@Ostad_Shojaeکارگاه عزت نفس 01.mp3
زمان:
حجم:
10.11M
#کارگاه_عزت_نفس ۱
از فرش تا عرش...
راه آسانی نیست!
اولین لازمه ی کسب محبوبیت و عزّت،
🤔تفــکرِ صحیح است.
قبل از هر چیز فکرتُ مهندسی کن!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
📍 جدول محلهای برگزاری مراسم #عید_بیعت در سراسر کشور
📆 مراسم #عید_بیعت همزمان با سالروز آغاز امامت امام زمان مصادف با جمعه ۲۳ شهریورماه ۱۴۰۳ در تهران، مشهد، بیرجند، سمنان، ارومیه، یزد، اصفهان، و... برگزار میشود.
📆 وعده ما: جمعه ۲۳شهریورماه در سراسر کشور
🔵 جدول بهروز خواهد شد...
▫️ #نشر_حداکثری
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
آمدم دنیا براے دیدنت یابنالحسن(عج)
ورنه با این مردمِ دنیا چه کارے داشتم؟
#اَلسـلامُعَلَيْـكَاَيُّہاالاِْمـامُالْمَاْمـوُنُ
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئولیٺمادرمقابلخونشہدا؛
حفظمیراثآنهاسٺ..
🎙شہیدجھادمغنیہ
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
در سقیفه نه فقط خانه نشینی علی
غربت و خیمه نشینی تو هم امضا شد💔
#امام_زمان
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 باشد که رستگار شوید...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_یکم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم 😣 می دانم از استرس بود یاچیز دیگر ..
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..😭
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش😭
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
@Ostad_Shojaeکارگاه عزت نفس 02.mp3
زمان:
حجم:
21.86M
#کارگاه_عزت_نفس ۲
"مَنـَـم مَنـَـم " نکن!
غرور، بزرگترین عاملِ دلزدگی دیگران از شماست.
❌ از چشم خدا هم خواهی افتاد.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
مرابِهغِیرِتُونبودپناهمہدےجآن
ڪِهمنگدایموهستےتوشاهـ،مَہدےجآن
درانتظارِتوشامهاگذشتعمرعزیز
نگشتحاصلمنغیـرآهمہدےجآن...
#السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةَاللَّهِفـٖےأَرْضِهِ...
زنده تراز تو
نمی بینم به دنیا
ای شهیــــــــد
در کلاس عشق تو
استادها بنشستهاند...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir