eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» _سلام. شما این خانوم رو میشناسید؟ صدای یک زن بود اما آیه‌اش نبود. ارمیا: همسرم... همسرم کجاست؟ +ایشون تصادف کردن. ارمیا گوشی به دست سمت در دوید و به صدا زدن‌های سیدمحمد و صدرا جوابی نداد. ارمیا: _خانم کجایید؟ الان زنم کجاست؟ زن آدرس را گفت و ارمیا سریعتر دوید. صدرا ماشین را روشن کرد و همراه سیدمحمد به دنبال ارمیا رفتند. خیابان ترافیک بود. ارمیا از لابه‌لای ماشینها جلو میرفت. صدرا ماشین را همانجا سر کوچه گذاشت و با سیدمحمد دویدند. صدای آمبولانس و چراغ َگردان ماشین پلیس می‌آمد. ارمیا زانو زد: _آیه! +از دستش راحت شدیم؛ بیا بریم عزیزم. ارمیا به سمت صدا برگشت: _تو؟! چرا... آخه چرا اینکارو کردی؟! تو دیوونه‌ای! +اون نمیذاشت ما با هم ازدواج کنیم؛ حالا که منو پیدا کردی، این زن نمیذاشت به هم برسیم. مأمورین اورژانس ارمیا را عقب زدند تا به وضعیت آیه رسیدگی کنند. ارمیا چشم چرخاند تا ماموری پیدا کند. مأموران راهنمایی و رانندگی مشغول باز کردن ترافیک به وجود آمده بودند؛ به سمتشان رفت: _جناب سروان... مرد به سمتش چرخید. _بله؟ ارمیا: _اون خانوم که اونجا ایستاده، کنار اون ماشین، اون خانوم از قصد زده به خودروی همسر من. سروان: _شما از کجا میدونید؟ ارمیا: _لطفا بازداشتش کنید، ممکنه فرار کنه. این خانوم مشکل روانی داره و بستری بوده، حتما فرار کرده. سروان: _باید به بچه‌های انتظامی خبر بدیم. شما مطمئنید که سوءقصد بود؟ ارمیا: _بله، این خانوم فکر میکنه من میخوام باهاش ازدواج کنم، میخواست زنم رو بکشه. صدای جیغ آمد و نگاه ارمیا پی آیه‌اش رفت. زنی را دید که به آیه‌ای که روی برانکارد میگذاشتند حمله کرده و سعی در خفه کردنش دارد. ارمیا به سمت آیه‌اش دوید ، و همزمان چند نفر سعی در عقب کشیدن زن داشتند. آنها را میشناخت، سیدمحمد و صدرا بودند که سعی داشتند مهاجم دیوانه را از آیه‌ی شکسته‌ی این روزها جدا کنند. زنی که جنون قدرتش را چند برابر کرده بود. ارمیا رسید و با یک حرکت دست زن را به عقب و بالای سرش بود و با ضربه‌ای به پشت پایش، او را روی زمین مهار کرد. سیدمحمد روی شانه‌ی او زد و گفت: _خداروشکر رسیدی، نمیشد مهارش کرد، جناب سرگردی دیگه! یه جا به درد آیه خوردیا! ماموران به ارمیا رسیدند: _شما سرگرد هستید؟ ارمیا سری تکان داد: _ارتش. سروان: _با مرکز تماس گرفتم، الان مامورای کلانتری میان و این خانوم رو منتقل میکنن. ارمیا تشکری کرد و به سیدمحمد گفت: _با آیه برو بیمارستان؛ زود برو تا آمبولانس نرفته! سیدمحمد دوید و در لحظه‌ی آخر وارد آمبولانس شد. صدرا گفت: _کارای شکایت رو خودم پیگیری میکنم، تو برو سراغ آیه، بهت نیاز داره. ارمیا: _اول این خانوم رو تحویل بدم بعد میرم. کنترل کردنش سخته؛ انگار اندازه‌ی سه تا مرد زور داره. دستش رو ول کنم معلوم نیست چی بشه. به رها خانوم زنگ بزن ببین پیگیری کنه چطور از اونجا فرار کرده. تا ماموران انتظامی به محل حادثه برسند، صدرا به رها خبر داده بود و رها به اتفاق حاج علی و زهرا خانوم به بیمارستان و بعد از اطلاع از وضع آیه، رها به کلانتری رفت. دکتر مشفق و دکتر صدر در کنار صدرا بودند ، و صحبت میکردند. صدرا مشغول تعریف کردن حادثه بود که رها سلام کرد. جواب سلامش را که گرفت صدرا گفت: _آیه خانم چطور بود؟ رها: _هنوز بیهوشه اما چون هم کمربند بسته بود و هم کیسه‌ی هوا باز شده بود، زیاد آسیب ندیده؛ شاید یکی دوتا از دنده‌هاش آسیب جزئی دیده باشه، هنوز که مشخص نشده بود. داشتن میبردنش برای رادیولوژی که من اومدم. چه خبر از خانوم کریمی؟ چطور شد که از مرکز فرار کرد دکتر؟ دکتر مشفق دستی به صورتش کشید: _نمیدونم، شب فرار کرده؛ باید با مسئول شب صحبت کنم. رها: _روند درمانیش چطور بود؟ آخرین باری که باهاش صحبت کردم وضعیتش بهتر بود! دکتر صدر: _اشتباه از من بود. همه با تعجب به دکتر صدر نگاه کردند و ادامه داد: _باید به یک بیمارستان دیگه منتقلش میکردیم.؛احتمال میدم اون ما رو همدست آیه میدونست. اون برای ما نقش بازی کرده. آیه گفته بود که آدم فوق‌العاده باهوشیه و ما یادمون رفت که اون رتبه‌ی ۷ کنکور هنر رو داشته و بازیگری خونده! اصلا توجه نکردیم به اینکه اون هم میتونه ما رو دور بزنه؛ فقط به فکر آیه بودیم. رها: _مگه چنین چیزی ممکنه؟ دکتر مشفق : _حق با شماست دکتر، الان که فکر میکنم، همیشه چشم‌هاش زیادی هوشیار بود. رها: _و زیادی با دقت صحبت میکرد. دکتر صدر: _این اشتباه از..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری [@jihadmughniyeh_ir🏴]
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌بخشی از وصیت‌نامه امیرالمومنین علی (ع): خدا را در مورد یتیمان رعایت کنید. گرسنه شان نگه ندارید تا در محضر شما در  خواری نیفتند. زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود هرکس یتیمی را سرپرستی کند تا بی‌نیاز شود خداوند بهشت را برای او واجب می‌گرداند و اگر کسی مال یتیمی را بخورد جهنم را بر او واجب می‌کند. [@jihadmughniyeh_ir🏴]
بِسْـم‌ِرَب‌ِّ‌الحُسین♡ہـ♡ـہــ🖤
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
_
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَهَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّهَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اما در آخر سخن التفاتی به آقا و مولایمان صاحب العصر و الزمان -روح من و همگان فدای خاک پای ایشان باد- می‌کنیم؛ ای آقا و مولای ما، برای ما نزد خدای متعال شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستادیم و بزرگترین آرزوی ما در این راهِ پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این خط مقدس سازیم؛ در زیر پرچم حزب الله و با چتر پیروزی خدا متعال [@jihadmughniyeh_ir🏴]
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ
435.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما همه از طایفه سلمانیم هرچه خواهد بشود پای امام خامنه‌ای میمانیم... [@jihadmughniyeh_ir🏴]
مداحی آنلاین - اگه قابل بدونی - سیب سرخی.mp3
زمان: حجم: 6.88M
اگه قابل بدونی من گداتم بغل وا کن که دلتنگ نگاتم دلم با اسم تو آروم می‌گیره آره آواره‌ی کرببلاتم
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای ما کربلا هنوز پابرجاست و علی اصغرها و رقیه های زمان با اضطرار و اشک منتظرند تا ناجی از راه برسد و نجاتشان دهد... آقاجان به داد ما که در آخرالزمان بی شما مانده ایم برس... [@jihadmughniyeh_ir🏴]