🔴 دعا برای ظهور در روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
🔵 روز سیزدهم ماه مبارک رمضان، روز توجّه خاصّ به حضرت صاحب الزّمان ارواحنافداه است و یکی از روزهای ماه مبارک رمضان است که بر اساس روایات، باید توجّه خاصّی به حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه داشته باشیم، و مرحوم محدّث نوری در نجم الثاقب به این مهم اشاره می کند. بدین منظور این دعای بسیار مهم برای این روز نقل شده است :
🌕 «اَللَّهُمَّ إِنِّي أُدِينُکَ بِطاعَتِکَ وَ وِلايَتِکَ، وَ وِلايَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّکَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَ وِلايَةِ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ حَبِيبِ نَبِيّکَ، وَ وِلايَةِ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ سِبْطَيْ نَبِيِّکَ وَ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ جَنَّتِکَ، وَ أُدِينُکَ يا رَبِّ بِوِلايَةِ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ سَيِّدِي وَ مَوْلايَ صاحِبِ الزَّمانِ، أُدِينُکَ يا رَبِّ بِطاعَتِهِمْ وَ وِلايَتِهِمْ وَ بِالتَّسْلِيمِ بِما فَضَّلْتَهُمْ راضِياً غَيْرَ مُنْکِرٍ وَ لا مُسْتَکْبِرٍ [مُتَکَبِّرٍ] عَلي [مَعْني] ما أَنْزَلْتَ فِي کِتابِکَ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ادْفَعْ عَنْ وَلِيِّکَ وَ خَلِيفَتِکَ وَ لِسانِکَ وَ القآئِمِ بِقِسْطِکَ وَ المُعَظِّمِ لِحُرْمَتِکَ وَ المُعَبِّرِ عَنْکَ وَ النّاطِقِ بِحُکْمِکَ وَ عَيْنِکَ النّاظِرَةِ وَ أُذُنِکَ السّامِعَةِ وَ شاهِدِ عِبادِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلي خَلْقِکَ وَ الُمجاهِدِ فِي سَبِيلِکَ وَ الُمجْتَهِدِ فِي طاعَتِکَ وَ اجْعَلْنِي وَ والِدَيَّ وَ ما وَلَدا وَ وُلْدِي مِنَ الَّذِينَ يَنْصُرُونَهُ وَ يَنْتَصِرُونَ بِهِ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ، اِشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا. اَللَّهُمَّ أَمِتْ بِهِ الجَوْرَ وَ دَمْدِمْ بِمَنْ نَصَبَ لَهُ وَ اقْصِمْ رُؤُوسَ الضَّلالَةِ حَتّي لا تَدَعَ عَلَي الأَرْضِ مِنْهُمْ دَيّاراً»
📚 اقبال الاعمال، ۱۴۴/ صحیفه مهدیه ص۴۴۹
#امام_زمان
#ادعیه_مهدوی
#رمضان_مهدوی
تا از دیار هستی در نیستی خزیدیم
از هرچه غیر دلبر از جان و دل بریدیم
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
1_3798979086.mp3
زمان:
حجم:
3.89M
🔹 تحدیر (تندخوانی قرآن کریم) 🔹
💢 استاد معتز آقایی 💢
جزء سیزدهم قرآن کریم
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا جان به تو پناه آوردم
یا کریم❤
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام غریب و مظلومم 💔😥
دلم برای ورود تو لحظه شماری میکند و حنجره ام تو را فریاد میزند، تو که تجلی عشقی
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
15.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاندان_کرامت
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟
نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشتهست
داستانی زیبا از کرامت اهل بیت علیهم السلام
www.ostadaali.ir
🆔 @ostad_aali
19.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_حسن_علیه_السلام
تو که باشی دگرم میل به بارانی نیست
اشبه الناس به کردار تو انسانی نیست
ما گداییم و اگرچه که فراوانی نیست
و اگر رغبت بازار به ارزانی نیست
تا حسن هست ،غم ما غم بینانی نیست
www.ostadaali.ir
🆔 @ostad_aali
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 بانوی محجبه ای که رهبر انقلاب از او یاد کردند
باطن اروپا همینه...
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ #پارت12
_دکتری؟
رها اصلاح کرد:
_دکترا دارم.
_دکترای چی؟
+روانشناسی بالینی؛ البته ارشدم روانشناسی کودک بود.
_پس دکتری!
+بله.
_چرا به من نگفتی؟
+نپرسیده بودید.
_میخواستم یکی رو بهم معرفی کنی که بهم دربارهی رویا و این شرایط کمک کنه.
رها: _آیه خوبه، دکتر صدر هم خوبه؛ دکتر...
_خودت چی؟ نمیتونی کمکم کنی؟
+من خودم یک طرف این معادلهام، نمیتونم کمکت کنم.
_به چهرهی مراجعیت که خوب نگاه میکنی، همکاراتم همینطور، مشکلت با من و خانوادهم چیه؟ برادر تو قاتله!
رها سکوت کرد..حرفی نداشت؛
اما صدرا عصبانی شده بود. از نگاه گریزان رها، از بهانهگیریهای رویا، از نگاه همکاران رها!
صدرا صدایش را بالا برد:
_از روزی که دیدمت اینجوریای، نه به قیافهی خانوادهت نگاه کردی نه ما... تو حتی به رویا هم نگاه نکردی! معنی این رفتارت چیه؟
××معنیش اینه که قهره! معنیش اینه که دلش شکسته، معنیش اینه که دیدن شما قلبشو میشکنه... بازم بگم جناب زند؟
صدای دکتر صدر بود:
_صداتون رو انداختین رو سرتون که چی بشه؟ این نه در شان شماست نه همسرتون.
+معذرت میخوام.
دکتر صدر به سمت صندلی رها رفت و پشت میز نشست:
_بشینید!
صدرا و رها روی صندلیهای مقابل دکتر صدر نشستند.
_میخواستم فردا باهات صحبت کنم؛ اما انگار همسرت عجله داره! ناهار با خانواده باید منتظر بمونه، تعریف کن!
×مشکلی نیست دکتر. من خودم فردا میام خدمتتون.
_من از لحظه اولی که دیدمت متوجه حالت شدم. منتظر بودم خودت بیای که خودش اومد.
به صدرا نگاه کرد. صدرا فهمید نوبت اوست که حرف بزند.
_مجبور شدیم ازدواج کنیم.
_این که معلومه، رها نامزد داشت؛ حالا که شما به این سرعت در کنارشون قرار گفتین معلومه که جریانی هست.
+رامین برادر رها، با برادر من «سینا» شریک بودن؛ دعواشون میشه و با هم درگیر میشن.. برادر من مُرد. من دنبال کارای قصاص بودم، مادرم فقط
قصاص میخواست؛ همینطور زن برادرم. نتونستم راضیشون کنم رضایت بدن؛ پدر رها، عموم رو که پدرزن برادرم هم بود رو راضی میکنه خونبس بگیره. قرار بود رها صبح همون روز به عقد عموم در بیاد. نتونستم... انصاف نبود یه دختر جوون با عموم که هفتاد سالشه ازدواج کنه. با خودم گفتم اگه من عقدش کنم بعد از یه مدت که داغشون کمتر شد طلاقش بدم که بره سراغ زندگی خودش؛ اما همه چیز به هم ریخت، نامزدم بهونهگیر شده و مدام بهم گیر میده! عموم قهر کرده و باهامون قهر کرده. دخترعمومم که خونه پدرش مونده میگه دیگه پا تو اون خونه نمیذارم. یاد سینا باعث میشه حالش بد بشه... ماههای آخر بارداریشه.
_تو چی رها؟ احسان چی شد؟
×نمیدونم، ازش خبر ندارم.
_خبر داره؟
×نمیدونم.
صدرا طاقت از کف داد:
+احسان نامزد سابقته؟
_آره. رها هم مثل تو نامزد داشت؛ نامزدی که حتی ازش خبر نداره! به نظرت اگه میخواست نمیتونست بهش خبر بده؟ مثل تو!
صدرا ابرو در هم کشید و فکاش سفت شد، چشمش سرخ شده بود.
_نامزد شما چی شد؟
+بعد از سالگرد برادرم قراره ازدواج کنیم.
_با همسر دوم شدن مشکلی نداره؟
+من با اون زندگی میکنم، رها قراره با مادرم زندگی کنه.؛ درضمن همسر اول من رویاست، ما مدتی هست که نامزدیم.
_اما اسم رها اول وارد شناسنامهی تو شده
+قلب من برای رویا میتپه!
_چرا شنیدن اسم احسان عصبانیت کرد؟
+رها الان متاهله!
_تو چی؟ تو متاهل نیستی؟ فقط رها متاهله؟
صدرا دستی در موهایش کشید:
_من باید برم سرکار؛ رها بلندشو ببرمت خونه، کاردارم.
نزدیک خانه بودند که صدرا به حرف آمد:
_پس اسمش احسانه؟
رها چشم به جاده دوخته بود که صدای صدرا را شنید:
_پس دلیل توجهت به احسان اینه؟ تو رو یاد نامزد سابقت میندازه؟ منو باش فکر میکردم تو چقدر مهربونی!
+اشتباه نکن؛ احسان کوچولو خیلی دوستداشتنیه! من دوستش دارم، ربطی به اسمش و نامزد سابقم نداره. از لحظهای که اسمت رفت تو شناسنامهی من، یک لحظه هم خطا نکردم... چه تو #قلبم، چه تو #ذهنم.
صدرا نفس عمیقی کشید و آرام شد.
رها خیانت نکرده بود؛
اما خودش چه؟
خودش چندبار خیانت کرده بود؟
چندبار به دختری که محرمش نبود گفته بود دوستت دارم؟
چندبار برای شادی او زنش را انکار کرده بود؟
حالا زنی را متهم کرده بود که خیانت در ذاتش نبود، زنی که تمام اجبارها را پذیرفته بود، زنی که هنوز هم نمیدانست چرا همسرش شده.
تا رسیدن به خانه سکوت کردند.
سکوتی که باعث به خواب رفتن رها شد. چقدر این دختر را خسته کردهاند؟ در کلینیک قبل از دیدن او، چقدر محکم بود، مثل رویا محکم ایستاده بود و صحبت میکرد.
نگاهش که خیره چشمانش شده بود،....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir