eitaa logo
پژوهشگاه فقه نظام
1.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
230 ویدیو
29 فایل
ارتباط با ما: @f_nezzam شماره تماس‌: 02537730184
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰دی ماه، ماهِ آزمون‌های بزرگ و ماندگار مردمان باورمند و ارزش‌مدار ایران اسلامی، نیوشندگان کلام وحی، به‌پادارندگان سنّت نبوی به‌شمار است. برگ‌های دی‌ماه، در ادوار گوناگون، نمودگار پویه‌های ارزش‌مدارانه و اسلام‌خواهانه مردم این بوم و بر است. 🔹استعمار انگلیس،‌ نیروهای مرموز فراماسونی، صهیونی و بهایی، با هزینه‌های گزاف، شبان و روزان در ایران اسلامی و در بین مردمان همه‌گاه پرتوگیرنده از وحی، کلام نبوی و اوصیای آن عزیز، در کار بودند و در تکاپو، تا جهت‌گیری و سوگیری وَحیانی مردم را به جهت‌گیری و سوگیری شیطانی دگر سازند و آنان را از بندگی خدا به بندگی شیطان سوق دهند و نرمک‌نرمک عمله خود سازند؛ با هویت‌های تباه‌گردیده و پیشینهٔ روشن و عزّت‌مندانهٔ به بوته‌ٔ فراموشی سپرده‌شده. رضاخان پالانی را سازوار با این سمت‌وسوگیری یافتند و او را از اصطبل‌بانی به اورنگ‌بانی فرابردند. 🔹فراماسون‌ها، به جلوداری محمدعلی فروغی یهودی‌زاده و فراماسون، میان‌دار شدند، چهرهٔ مرموزی هم‌چون علی اصغر حکمت یهودی‌تبار، در رأس وزارت معارف قرار گرفت، همو که مئیر عزری،‌ اولین سفیر رژیم صهیونیستی درباره‌اش می‌نویسد: «تیمسار کیا، دیدار مرا با علی‌اصغر حکمت، برنامه‌ریزی کرد. چندی پیش از دیدار به من گفته بود: «او از خود شماست». من به خوبی به گفته‌اش پی نبرده بودم،‌ تا این‌که پس از چندی دانستم خانواده حکمت (به معنی حاخام) از یهودیان سرشناس شیراز بوده‌اند و بالای یکصد و بیست سال پیش، ‌از سر ناچاری،‌ از کیش خود، دست شسته‌اند؛ شاید خواسته‌اند با گزینش نام خانوادگی «حکمت» از تنها یادگار خانوادگی، پاسداری کنند؛ چراکه واژهٔ «حاخام» در زبان عبری، برابر با خردمند،‌ فرهیخته، دانشور،‌ دانا و یا پژوهنده است. حکمت، هرگز گرایشی به گشودن این راز نداشت.» 🔹حکمت،‌ برنامهٔ کشف حجاب را، سرلوحهٔ کار و حرکت خویش قرار داد و در خاطرات‌اش: با عنوان «سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی» می‌نویسد: تمام تلاش من در ۵ سال وزارت،‌ از ۱۳۱۲، تا ۱۳۱۷، آماده‌سازی افکار عمومی برای کشف حجاب بود. و می‌نویسد: روز و مکان جشن ۱۷ دی ۱۳۱۴ برای مراسم علنی کشف حجاب و حضور خاندان سلطنت را در این مراسم، وی به رضاخان پیشنهاد داده بود. 