eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فرار از جهنم: 🔵اتحاد، عدالت، خودباوری من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن ... هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن ... فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن ... و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم ... شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه ... این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره ... ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم ... ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود ... برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد ... چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره ... برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم ... برای ما فقط یک مفهوم بود ... جنگ ... جنگ برای بقا ... جنگ برای زنده موندن ... بله ... من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود ... منطقه ای که هر روز توش درگیری بود ... تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود ... درسته ... من وسط جهنم متولد شده بودم ... و این جهنم از همون روزهای اول با من بود ... من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم با من بود ... من وسط جهنم به دنیا اومده بودم ... ✍ادامــــــه دارد ... @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت_اول_داستان_دنباله‌دار فرار از جهنم: 🔵اتحاد، عدالت، خودباوری من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر ب
قسمت دوم داستان  دنباله‌ دار فرار از جهنم: 🔵یک روز شوم صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ...  حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و .... من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم .... پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد .... همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ... .. تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ... از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ... ✍ادامــــــه دارد .... @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خروج اشغالگران ترکیه از نقطه مراقبتی مورک در سوریه 🔸 30 کامیون از "مورک" به نقطه مراقبتی "معرحطاط" در مسیر بزرگراه M5 و 40 کامیون دیگر به شهر "النیرب" رسیدند. منبع: www.alnujaba.ir @jihadmughniyeh_ir
🔴 حمله‌ موشکی رژیم‌صهیونیستی به مدرسه‌ای در سوریه 🔸 شبکه الاخباریه سوریه از شلیک یک موشک به سوی مدرسه‌ای در روستای الحریه واقع در حومه شمالی القنیطره سوریه، توسط رژیم‌صهیونیستی خبر داد. منبع: www.alnujaba.ir @jihadmughniyeh_ir
🍃💔 شهادتت مبارک باغیرت 💔😭 @jihadmughniyeh_ir
365.5K
تشییع شهید محمد محمدی ۹۹.۰۷.۳۰
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
🍃💔 من خود به چشم خویشتن.. دیدم که جانم می رود... 💔😭😭😭 @jihadmughniyeh_ir
▪️‏اگر همان موقع که رویش ملت با وقاحت تیتر زد "سرتیپ همدانی در سوریه کشته شد" با این هرزنامه برخورد جدی می‌شد، ارگان رسمی شهرداری تهران تیتر نمی‌زد "مرگ مرد بسیجی در درگیری با اشرار" مرگ بر شهردار تهران مرگ برخانواده منافق شهردار تهران مرگ بر برادر شهردار تهران که در کمپ منافقین از مسئولین زیر رده مربم رجوی است مرگ برروحانی خائن که هرچی منافق دوربرشو گذاشته ودارن مملکت رو به یغما میرن شهردار تهران تیتر زد ونوشت مرگ مرد بسیجی وحاضر نشد بنویسدشهادت مرد بسیجی و یا حداقل کشته شدن مرد بسیجی با اراذل چون نطفه خانوادگی شهردار تهران ازمنافقین بوده وجد در جد لقمه حرام منافقین رو خورده بوده است این همان شهرداری است که دهه اول محرم پرچم های ابا عبدالله را ازکوچه وبرزن تهران جمع اوری کرده است @Fars_Plus @jihadmughniyeh_ir
شهید در لغت به معنی ((گواه)) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود. شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون(169 آ ل عمران)و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند. شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد. و یا در آیه ای دیگر می فرماید: ((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون)) که در این آیه نیز به زنده بودن شهید اشاره نموده است. در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد. از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید، مسرت و خوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در این نوشتار کوتاه اشاره ای به آنها خواهیم داشت. واژه شهید به معنای حضور و دیدن گرفته شده است، و صفت مشبّه و دلالت بر ثبوت دارد. واژه شهید در قرآن کریم به عنوان گواه و شاهد (گواهان اعمال) آمده است. قرآن کریم دربارة شهید و شهیدان می فرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. منظور از حیات، همان حیات واقعی است و در نقطه مقابل در آیات دیگری خداوند متعال حیات کافران را پس از مرگ، هلاکت و نابودی شمرده است. بنابراین، حیات شهیدان و زنده بودن آنها سعادتمندی است که همه مؤمنان از آن بهره مند خواهند شد. از طرفی برخی از مردم تصور می کردند که کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و به شهادت می رسیدند، نابود شده و از بین رفته اند، به همین جهت قرآن کریم برای زدودن چنین تصوری می فرماید: کسانی که در راه خدا کشته می شوند، زنده اند، و نزد پروردگار خویش از روزی بهره مند می شوند. @jihadmughniyeh_ir
 «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»: الـمُجاهدونَ فی ‌سبیلِ ‌اللهِ قُوّادُ اَهلِ الـجَنّةِ. مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتند. (مستدرک،‌ ج ١١، ص ١٨) @jihadmughniyeh_ir
💠 💠 🔰 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): 💢 مَن أحسَنَ تَدبيرَ مَعيشَتِهِ رَزَقَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى . ✍🏻 هر كس براى گذرانِ زندگانى خويش، به درستى برنامه ريزى كند ، خداى ـ تبارك و تعالى ـ روزى اش مى بخشد . 📚 اُسد الغابة : ج ۵ ص ۳۳۶ ح ۵۲۹۴ @jihadmughniyeh_ir
✴️ پنجشنبه 1 آبان 1399 ✴️ 5 ربیع الاول 1442 ✴️ 22 اکتبر 2020 🕋 مناسب ها دینی و اسلامی. 🏴 وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام " ۱۱۷ ه.ق " . 🎇 امور دینی و اسلامی . 📛 صبح را با صدقه اغاز کنید. 📛 از ملاقات رؤسا و قسم دروغ جدا پرهیز شود . ⏪ مناسب زایمان و نوزادش حالش خوب است . ان شاءالله ⏪ مریض امروز زود خوب می شود. 🚘 مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد. 🔭ا حکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است . ✳️ شروع به درمان . ✳️ کندن چاه و کانال . ✳️ و از شیر گرفتن کودک نیک است . 🔵 امروز (روز پنجشنبه) مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از آن اقا بزرگوار و عاقل گردد .ان شاءالله. 🔳 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، وقت مباشرت پس از زمان فضیلت نماز عشا است و فرزند شب جمعه ، از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام و سخنوری نطاق گردد که سخن او در دل ها اثر گذارد . ان شاءالله ✂️ اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث سرور و شادی است . 💉💉 حجامت فصد خون دادن : یا و فصد باعث زردی رنگ می شود . 🛏 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 6 سوره مبارکه " انعام " است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن ...... و چنین برداشت میشود که چیز ناخوشی به صاحب خواب برسد و یا به اندک آزردگی مبتلا گردد .در این مضامین قیاس شود. 💎 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 🔹 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 @jihadmughniyeh_ir
خنده هـايت . . . آنچنان جادو ڪند جانِ مرا هر چه غـم آيد سـرم هرگز نبينم آفتى ! @jihadmughniyeh_ir
🔖 ‌ ✍ همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت.🍃 ✍ گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.🔅 🎙‌ راوے: همسر 🌷 @jihadmughniyeh_ir
