی بزرگتر از دهانش برداشته بود. کار دل است دیگر کاری نمیشود کرد؛ این خواستهی سید مهدی بود دیگر، نبود؟
به مشهد که رسیدند باران میبارید.
ارمیا گفت:
_من یه رفیقی دارم که هربار میام اول بهش سر میزنم، اگه خیلی خسته نیستید بریم من ببینمش بعد بریم یه هتلی جایی پیدا کنیم!
محمد خندید و گفت:
_دلت خوشه داداش، ما هتل بریم؟ پولمون کجا بود آخه؟ هرچی در میاریم این آیه از ما میگیره، مسافرخونه هم پیدا کنیم هنر کردیم!
آیه اعتراض کرد:
_چی میگی برای خودت، من با پولای تو چکار دارم؟!
سایه: _ای خدا... ما هرچی جمع میکنیم باهاش یک کاری انجام بدیم، میای میگی دختر جهاز میخواد، فلانی عمل میخواد، اون یکی سقف خونهش ریخته؛ دیگه پولی واسه ما میمونه؟
محمد: _همینو بگو، همهش چشمش به اون دو زار پول ماست!
ارمیا: _حالا زن منو اذیت نکن، تو خودت دست به خیرت زیاده و خبرتو دارم؛ بریم پیش حاجی؟
محمد: _خانوما نظرتون؟
سایه: _اگه زیاد طول نکشه بریم!
مقابل شیرینیفروشی بزرگی ایستاد و ارمیا پیاده شد. با صدرا هم صحبت کرد و وارد شیرینیفروشی شد. به سمت دختری که پشت صندوق نشسته بود رفت:
_ببخشید خانم، حاج یوسفی هستن؟
****
چادرش را محکمتر گرفت ،
و سر به زیر به دشنام زنها و مردهایی که دورهاش کرده بودند، گوش میداد. چشمان اشکی «زهرا»ی کوچکش، دلش را میلرزاند. «محمدصادق»ش غیرتی شده بود و صورتش به کبودی میزد.
"آرام باش مرد خانه؛ اینها ناعادلانه #قضاوتم میکنند برادر... تو که خواهرت را خوب میشناسی جانکم... رگ نزن! خواهرت عادت کرده که قضاوتش کنند..."
زن همسایه فریاد میزد:
_معلوم نیست کجا بوده که این وقت صبح برگشته خونه، آی ایه الناس... این دختر تا تو این محله باشه بچهها و شوهرای ما امنیت ندارن؛ زندگی ما رو به خطر میندازه!
"چه میگویی زن؟ من که تا صبح کار کرده و خسته به خانه بازگشتهام چه کار به تو و بچهها و شوهرت دارم؟"
زن همسایه همچنان داد میزد:
_این چادر رو انداخته سرشو فکر میکنه با ظاهرسازی کسی نمیفهمه چکارهست!
"مگر چه کارهام؟ من فقط از دست حرفهای شما مجبورم مخفیانه کار کنم؛
کاش بودی سید!
کاش بودی بیبی!
این چه موقع کربلا رفتن بود آخر؟"
زن همسایه حق به جانب گفت:
_خودم دیدم از ماشین «حاج یوسفی» پیاده شد؛ بیچاره زن حاج یوسفی! چه خونه خراب کنی افتاده وسط زندگیش!
صدای پچپچها بلند شد. هر لحظه جمعیت بیشتر میشد.
"خدایا... ریختن آبروی مومن گناه نیست؟"
محمد صادق فریاد زد:
_خواهرم برای حاج یوسفی کار میکنه! تو قنادی حاجی کار میکنه!
یکی از زنان پوزخند زد و گفت:
_چه کاریه که دیشب رفته و صبح برگشته؟ کار قنادی هم باشه باید صبح بره، نه صبح بیاد!
"گناه من چه بود که به خاطر دانشگاهم.....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴غزه غزه ، پاریس با تو است .....
برای آزادی فوری خدمه کشتی فلوتیلا و آزادی مردم غزه
ده ها هزار نفر خیابان های پاریس را تصرف کردند
تظاهرات بزرگ در میدان جمهوری پاریس فرانسه در حمایت از سرنشینان کشتی مادلین که قصد شکستن محاصره نوار غزه را داشت و در محکومیت جنگ جاری رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه
پس ما داریم چی کار می کنیم؟!؟!
چطور خیلی هامون انقدر بی تفاوت هستیم و ادعا داریم که حامی فلسطین هستیم؟!!!
با تماشاگر بودن چیزی تغییر نخواهد کرد
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه عالم اسلام باید عید غدیر را گرامی بدارند
این عید به معنای واقعی کلمه عید الله الاکبر است
برگزاری جشن های خیابانی و مردمی ابتکار بسیار خوبی است
#مهمانی_کیلومتری
#عید_غدیر
#جشن_کیلومتری
#اطعام_غدیر
حمایت و صحنه سازی هر روز مردم بروکسل بلژیک از غزه
در بسیاری از شهر های اروپا و آمریکا هر روز ، مردم با تمام وجودشان و بدون وقفه از مردم غزه حمایت می کنند
هر روز به خیابان ها می آیند ،
در میدان ها جمع می شوند ،
صحنه هایی بازسازی می کنند از کودکان بی گناه غزه که توسط رژیم ظالم اسرائیل کشته شده اند
و هر روز تلاششان را می کنند که جلوی این نسل کشی و ظلم هایی که به مردم غزه میشود را بگیرند .