🔹سرانجام، این نقشهٔ هویت‌برانداز و خانمان‌سوز، برابر الگوی فرماسونرها، صهیونیست‌ها و بهایی‌ها، برای ساختن جهان مادی‌گرا و بی‌خدا، در شیراز پیاده شد. مردم غیور و خداباور شیراز، به رهبری عالمان هشیار و آگاه، به‌پا خاستند و با سخنرانی شورانگیز و بیدارگر عالم انقلابی و آگاه، مرحوم سید حسام الدین فال‌اسیری، زشتی و پلیدی برنامه اورنگ‌بانان پلیدی را فریاد زدند. و سپس در مشهد،‌ عالمان ربّانی، پیشاپیش آنان آیت الله سید یونس اردبیلی، عَلَم اعتراض برافراشتند. این حرکت مقدس، ریشه‌دار،‌ هویت‌افراز، خروشنده علیه به بردگی کشاندن زنان، به نام آزادی، دامن گستراند و قیام خونین و جاودانه گوهرشاد در همین ساحت سعادت‌گستر و پایدارساز خانواده وحیانی و خردپیشه، به حقیقت پیوست و دست به خون آلودهٔ غرب‌زدگان، به‌روشنی آشکار شد و همگان دریافتند آن‌چه اینان نهان و آشکار در پی آن‌اند، نه تمدن و پیشرفت که واپس‌گرایی سیاه است و بردگی نوین. 🔹مردم در این آزمون سخت، پیچیده و نقشهٔ چندلایه و تو در تو، خوش درخشیدند و غرب‌زدگان را به انزوا راندند و به رضاخان پالانی، فهماندند که اصطبل‌داری، غیر از کشورداری است. مردم، زن و مرد، پیر و جوان، پای ارزش‌ها، قدافراشته ماندند و قهرمانانه، بهنگام، از برج و باروی دین، پاس داشتند و در سال ۱۳۵۶ ه ش، بانوان هشیار و آگاه مشهدی با خبر شدند، رژیم نکبت‌آلود پهلوی بنا دارد در سالگرد هفدهم دی، روز کشف حجاب رضاخانی، به گونه گسترده،‌زنان بی‌هویت و بی‌حجاب را به میدان بیاورد، و به هنجارشکنی بپردازد، که شکوه‌مندانه گرد آمدند و به سوی میدان مجسمه، حرکت شجاعانه خویش را، با شعارهای بیدارگرانه، آغازیدند، شور انگیختند و حضور زن مسلمان در عرصهٔ زندگی اجتماعی شرافت‌مندانه و عزت‌مدارانه را به رخ کشیدند و فردای هنجارمند را نوید دادند. 🔹در همین روز، هفدهم دی ۱۳۵۶ ه. ش. رژیم آمریکایی – صهیونی پهلوی،‌ به فرمان فرمانروایان خود، گام در راهی گذارد که نمی‌پنداشت، باتلاق مرگ است. نه او و نه فرمانروایان به ظاهر همیشه رصدگر و برنامه‌ریز او، به هیچ‌روی نمی‌انگاشتند،‌ آتش‌فشان را ناخواسته و از سرِ نابخردی،‌ به فوران درآورده‌اند که نجات از گدازه‌ها و سیل مذاب آن،‌ناممکن است. 🔹آن باتلاق خودساخته و آتش‌فشان به فوران درآورده، مقاله‌ای بود علیه امام خمینی و نهضت شورانگیز آن مرد الهی،‌با عنوان: «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق، که در روزنامه اطلاعات،‌نشر یافت و ناقوس مرگ و نکبت دستگاه به لجن آلوده پهلوی و اربابان‌اش در این سرزمین غیورخیز را به صدا درآورد.
🔹قم، حوزه علمیه، یک‌پارچه خشم شد و پتک‌های خشم،‌ خشماگین، غیورمندانه بر پیکر ضحاک مار بر دوش، زنده و فربه از گوشت و خون جوانان این دشت لاله‌گون، دمادم فرود می‌آمد، چنان رعدآسا که نه جای‌جای ایران، این صدف و سرزمین گوهرپرور، که جهانیان را به تماشا وا ایستاند. عالمان، شاگردان مکتب امام صادق، پرورش‌یافتگان کهف مقدس وحی و بالیده در مدرسه خمینی بزرگ و مردم غیرت‌مند و شجاع قم، کوچه‌کوچه و خیابان‌خیابان شهر قهرمان‌خیز و کریمه اهل بیت را زیر گام‌های استوار خود، خروشاندند و سینه‌ها را شعله‌ور ساختند. 🔹گرچه گلوله‌های نابکاران و اورنگ‌بانان جهل و تباهی، سینه‌ها را می‌شکافت و خون‌های مقدس و همیشه‌جوشان و چشمه‌آفرین را به کف خیابان‌ها، کوی‌ها و کومه‌ها جاری و ساری می‌ساخت، اما شادابی،‌نور امید، اشک زلال شوق، دیدگان و چهره‌ها را، زیبا و پرشکوه و بس دلربا و روح‌انگیز فراگرفته بود. جام‌های مِیِ‌ ناب، نوشانوش، دست‌به‌دست می‌شد، هرکس می‌نوشید به حق می‌پیوست؛ همه شتابان و در تلاش که جامی به کف آورند و لاجرعه نوش کنند و به حق بپیوندند و چه حسرت‌آگین بودند، به‌دست‌نیاوردگان این کأس ناب و از خود بی خود کننده و به خداوند لایزال پیوند زننده. حالیا که در ۱۹ دی، چشمهٔ جوشان انقلاب اسلامی، خود را بی‌بهره می‌دیدند، امیدوارانه به فردا و فرداها می‌اندیشیدند که این بزم خوش به‌پا شود و به فرمان ولیّ زمان، در راه رستگاری حق و حقیقت، و ساختن فردای زلال و از عشق سرشار، به جام دگرگون‌ساز و اوج‌دهنده دست‌یابند،‌اوج بگیرند و بال در بال ملائک به آستان ربوبی بار یابند و شهد گوارای این باریابی را به کام زمینیان فروچکانند، تا انقلاب روح خدا به پایمردی مردان شهدنوش، به انقلاب مهدی پیوند بخورد. پاینده بادا انقلاب روح خدا، و راه دلاورمردانی که با خون خود، چشمه‌های انقلاب را به جوشش درآوردند. ◼️ پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir
مولود پربرکت
🔰مولود پربرکت در بوستان‌سَرای علی بن موسی، مولودی پُربرکت، چهره گشود و پا به عرصهٔ گیتی گذارد. چهرهٔ علی بن موسی ع شکُفت. مؤمنان، پیروان راستین آن امام همام، دل‌شاد شدند و جبهه به آستان ربوبی ساییدند و از نگرانی‌ها، نیش زبان‌ها، هرزه‌دَرایی‌ها و نگاه‌های سوزندهٔ روح و روان آسودند. برای امام، فرزندی نبود که پس از به سر آمدن روزان آن والاگهر ، مشعل امامت را فروزنده نگه دارد و در تاریکی‌ماندگان را از گذرگاه‌های تاریک گذر دهد و به‌سوی سپیده ره نماید. 🔸در خانه امامت، در کانون آن سَرای مقدّس، شعله‌ای که دیدگان را روشنایی و دل‌ها را گرما بخشد و افق امید به آینده را بگشاید دیده نمی‌شد؛ ساعت‌ها، روزها و شب‌ها، سنگین و کند می‌گذشت. دل‌دادگان خاندان امامت، شیدایان و والِهان کوی رضا، ناآرام، بی‌قرار، پریشان‌دل، از هم می‌پرسیدند و در این سوی و آن سوی، پرسان و جویان: آیا سخن واقفیان، که در این کوی و آن کوی، و به این گوش و آن گوش واگویه می‌کنند و بانگ می‌زنند درست؟ آخرین و واپسین شعلهٔ کانون خاندان نبوت علی بن موسی است؟ و بایستی در پرتو همین شعله ایستاد و پا را فراتر نگذاشت که تاریکی است و شب‌های دراز و دل‌پریش؟ 🔸پیروان اهل بیت، در این تنگنای سخت، گرفتار آمده بودند و در شب‌های افسردگی و پریشانی‌آور؛ که سپیده از کوی رضا بردَمید و در دل‌ها شعلهٔ حیات افروخت و پیروان راستین امام، قامت افراشتند و کوی به کوی و کوچه به کوچه شهر و دل‌های واله و شیدا را آذین بستند. خوشحالی دیری نپایید، که ناقوس‌های تردید به صدا درآمد و جغدهای شوم از این خرابه به آن ویرانه پر گشودند و بر بلندای اَطلال مرگ، سکون و سکوت، جای گرفتند و نغمهٔ شوم سُراییدند که محمد بن علی، شباهتی به پدر، ‌علی بن موسی، ندارد. کار، سخت به سختی کشید. دل‌ها را آزرد و سینه‌ها را فشرد و دنیا را در دیدگان پیرامونیان، بستگان و پیروان امام، تاریک کرد. 🔸تا این‌که بستگان امام برای خاموش‌کردن آتش فتنه، دست به کار شدند. به قیافه‌شناسان روی آوردند و چند تن از آنان را به باغی دعوت کردند و مهمانی بزرگی ترتیب دادند و حضرت رضا را لباس باغبانی پوشاندند و در گوشه‌ای از باغ به‌کار باغبانی برگماردند، ‌امام محمد تقی را وارد جمع میهمانان کردند؛ قیافه‌شناسان به اتقاق گفتند: پدر این کودک در جمع مهمانان نیست، اما عمو و عموی پدرش را بازشناختند. به این سوی و آن سوی باغ در نگریستند. باغبان را دیدند که بیل بر دوش داشت. به اتفاق گفتند: پدر این کودک باید آن باغبان باشد؛ زیرا زیر ساق کودک با آن شخص به یک شکل است. در این هنگام، امام رضا به جمع مهمانان پیوست و قیافه‌شناسان، هماهنگ و هم‌آوا، اعلام کردند: پدر کودک این شخص است. با این تدبیر و روش خردمندانه، نقشه دشمن و تلاش او برای به‌خاموشی‌بردن شعله امامت نقش بر آب شد. 🔸پس از شهادت امام رضا ع، امام جواد ۸ سال داشت؛ از این روی آنان که تابِ روشنایی را نداشتند و بر نمی‌تابیدند آفتاب امامت از افق و کرانه زندگی‌ها بردَمد، به یاوه‌سُرایی روی آوردند و فتنه‌ای دیگر را سازمان‌دهی کردند، که کودک نمی‌تواند امام باشد و هدایت امّت را به عهده بگیرد و او را از گذرگاه‌های سخت و دشوارگذر، گذر دهد. هر چه دانش‌وران، خردورزان و دانایان امّت اسلامی، روشن‌گری می‌کردند، استدلال در پی استدلال ارائه می‌دادند و امامت را شأن و مقامی می‌دانستند که کودک هم می‌تواند آن شأن و مقام را داشته باشد، بویژه محمدبن علی، با دانش سرشار، گسترده و فهم و درک عمیق و اعجازگون و شگفتی‌ساز از قرآن و سیرهٔ رسول خدا و اجداد بزرگوارش، بی‌گمان شایسته این جاه و جایگاه است؛ او، با تیزبینی، سره از ناسره شناسی، آشنایی با جریان‌های روز، بی‌راهه‌روی فرقه‌ها: واقفیه، زیدیه، غالیان و کژاندیشانِ فرارفته بر کرسی فقاهت و کلام، می‌تواند این کشتی گرفتار در موج‌های بلند و سرکش را نجات دهد و به ساحل رهایی برساند. 🔸مناظره‌هایی ترتیت دادند، پرسش‌های سخت، مفسران، فقیهان، متکلّمان و سران فرقه‌ها طرح کردند؛ امام شگفتی آفرید و از قرآن و سنّت، پاسخ درست و دقیق آنان را ارائه داد. امام پرسش‌هایی را از قرآن، فقه و کلام در میان گذاشت و از آن گروه پاسخ خواست. همه از پاسخ فروماندند. این مناظره‌ها و مذاکره‌ها، پیاپی بود. نام امام، ابن الرضا، به شگفتی بر سر زبان‌ها افتاد، بسیاری شوق‌مندانه، به سوی امام شتافتند و از کژی‌ها و کج‌راهه‌روی‌ها به در آمدند و به روشنی دریافتند هر گروه و فرقه و نحله‌ای و هر مدّعی این جاه و جایگاه، غیر از راهی که امام، برابر قرآن و سنّت، آن به آن، می‌نمایاند، بر باطل است و ناشایست برای این جاه پرشکوه و مقدّس. 🔸امام جواد ع به پیروی از پدر و اجداد بزرگوار و والاگهر، بر مدار قرآن و سنت، به سازمان‌دهی نیروهای حق‌گرا و باطل‌گریز در سرتاسر قلمرو اسلامی پرداخت.
🔸نیروهای کاربلد و راه از بی‌راه‌شناس، در پرتو نام بلند امام ، کار و زمام راه را در جای‌جای سرزمین‌های اسلامی در دست گرفتند و عالمانه و خردورزانه و دقیقه‌شناسانه، از اسلام ناب سخن گفتند و اسلام عباسی- مأمونی را که دستگاه خلافت تلاش می‌کرد و در بوق و کرنا می‌دمید مأمون را به آن بیاراید و با تزویر، مردم را رام این اسلام سازد، در بوته نقد گذاردند و کرور کرور مسلمانان را به آبشخور اسلام ناب فرود آوردند و فاصله‌گیری از اسلام فریب و تزویر را فرایاد می‌آوردند. 🔸این‌سان قبیله قبله را سامان دادند و پرتوهای آن‌را از این سرزمین به آن سرزمین باز تاباندند. مأمون دریافت ابن الرضای جوان، هوشمندانه،‌هوش او و دستگاه جاسوسی و خبرچینی حکومت را، به سخره گرفته است و در کار بنیان‌گذاری بنایی است که اسلام ناب و نظام‌ساز، از مناره‌های بلند آن، به زودی شعله‌ور خواهد شد و اقلیم به اقلیم را در پرتو خود خواهد گرفت. 🔸به امام نزدیک شد، پیام‌های مهربانانه‌ای برای امام می‌فرستاد و به‌جا و به‌حق، امام را می‌ستود و از دانش و فرزانگی او سخن می‌گفت؛ کار و روشی که درباریان و حکومت‌جُنبانان را خوش نمی‌آمد؛ تا این که پیش‌تر رفت، ‌دخترش، ام الفضل را به عقد امام درآورد که آه از نهاد عباسیان درآمد. بِسان سپند در آتش، بی‌تاب شدند و در برابر مأمون ایستادند که این کار، راه‌یابی ابن الرضا به دستگاه خلافت است و ارج و بهادادن به خاندانی که هیچ‌گاه عباسیان را برنخواهند تابید. امّا مأمون، سیاستمدارانه وارد گفت‌وگوی خاندانی شد. 🔸در نگاه او که نگاه زیرکانه و هوشیارانه بود، گرچه اعلام نکرد، عباسیان در حال فروپاشی بودند. تنها و تنها با پیوند به فرزندان علی و فاطمه می‌توان از این فروپاشیدگی جلوگیری کرد. با مجلس‌های گوناگون مناظره بین امام و علمای وابسته به حکومت، بر آن بود که به خاندان عباسی بفهماند، آینده از آن فرزندان محمد است؛ اینان که این‌چنین ژرف می‌نگرند، می‌کاوند و چشم‌اندازهای زیبا می‌آفرینند و با نگاهی نو، اسلام محمدی را به سینه‌ها جاری می‌سازند؛ از این رو گزیری نیست. باید با کشاندن آنان به درون باتلاق حکومت عباسی، از کارایی بازشان داشت و خوشبینی مردم را نسبت به آنان، بويژه محمد بن علی، کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر کرد. 🔸امّا امام از این فتنهٔ هراس‌انگیز هم سربلند به‌در آمد و به راهی که قرآن و سنت فراروی او گشوده بود بی هیچ هراس و بیمی گام می‌زد و دیگران را هم برای رهایی از هر کید و مکری به این راه فرا می‌خواند. پر رهرو بادا راهی را که ابن الرضا به روی باورمندان به اسلام ناب گشود. ▫️ پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir
مولود کعبه