❌هــی نـــگـــو مـن گنــهــکــارم❌ ✔️حتی اگه گناهکاری با ، تَه دلت بگو خدا رو شکر وگرنه اوضاع بیریخت میشه ✍ حاج اسماعیل دولابی ⭕ خیلی نگو من گناهکارم ⭕ هی نگو من گنهکارم ⚠ این را ادامه نده تا خـــودتـــــ هم به این یقیــن برسی... ✅ روی صفات خوب و کارهای خوبت کـــار کن تا روی آنــها به یقین برسی 📛 معصیت را به یقین نــرسان  📛 ایمان را به شک تبدیل نــکن ✅ تاثیر زبان این است که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره‌ام و عادت کنی، اوضاع خیـــلی بی‌ریختـــ می‌شود... همیشه بگویید "الحمدلله".... شکر خدا بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همـــراه کنی. 🔰 اگر پَکر هستی دو مرتبه همـــراه با دلت بگو "الحمدلله" آن وقت غمت را از بین می‌برد... ⚠️ اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْر @jihadmughniyeh_ir
نام و نام خانوادگی: ایرج دوپلانی نام پدر: سلطان تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۶/۲۵ تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۰۹/۰۹ محل تولد:آغاجاری محل شهادت:بستان زندگینامه: بسمه تعالی گوشه ای از زندگی و چگونگی شهادت شهید ایرج (میثم) دوپلانی و باز دست و پنجه کافر به خون نشست و در غم جگر گوشه ای دوستدارانش را داغدار ساخت . با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و با درود به شهیدان انقلاب بخصوص شهدای جنگ تحمیلی اخیر . شهید میثم دوپلانی در بیست و پنجم شهریور ۱۳۴۵ در شهرک طالقانی ماهشهر متولد شد دوران ابتدائی و راهنمائی را در شهرک به پایان می رساند . کلاس پنجم دبستان همکلاس بخاطر اخلاق و رفتار آنها درگیری پیدا می کرد و به خاطر اخلاق و رفتار آنها درگیری پیدا می کرد و به خواهران همکلاس می گفت که باید روسری داشته باشند . سال ۱۳۵۶ زمانیکه در مدرسه راهنمایی شهید مطهری شهرک طالقانی درس می خواند با یکی از دبیران که دیدگاه کمونیسی داشت درگیر بدلیل مخالف با ایشان سالل دوم راهنمایی را در مدرسۀ دکتر علی شریعتی – ماهشهر به پایان می رساند . که با هوادارها دائم درگیری می داشت . تا اینکه از بدو شروع بسیج در ماهشهر وارد بسیج می شوند شبهای سرد و بارانی بود که در منطقه نوپاژ و اتوبان شهر نگهبانی می دادند . اوایل تابستان سال ۶۰ برای رفتن به جبهه و برای اولین بار این فرزند ۱۵ ساله اسلام اسم نویسی می کند . که با مخالفت خانواده و مراجعه آنها به دفتر بسیج روبرو و از رفتن باز می ماند . چند ماهی گذشت هوای گرم تابستان و همچنان به کار خود در بسیج ادامه می داد . اواخر شهریور د دفتر تبلیغاتی اسلامی شهرک شروع به فعالیت می کند و کار رسیدگی به کتابخانه را بعهده داشت . و باز برای بار دوم برای رفتن به جبهه اسم نویسی می کند . و به تمام بچه های دفتر تبلیغات می گوید که رضایت خانواده ام را بدست آوردم . آموزش می بیند و به جبهه بستان اعزام می شود که در اشغال نیروهای صدامی بود . مادرم می گوید : از حسینی (مسجد) شهداء تا پارک ایستگاه اتوبوس که پیاده طی کردیم دائم هی یکی بمن می گفت : دائم الهام می شد بمن …..ایرج شهید می شود ….ایرج شهید در دل شب اجرای طرح عملیات طریق القدس که امام راحل آن را فتح الفتوح نامیدند . در آذر ماه ۱۳۶۰ آغاز گردید و فریادهای یا حسین فرماندهی در کوه و دشت خونین خوزستان پیچید . بعد از پیروزی همه سوار جبپ لندرور می شوند که بر گردند . در بین راه میثم عزیز ما می گوید : می خواهم پیاده شوم . با اصرار مانع او می وند اما باتفاق یکی از برادران فمرزم از شهرستان فسا – شیراز پیاده می شود و در کانال غرق در شادی شروع می کنند و راه می افتند شاد و سر حال از پیروزی بر صدامیان که ناگهان صدای نالۀ آنها بلند می شود آری پایش به روی مین می رود و از قسمت ران گوشت پایش له می گردد و شکاف عمیقی بر می دارد . با عجله به سوی او می روند . سوار ماشین می کنند و او را صدا می زنند …..دوپلانی ….دوپلانی …..چشمهای نازنین و قشنگ خود را باز می کند نگاهی می کند و دوباره می بندد . و بدین ترتیب برادر ۱۵ ساله ما میثم خوب و با وقار ما که دو ماه از سال تحصیلی می گذشت سال اول دبیرستان رشته نظری عاشق و شیفته خدا ، که به خدا هم عاشق شده بود ، به شرف شهادت نائل آمد و به خیل کاروان شهدای اسلام پیوست و چه سعادتمندانه این مجاهد حق پو با سلاح الله اکبر و ایثار خون در راه مکتب و انقلاب اسلامی دین خود را به نحو احسن ادا نمود . روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
نام و نام خانوادگی: ایرج دوپلانی نام پدر: سلطان تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۶/۲۵ تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۰۹/۰۹ مح
وصیتنامه شهید میثم دوپلانی: بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه برادر بسیجی شهید ایرج [میثم] دوپلانی انا لله و انا الیه راجعون پدر و مادر مهربان این وصیت نامه من پس از شهادت است قبل از اینکه این سعادت نصیبم بشود ، من شروع کرده ام و امیدوارم بتوانم با یک پیروزی کامل یا جزیی برای خدا و اسلام و قران جان بی ارزش را به خدا آفریننده خود تسلیم نمایم امیدوارم بتوانم برای شما فرزند نیکو و صالح بوده باشم . از شما می خواهم پس از شهادتم هیچ گونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید زیرا من پیروز شدم و به ارزوی خود رسیدم و امیدوارم برادران و دوستانم بعد از من بتوانند با پایداری مرز و بوم این کشور اسلامی را از دشمنان پلید و کافر پاک گردانند . مادر جان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من آمدی آن لحظه به فکر کربلای حسین (ع) باش که در ان زمان با کافران و ستمکاران برای بر جای ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطه یزید و جنایتکاران و جانی چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی نمود . و تنها پیامی که برای ملت و خانواده ام دارم همان پیام اسلام و قران است که بوالسلام شهیدان زنده اند و نپندارید که شهیدان مرده اند بلکه شهید قلب تاریخ است . انا لله و انا الیه راجعون : ما از ان خدا هستیم و سر انجام بسوی او مراجعت می کنیم اگر خدا کند و انشاءالله شهید شدم مرا در (زنجیر) پیش بقیه شهدا دفن کنید . والسلام @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
قسمت دوم داستان  دنباله‌ دار فرار از جهنم: 🔵یک روز شوم صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم ت
سوم داستان  دنباله‌ دار و واقعی فرار از جهنم: 🔵 خداحافظ بچه ها نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم قفل در شل شده بود ... چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ... بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ... ناتالی درجا کشته شده بود ... زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ... آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ... بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ... زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ... داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ... نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ... حس می کردم من قاتل اونهام ... باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ... مغزم هنگ کرده بود ... می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ... داد می زدم و اونها رو هل می دادم ... سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ... تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ... التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... . . خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ... توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ... غرق خون ... تنها ... ✍ ادامــــــه دارد... @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت سوم داستان  دنباله‌ دار و واقعی فرار از جهنم: 🔵 خداحافظ بچه ها نفهمیدم چطوری خودم رو به بیم
چهارم داستان دنباله‌ دار فرار از جهنم: 🔵 خشونت از نوع درجه    تمام وجودم آتش گرفته بود … برگشتم خونه … دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد … اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون … اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن … . زجر تمام این سال ها اومد سراغم … پریدم سرش … با مشت و لگد می زدمش … بهش فحش می دادم و می زدمش … وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم … . بچه ها رو دفن کردن … اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم … توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد … دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم … تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود … . فقط به یه سوالش جواب دادم … الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ … فکر می کنی کار درستی کردی؟ … درست؟ … باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد … محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم … فقط به یه چیز فکر می کنم … دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو … . من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم … بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم … یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار … با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت … توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه B…. توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی … . من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم … قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم … این قانون جدید زندگی من بود … به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره … اینجا یه جنگل بزرگه … برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی … . از پرورشگاه فرار کردم … من … یه نوجوان 13ساله … تنها … وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها …   ✍ ادامه دارد ... @jihadmughniyeh_ir
💡 دانستنی های عمومی 📲 برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کنید. 🐜🐜 برای خلاص شدن از دست موش در محلی كه موش را پیدا كرده‌اید فلفل سیاه بپاشید. موش‌ها فرار خواهند كرد. 🦗🐞 برای خلاص شدن از دست حشرات در هنگام شب برگ‌های نعنا را نزدیك تخت و بالش و در اطراف اطاق خود قرار دهید. ☕️ روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید. 🍰🌭 بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذای چرب خوداری کنید. 🥃 مصرف چای روزانه را کم کنید. ⚡️📱از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید. 🎧 از سمعک‌های تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید. 🕙 بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است. 💤💊 بعد ازخوردن دارو فوراً به خواب نروید. ❄️🚰قرص و داروها را با آب خیلی سرد نخورید. 📳🔋زمانی که باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر می‌کند 1000 برابر است. ⚱✨ برای درخشندگی مو یك قاشق سركه به موهای خود زده، سپس آب بكشید. ☃️❄ برای به دست آوردن یخ پاك و تمیز آب را اول بجوشانید. 🍕🍟 از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده‌های غذایی کم کنید. 🔮✨ برای درخشندگی آینه آن را با اسپرایت پاك كنید. ❄️🌊 برای پاك كردن آدامس از روی لباس، لباس را به مدت 1 ساعت در فریزر قرار دهید. 👕✨ برای جلا بخشیدن به لباس‌های سفید لباس را همراه با یك تكه لیمو به مدت 10 دقیقه در آب داغ خیس كنید. 💧🔪 برای جلوگیری از ریزش اشك هنگام پوست كندن پیاز، آدامس بجوید. 🥔🔪 برای جوشاندن سریع سیب زمینی پیش از جوشاندن ، سیب زمینی را فقط از یك جهت پوست بگیرید. 🥚🧂 برای جوشاندن سریع تخم مرغ به آب آن نمك اضافه كنید. 🐠🐟 برای امتحان تازه بودن ماهی آن را در یك كاسه آب سرد بگذارید. در صورتی كه ماهی شناور شود تازه است. 🥚🌊 برای امتحان تازگی تخم مرغ آن را در آب بگذارید اگر به صورت افقی قرار گرفت تازه است. اگر به صورت كج قرار گرفت 3-4 روزه است. اگر عمودی قرار گرفت 10 روزه است. اگر شناور شد كهنه است. ✍ برای پاك كردن اثر جوهر از روی لباس خمیر دندان را روی لكه جوهر قرار دهید و بگذارید خشك شود سپس بشویید. 🐜🥒 برای فرار مورچه‌ها پوست خیار را نزدیك سوراخ مورچه‌ها قرار دهید. منبع: سایت تبیان @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 2⃣9⃣ 🔵 توسل به امام زمان (عج) ◾️بعد از و ازدواج دو فرزند دیگرم -مصطفی و فاطمه- من با زندگی می‌کردم. یک شب قبل از ، نیمه های شب دیدم با صدای بلند گریه می‌کند. به سرعت به اتاقش رفتم و متوجه شدم در حال است. ◾️ شب جمعه بود و قرار بود فردای آن روز به «قنیطره» برود. فردای آن روز ازش سوال کردم که چرا گریه می کردی؟ خجالت کشید و گفت: هیچی. ◾️شنبه از تلفن کرد. پرسیدم کِی برمیگردی؟ جواب داد یا یکشنبه شب و یا دوشنبه. من دوباره پرسیدم که تو آن شب به چه کسی متوسل شده بودی؟ اول حرفی نزد. بعد گفت: من در نمازم خطاب به حجت بن الحسن(عج) صحبت میکردم. پرسیدم چه می گفتی؟ سکوت کرد. قسمش دادم که بگو. گفت: به ایشان می گفتم که من بنده گناهکاری هستم و...» ◾️مادر بقیه حرفها را نگفت و فقط این را گفت که تا وقتی در این دنیا بود، دل من قرص و آرام بود. ✍ به نقل از مادر @jihadmughniyeh_ir