ما هم باید الگو بگیریم از اروپایی ها ....
#جنبشِ مادلین ، ادامه داره اما از طریقِ زمینی!
درحال حاضر بیش از ۷ هزار نفر داوطلب از بیش از ۴۰ کشور (عمدتا تونسی، مراکشی، الجزایری، لیبیایی…) وارد مصر شدن و به سمت مرز رفح برای شکستن حصار غزة در حرکتند..
چه زیباست این حرکت صادق مردمی که وجدان یک ملت را بیان می کند!
در حالی که دولت ها خاموش اند ، آزادیخواهان از کشور های مختلف برای کمک به غزه و مردمش در حرکت اند.
این قافله پیام قوی است که مردم نمی میرند و غزه تنها نیست
خبرهایی از دستگیری بعضی از افراد و اخراج برخی گروه ها و اجازه ی فرود ندادن به فعالینِ هلندی هست .. اینها همه درحالیست که پیشتر مجوز این حضور توسط قضات دادگاه عالی لاهه داده شده است!
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرکت کنندگان از سراسر منطقه و سراسر جهان سفر خود را به مصر شروع کرده اند .
در ۱۲ ژوئن ، هزاران نفر در العریش جمع می شوند قبل از اینکه به گذرگاه رفح و آخرین خط زندگی غزه راه یابند
این فراتر از یک راهپیمایی است . فریاد عدالت خواهی متحدانه ، همبستگی انسانی با مردم غزه که رنج های غیرقابل تصور را متحمل شده اند.
از هر مرز و پس زمینه ، قلب ها با یک پیام به هم می رسند :
مردم غزه باید زندگی کنند
دنیا نباید بی تفاوت باشد
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
شرکت کنندگان از سراسر منطقه و سراسر جهان سفر خود را به مصر شروع کرده اند . در ۱۲ ژوئن ، هزاران نفر
پس ما کجا ایستادهایم؟
چرا نام ایران در این فهرست نیست؟!
پس ما داریم چی کار میکنیم؟!
در حالی که هزاران نفر، از تونس و الجزایر و مراکش، از دل بیابانها، از شهرها و روستاهای دور و نزدیک، از هزاران کیلومتر آن طرف تر ، جان خود را کف دست گرفتهاند و بهسوی غزه رهسپار شدهاند،
بعد ما در خانههایمان نشستهایم!!!
آنان نیامدهاند تا فقط شعار دهند و ادعا کنند که حامی فلسطین هستن
بلکه آمدهاند تا زنجیر محاصره را با دستانشان پاره کنند، حتی اگر این راه به مرگ ختم شود.
آمدهاند تا اثبات کنند انسان بودن هنوز معنا دارد، هنوز میشود با دل سوخته و وجدان بیدار، به فریاد کودکان گرسنهی غزه پاسخ داد.
کاروانی از زندگی و انسانیت در حرکت است؛ برای نجات مردم غزه .
فریاد در برابر مرگ، در برابر سکوت، در برابر جهانی که فراموش کرده کودک گرسنه یعنی چه.
اما در میان این پرچمها، یک پرچم نیست…اون هم پرچم کشور ما.
نه اثری از ایران هست، نه نامی از مردم ما.
آیا ما فراموش کردهایم که فلسطین سالها نماد مقاومت برایمان بود؟
آیا فراموش کردهایم که مظلومترین کودکان جهان، همین حالا با شکم خالی و بدن نحیف، در سایهی بمبها نفس میکشند؟
آیا فقط گفتن «مرگ بر اسرائیل» کافی است؟
چرا وقتی مردم جهان برخاستهاند، خیلی از ما هنوز نشستهایم؟
چرا وقتی دیگران جان خود را به خطر میاندازند تا کمک برسانند، ما در سکوت، در بیتفاوتی، فقط تماشا میکنیم؟
ما، که روزی پیشگام حمایت از فلسطین بودیم، امروز تبدیل شدهایم به تماشاگرانی خاموش.
و این شرمآور است.
مردمی از قارهها و ملتهای مختلف، دست در دست هم دادهاند تا محاصره را بشکنند؛
در حالی که ما، بعضی از مردم کشور ما حتی نتوانسته اند دلشان را از حصار خودخواهی بیرون بکشند.
غزه دارد میمیرد. کودکان از گرسنگی جان میدهند، مادران از ترس بیهوش میشوند، و دنیا با چشمان باز فقط نگاه میکند…
و خیلی از ما، ایرانیها، هم بخشی از این سکوت مرگبار شدهایم.
بیایید به خودمان بیاییم.
بیایید قبل از اینکه دیر شود، سهممان را ادا کنیم.
با صدای بلند بگوییم: ما هم هستیم.
ما هم انسانیم.
و هنوز قلبهایی داریم که برای غزه میتپد، نه فقط با حرف، با عمل.
تا زمانی که حتی یک کودک در غزه از گرسنگی جان میدهد، ما مسئولیم.
و این مسئولیت را نمیشود با هیچچیز پنهان کرد.