🔰کعبه، علی را در آغوش کشید و به مِهر، در خود فشرد. علی، فرزند ابراهیم و اسماعیل بود و کعبه یادگار جاودان آن دو معمار بزرگ. علی، از این نقطه، بایستی چشم به هستی می‌گشود، تا بر این مدار، بشکفد، ببالد، به اوج خرد دست یابد، در دانش،‌ سرآمد همروزگاران گردد که همراه و همراز محمد ص شود، یار و بازوی توانمند او که رسالت ابراهیمی داشت و بایستی ارکان آیین ابراهیم را در این عصر برمی‌افراشت. 🔸عصر، عصر فرزندان ابراهیم بود، عصر بت‌شکنان و شرک‌ستیزان و برفرازندگان پایه‌های آیین ابراهیمی. محمد ص در عام الفیل، از مادر، زاده شد؛ پنجاه و پنج شب، پس از یورش ابرهه به خانه خدا. با گذشت سی سال از این رویداد، در سی‌سالگی محمد ص، علی ع بر گاهوارهٔ گیتی قرار گرفت، روزهایی که جهان به آستانه دگرگونی بزرگ نزدیک می‌شد. 🔸در این سال‌ها و روزها، هنگام‌های نزدیک به بعثت، علی در مدرسه محمد ص درس‌ها آموخت و تجربت‌ها اندوخت، در بوتهٔ تربیت نبوی قرار گرفت، فولاد آبدیده شد و برای روزگاران سخت و کارهای بزرگ آماده. خود می‌گوید: «در پی او [محمّد] بودم چنان‌که شتربچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود، نشانه‌ای بر پا می‌داشت و مرا به پیروی آن می‌گماشت.» خ ۱۹۲ 🔸علی، هرچه بیش‌تر می‌بالید، با راهنمایی‌ها و تربیت‌ها و درس‌آموزی‌های محمد ص به نگاه‌های افق‌گشای محمد ص نزدیک‌تر می‌شد و بوی خوش و عطر دلاویز نبوت، روح‌اش را می‌نواخت،‌ اوج می‌داد و بر گستردگی و ژرفای نگاه‌اش می‌فزود و مشتاقانه جام وجودش را به چشمهٔ جان محمد ص فرو می‌برد و از آن کأس جان‌افزا می‌نوشید و سرزندگی می‌یافت و این باور در جان‌اش شکوفان می‌شد که راه محمد، راه حیات سرمدی است و زندگی جاودانه با پرتوگیری آن‌به‌آن، از سیره و زندگی الهی محمد، به حقیقت می‌پیوندد و بس. این حالت خود را این‌سان بازگو می‌فرماید: «هر سال،‌در حرا خلوت می‌گزید، من او را می‌دیدم و جز من، کسی وی را نمی‌دید. آن هنگام، جز خانه‌ای که رسول خدا و خدیجه در آن بود،در هیچ خانه‌ای مسلمانی راه نیافته بود. من سومین آنان بودم، روشنایی وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوت را می‌شنودم.» خ ۱۹۲ بعثت، آغاز می‌شود،‌ دوره‌ای سرّی و آن‌گاه آشکار. 🔸در دورهٔ سرّی،‌محمد، با شمار اندکی، برگزیدگی خود به پیامبری را در میان می‌گذارد و اعلام می‌دارد بر آن‌ام، آیین ابراهیم را زنده کنم و مردمان را از بت‌پرستی و شرک، که تباه‌کننده است و دودمان‌بربادده و سرمنشأ همهٔ گرفتاری‌ها و فلاکت‌ها و نکبت‌ها بپرهیزانم و دور کنم،‌شرک را در ذهن و فکر آنان بمیرانم و باور به توحید و یکتایی خدا را در «جان» پرهیختگان از شرک، زنده کنم، تا زنده شوند و حیات دوباره بیابند. 