عالـممنتظرامامزمانـه؛
وامـامزمـانعج،
منتظرِآدماییکـهبلنـدبشن
وخودشـونرابـسازن..🌸 :)
#السݪامعلیڪیابقیةالله🖐🏼
و این #شهید است ڪه
دست بر قلبتـ♥️ گذاشته
تو را انتخاب ڪرده
افتخارڪن😎
ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی🍁
عاشقانه ڪه ادامه بدهی❤️
این بار خداوند
خریدارت خواهد شد!🌙✨
#جهــادفــیقلبــی
#مهـربــونبــرادرم
سلام به یک ادمین جهادی که با تبادلات اشنایی داره نیاز داریم اگه کسی هست تبادلات انجام بده پی وی پیام بده
@Jihad_mahdi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جانجهاندار¹¹⁰
سَلامَتےِعَلےمیدَهَدخُداصَدَقہ!
تَصَدُقِسَرِاورِزقرافَراوانڪَرد
#یکشنبـههـایعلـوی
بوی عطر عجیبی داشت.
نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا میداد.
شهید که شد در وصیتنامهاش نوشته بود:
به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم.
هر وقت خواستم معطر بشم، از ته دل میگفتم:
"السلامعلیکیااباعبداللهالحسین"
#شهید_حسینعلی_اکبری
#یادشباصلوات
حجتالاسلام شیرازی گفت:
«جهاد مغنیه در سوریه و در مرز اسرائیل شهید شد هنوز خبر منتشر نشده بود.
عماد مغنیه، پدر جهاد شهید شده است، دو نفر از برادران عماد هم شهید شدهاند.
جهاد چهارمین فرزند این خانه است، او هم شهید شد و میخواهند خبر را به همسر عماد، مادر جهاد مغنیه بدهند.
برادر جهاد با یکی از نیروهای حزب الله آمدند تا خبر شهادت را بدهند، رو به مادر کرد و گفت که جهاد شهید شده است
همسر عماد مغنیه به داخل کیفش دست برد و یک کفن بیرون آورد و گفت: من جهاد را نفرستاده بودم تا سالم برگردد، جهاد را فرستاده بودم که مثل پدرش، عماد به شهادت برسد، او به آرزویش رسید.
من آماده دریافت خبر شهادت جهاد بودم.
من به منزل پدر عماد مغنیه رفتم، همسر عماد را دیدم و گفتم که این مطالبی را که نقل میکنند درست است؟
گفت: بله، من کفن بچهام را آماده کرده بودم و میدانستم که جهاد شهید میشود
#علیاکبرمقاومت
#حاججهاد
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:)
وقتی کسی از غیر خدا نترسد
شجاعت او الهۍ است و ریشه در یقین دارد!
شیطان از انسانۍ ڪه این چنین است وحشت دارد!
#آسدمرتضیآوینی🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِنّی اَحَبُّ ....
هر آنچه ڪه نشان از طُ دارد❤️🌿
#مهـربـونبـرادرم
شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند.
شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد.
غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند.
اما در میان راه متوقف شد.
غیرتش به جوش آمد.
عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد.
جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد.
اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی و اب دیده دیوان و ددان، خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی سلام الله علیها، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد.