eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「🌱🖤」 • . مۍدانید! بین خودمان بماند... گاهۍ دلمان مۍخواهد دڵ شما هم براے ما تنگ شود...! .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند.. ماشینشان از دیدم ناپدید شد.. و تازه دیدم 🌷سر سیدحسن🌷 را هم با خود بردهاند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم...😭😭😭😭 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی میدیدم مادر مصطفی🌹 دوباره خودش را روی زمین به سمتم میکشد... هنوز نفسی برایش مانده و میخواست دست من را بگیرد.. که پیکر بی جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه😭 خیس شده و هنوز بدنش میلرزید... یک چشمش به پیکر بی سر سیدحسن🌷 مانده.. و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن قربانی شد که دستانم را میبوسید.. و زیر لب برایم نوحه میخواند. 😭هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنهاقلبم که تمام رگهای بدنم از وحشت میلرزید.😭😭😰😰😰 مصیبت مظلومیت سیدحسن🌷 آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند میشد.. که صدای توقف اتومبیلی🚙 تنم را لرزاند... اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمیکردند.. که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم _بلند شید، باید بریم!😭😭 که قامتی مقابل پایمان زانو زد. مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود... صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم.😭 مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد،.. رو به پسرش ضجه میزد😭😩 و من باور نمیکردم دوباره چشمان روشنش را ببینم.. که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
@Ostad_Shojaeخانواده آسمانی 54.mp3
زمان: حجم: 12.33M
۵۴ ♨️ به خدا که نمی‌شود دست یافت! نه او را می‌توان دید! و نه کسی او را دیده، که توصیفش کرده باشد! ✖️من چگونه می‌توانم شبیه کسی باشم و به اخلاقش متخلق شوم، وقتی نه می‌توانم ببینمش، و نه می‌توانم جزئیات اخلاق او را بشناسم؟ ✖️ اینهمه احکام و باید و نباید چگونه می‌تواند مرا به برساند؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
"🔗🕊'' وَخداخواست‌،که‌یعقوب‌نبینَدیک‌عمر... شهربی‌یار،مگرارزشِ‌دیدن‌دارد...؟! قصّه‌ی‌دست‌وترنج‌است،تماشاگهِ‌عشق... شکرِ‌وصلِ‌رُخَت،جامه‌دریدن‌دارد... دیدنِ‌رویِ‌تو،راهِ‌دِگَری‌میخواهد... شرحِ‌دیدارِ‌توازشعربریدن‌دارد... السلام‌علیک‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻- 🌼⃟🔗¦↫ 🌿 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🥀✨⊱ . . -یاد شهدا مصداق یاد خداست و اگر این چنین است؛ باید دل شهید قرآن بالغی باشد که اسرار عالم درآن نهفته است... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
4.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐تصاویری زیبا و متفاوت از گل‌آرایی حرم مطهر رضوی در ایام ولادت حضرت رضا (ع)...
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید... نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده😨 و ندیده تصور میکرد چه دیده ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد،.. نمیدانم پیکر سیدحسن🌷 را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد.. و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای این همه تنهایی اش آتش گرفت... عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا حرم بی صدا گریه میکرد.. مقابل حرم که رسیدیم.. دیدم زنان و کودکان داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از تروریست ها نبود...😥😢 که نفسم برگشت... دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند،.. نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده اند،.. ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بی سر پسرشان🌷😭 نداشت.. که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق هق گریه بلند شد. شانه هایش میلرزید.. و میدانستم رفیقش فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم.😭😓 مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداری ام میداد _اون حاضر شد شه تا دست نیفته، آروم باش دخترم! از شدت گریه نفس مصطفی😭 به شماره افتاده بود.و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد _شما پیاده شید برید تو صحن، من میام! میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانواده اش تحویل دهد.. که چلچراغ اشکم شکست و ناله ام میان گریه گم شد😭😓 _ببخشید منو...😓😓😭😭 و همین اندازه نفسم یاری کرد.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
@Ostad_Shojaeخانواده آسمانی 55.mp3
زمان: حجم: 12.73M
۵۵ ❗️چرا هنوز محبت خدا به خودمان را به اندازه‎‌ی محبت والدین‌مان، باور نکرده‌ایم؟ ❗️چرا ما تصور میکنیم، ما باید طاهر و نورانی باشیم تا مورد توجه اهل بیت علیهم‌السلام باشیم؟ ❗️چرا ما هنوز توانایی رساندن خودمان را به یک ارتباط خصوصی با خداوند و یا معصومین نداریم؟ ❗️چه عاملی قلب ما را از دریافت چنین حقایقی، و لذت بردن از این روابط، محروم کرده است؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
یا امام رئوف خودت خادمت را سلامت به ما برگردون😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''