"ساروا على الارض
لكن مقصدهم كان السماء.."
روۍزمیـنگامبرداشتند
امامسیرشانآسمـانبود
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
@zekrroozane ذڪـر روزانہ@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء17(معتزآقائی).mp3
زمان:
حجم:
3.85M
تلاوت جزء هفدهم 17 قرآن کریم
به روش تندخوانی ترتیل سریع ( تحدیر)
قاری : #استاد_معتز_آقايی
دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
ـ🍃🍂🍃🍂
ـ🍂🍃🍂 ﷽
ـ🍃🍂
ـ🍂 #چهارشنبه_سوری
❓نظر مراجع معظم تقلید درباره چهارشنبهسوری چیست؟
📚 حضرت آیتالله خامنهای:
🔺 علاوه بر آنکه هيچ مبناى شرعى ندارد، مستلزم ضرر و فساد زيادى است که مناسب است از آنها اجتناب شود. همچنین اعمالی که در آن انجام می شود چنانچه موجب آزار و اذیت دیگران شود یا اسراف باشد یا مخالف قوانین جمهوری اسلامی حرام است.
📚 حضرت آیتالله مکارم:
🔺 چهارشنبهسوری از خرافات است و چنانچه برخی اعمال موجب آزار و اذیت دیگران شود، حرام است.
البته اینکه شما در چنین مراسمی شب خوشی داشته و با دوستان و خویشان خود شاد باشید، کسی مخالف آن نیست؛ اما انجام آن مسائل خرافی و خطرناک است که با آن باید مخالفت کرد.
📚 حضرت آیتالله صافی:
🔺 چهارشنبهسوری از مراسم بعضی از ايرانيان قديم است و چون تشبه به آتشپرستان است، مذموم است و برای شخص مسلمان عمل لَغوی است؛ سزاوار است آن را ترک كند، هرچند دوست داشته باشد.
📚 حضرت آیتالله فاضل:
🔺 مسئله چهارشنبهسوری از موارد خرافی و بیاساس است. برخی از اموری که در اين زمان انجام میگيرد، مطابق با موازين فقهی نيست.
اعمالی که موجب وحشت و ترس مردم و يا سبب خسارت و جراحت شود، لازمالاجتناب و از موارد خلاف شرع است.
📚 حضرت آیتالله سیستانی:
🔺 اموری که به جامعه ضرر میزند و موجب ایذاء مردم است، مانند استعمال ترقه، خریدوفروش آن جایز نیست.
📚 حضرت آیتالله تبریزی:
🔺 هیچ یک از این امور رجحان شرعی ندارد و تشویق مردم به این مورد تشویق به دنیا و غافلکردن از آخرت است.
اینکه تصور میکنند این امور مردم را به حفظ وطن و عزت وامیدارد، تصوری باطل است. آنچه مردم را به عزت میرساند و به حفظ وطن وامیدارد، ایمان است و بس.
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ پارت15
صدرا فکر کرد :
"معصومه هم اینقدر بیتابی کرد؟
اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟
رها چه؟
رها برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟"
نگاهش روی تابلوی «وَ إِن یَکاد» خانه ماند، خانهای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیدهاند...
صدرا قصد رفتن کرده بود.
با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند.
رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقهای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛
حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهاییهای آیهاش میسوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
آیه در پیچ و تاب مردش بود....
کجایی مرد روزهای تنهاییام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری.
سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود #مادر و #پدر شدن. جواب مادرشوهرش
را چه میداد؟
💭به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو!
🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای #دین_خدا میجنگید.
مردش گفته بود اگر در #کربلا بودی چه میکردی؟ جزو #زنان_کوفی بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت #انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست.
حال #مادرت چه میگوید مرد من؟
من #مانعت شوم؟ من #زنجیر پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان #بال_پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟
زیر لب زمزمه کرد:
" یا زینب کبری (سلاماللهعلیها)..."
مردش زمزمهاش را شنید.
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش #حمایت خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مرد من..!؟ "
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید.
میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت :
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد.
نگاهش را به پدر دوخت:
+جانم؟
_تو از پسش بر میای!
+برمیام؛ باید بربیام!
_به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
+شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
+بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که تازه سر پا شده بود. دختری که.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
اسکارتلخترینسالهممیرسهبهسال۱۴۰۳
چون:...
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صد بار قربانت شوم بازم بدهکارم
آه بابا علی ....💔
هدایت شده از ـ بهرسـمجہاد .
این پیام رو فور کنید؛ در کانالتون هر کس گذاشت پروفایل کانالش پی وی بنده تگ بده: @Mohadeseh_5504
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور قلب در نماز طبق دستور امام صادق علیه السلام
🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir