@Maddahionlinمداحی_آنلاین_حتی_اگه_صدجور_غصه_داری_حسین_طاهری.mp3
زمان:
حجم:
5.07M
حتی اگه امشب صد جور غصه داری
امشب رو دست رو دست نزاری
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: «از شخص "کریم" همینکه درخواست کنید به شما عنایت میکند ولی شخص "جواد"، خود به دنبال سائل میگردد تا به او عطا کند».
#میلاد_امام_جواد
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک لحظه تصور کنید جای کلمه آمریکا، ایران بود،
قطعا افکار عمومی را تا نابودی کامل برده بودند.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ ای میوهی قلبِ آقای خراسان
ای عشق تمام ای آقازادهی سلطان
میلاد دو باب الحوائج حضرت جوادالائمه و حضرت علی اصغر علیهما السلام مبارک باد. ان شاء الله به برکت این میلاد خجسته حاجت روا باشید
شُڪر ڪہ در قلبمان،
مویرگۍ هست،
متصل بہ خون گرم شهیدان
و از همان خون است ڪہ گاه،
قلبمان بہ یادشان مۍتپد.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
1.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✈️ هواپیمای آتشنشان آتش گرفت!
یک هواپیما که برای کمک به خاموش کردن حریق در شهر لسآنجلس آمریکا رفته بود، سقوط کرد و منفجر شد
یه لحظه فکر کن این اتفاقا تو ایران افتاده بود سالها سوژه تمسخر سلبریتیها و معاندین بود
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🌷 #دختر_شینا – قسمت6⃣8⃣
✅ فصل هفدهم
💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون.
دنبالم آمد توی کوچه و گفت: « چرا میدوی؟! »
گفتم: « نمیخواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه میخورد. »
آهی کشید و زیر لب گفت: « آی ستار، ستار! کمرمان را شکستی به خدا. »
💥 با آنکه بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: « مگر خودت نمیگویی شهادت لیاقت میخواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش. »
صمد سری تکان داد و گفت: « راست میگویی. به ظاهر گریه میکنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر میکنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصهی خودم را بخورم. »
💥 داشتم از درون میسوختم. برای بچههای صدیقه پرپر میزدم. اما دلم میخواست غصهی صمد را کم کنم. گفتم: « خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند. »
همینکه به خانهی خواهرم رسیدیم، بچهها که صمد را دیدند، مثل همیشه دورهاش کردند. مهدی نشسته بود بغل صمد و پایین نمیآمد. سمیه هم خودش را برای صمد لوس میکرد. خدیجه و معصومه هم سر و دستش را میبوسیدند.
💥 به بچهها و صمد نگاه میکردم و اشک میریختم.
صمد مرا که دید، انگار فکرم را خواند. گفت: « کاش سمیهی ستار را هم میآوردیم. طفل معصوم خیلی غصه میخورد. »
گفتم: « آره. ماشاءاللّه خوب همه چیز را میفهمد. دلم بیشتر برای او میسوزد تا لیلا. لیلا هنوز خیلی کوچک است. فکر نکنم درست و حسابی بابایش را بشناسد. »
💥 صمد بچهها را یکدفعه رها کرد. بلند شد و ایستاد و گفت: « سمیه را یک چند وقتی با خودت ببر همدان. شاید اینطوری کمتر غصه بخورد. »
ادامه دارد...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
@Maddahiolinمداحی آنلاین - نه تنها من نه تنها تو - رسولی.mp3
زمان:
حجم:
7.4M
که عالم هر چه دارد
از امیرالمومنین دارد