@Maddahionlinمداحی آنلاین - ملک تلاوت سوره کوثر و شروع کرده - سلحشور.mp3
زمان:
حجم:
4.05M
ملک تلاوت سوره کوثر شروع کرده
از دل مکه آفتاب به عالم طلوع کرده
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشارتی به این زیبایی رو هر کسی بشنوه قطعا حال دلش خوب میشه
رهبر انقلاب: از سختیها عبور خواهیم کرد...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
#یااباصالح_المهدی
زندگےبیتومحالاست، توبایدباشے...
#یلداۍمھدوۍ
# السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّه فی ارضه
دعٰـا کردند
به ظهورش برسنـد...
به « وَصلش »رسیـدند ..
مـٰـا چه کردیم …؟!!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
حسین ستودهنماهنگ کجایی.mp3
زمان:
حجم:
3.59M
پاییز و یلداش اومد و نبودی
زمستون همراهش اومد و نبودی
اونکه نمیخواست منو خوش ببینه
خنده رو لب هاش اومد و نبودی
4.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب یلدای متفاوت ...
شادی ارواح طیبه شهدا و اموات همه اعضای کانال صلوات میفرستیم.
أللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد و عجّل فرجهم
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🌷 #دختر_شینا – قسمت 3⃣7⃣
✅ فصل شانزدهم
💥 خانمها آرامآرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچهها گریه میکردند و میخواستند با ما بیایند.
اولین باری بود که آنها را تنها میگذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری میکردم گریه نکنم، نمیشد. سرم را برگرداندم تا بچهها گریهام را نبینند.
💥 کمی بعد دیدم صمد و بچهها آنطرفتر، روی پلهها ایستادهاند و برایم دست تکان میدهند. تندتند اشکهایم را پاک کردم و به رویشان خندیدم. اتوبوس که حرکت کرد، صمد را دیدم که دست بچهها را گرفته و دنبال اتوبوس میدود.
💥 همانطور که صمد میگفت، شد. زیارت حالم را از اینرو به آنرو کرد. از صبح میرفتیم مینشستیم توی حرم. نماز قضا میخواندیم و به دعا و زیارت مشغول میشدیم. گاهی که از حرم بیرون میآمدیم تا برویم هتل، نیمههای راه پشیمان میشدیم. نمیتوانستیم دل بکنیم. دوباره برمیگشتیم حرم.
💥 یک روز همانطور که نشسته بودم و چشم دوخته بودم به ضریح، یکدفعه متوجه جمعیتی شدم که لاالهالااللّه گویان وارد حرم شدند. چند تابوت آرامآرام روی دستهای جمعیت جلو میآمد. مردم گل و گلاب به طرف تابوت پرت میکردند. وقتی پرسوجو کردم، متوجه شدم اینها شهدای مشهد هستند که قرار است امروز تشییع شوند.
💥 نمیدانم چهطور شد یاد صمد افتادم و اشک توی چشمهایم جمع شد. بچهها را به مادرشوهرم سپردم و دویدم پشت سر تابوتها. همهاش قیافهی صمد جلوی چشمم میآمد، اما هر کاری میکردم، نمیتوانستم برایش دعا کنم. حرفش یادم افتاد که گفته بود: « خدایا آدمم کن. » دلم نیامد بگویم خدایا آدمش کن.
از نظر من صمد هیچ اشکالی نداشت. آمدم و کناری ایستادم و به تابوت ها که روی دست مردم حرکت می کرد، نگاه کردم و غم عجیبی که آن صحنه داشت دگرگونم کرد.
ادامه دارد...
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آواره ی یلدا شده ام یار کجایی...
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یلدا