🔸علی ده‌ساله، این سخنان سرچشمه‌گرفته از وحی را می‌شنید و به جان می‌نیوشید و با رسول خدا، مخفیانه و به دور از چشم‌‌ها، به درّه‌های مکّه می‌رفت و با حضرت نماز می‌گزارد و رایت خداپرستی را در سرای جان خود می‌افراشت. آن‌گاه که رسول خدا ص فرمان می‌یابد دعوت خویش را به توحید و پرهیختن از شرک، بت‌پرستی، بدی‌ها، آلودگی‌ها، زندگی حیوانی و لولیدن در مرداب‌های عفن گناه، آشکار سازد، و از نزدیکان و عشیره خود شروع کند: «و انذر عشیرتک الاقربین» به علی که همیشه همراه اوست می‌فرماید: خدا امر فرموده است نزدیکان و خویشان‌ام را به پرستش او بخوانم، گوسفندی بکش،‌ صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن. علی، برابر دستور رسول خدا، خوان میهمانی را می‌گستراند. میهمانان، پس از آن‌که سیر می‌شوند و از خوردن دست می‌کشند، محمد بلند می‌شود و مهرورزانه با آنان سخن می‌گوید و اعلام می‌دارد: ای فرزندان عبدالمطلب،‌گمان ندارم کسی از عرب، برای مردم خود، بهتر از آن‌چه من برای شما آورده‌ام، آورده باشد،‌دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. به این ترتیب، برنامه و رسالت الهی خویش را به خویشان، رساند و فرمود: هر کس در این مهم، مرا یاری کند و همراه و همگام من باشد و توحید را بگستراند و از شرک و بت‌پرستی بپرهیزاند و مردمان را به آبشخور آیین ابراهیم که من ادامه‌دهنده آن هستم، فرود آورد، وصی و خلیفه من، در میان شماست؛ همه خاموش ماندند و نتوانستند خود را از باتلاقی که در آن فرو رفته بودند بیرون بکشند؛ علی سکوت را شکست و باورمندانه و آگاهانه و از روی خرد و آینده‌نگری، به‌پا خاست و گفت: ای فرستاده خدا، آن، من‌ام. پیامبر فرمود: علی، وصیّ من و خلیفه من، در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.
🔸محمد، دایره دعوت را می‌گستراند، در فرادید مردمان، در مسجد الحرام، رو به کعبه، نماز می‌گزارد،‌علی، با عشق و شیدایی تمام و از روی باور ژرف، گام در گام‌جای محمد می‌گذارد و پشت سر آن حضرت، به نماز می‌ایستد، نماز شگفتی‌ساز و برهم‌زنندهٔ نظم بی‌هویت‌ساز و خردسوز جاهلی و اعلام انزجار و بیزاری از ایستادن فروتنانه و شکسته‌بال، در برابر بت‌های ناسودمند و بی‌نقش در سرنوشت انسان و بازدارنده از شکوفایی و اوج‌گیری و بنیان‌گذاری زندگی بر اساس دانش و خرد. 🔸علی، در همه عرصه‌های سرنوشت‌ساز و زیر و زبر کننده و پیش‌برندهٔ اسلام و دعوت توحیدی رسول خدا، در آوردگاه‌ها، زیبا و شکوه‌مندانه می‌درخشد، چه آن‌جا که به جای او می‌خوابد و جان‌اش برای سلامتی و رهایی محمد، محبوب خدا، از شرّ کینه‌توزان مشرک، قهرمانانه، عاشقانه و خالصانه روی دست می‌گیرد، چه در نظام‌سازی توحیدی و برافراشتن پایه‌های استوار نظام حق و چه در جنگ‌ها که دوشادوش نبی اکرم، شور می‌انگیزد، حماسه می‌آفریند و شمشیر آخته بر سر سران کفر فرود می‌آورد. 🔸خود می‌فرماید: «من در خُردی، بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مضر را هلاک ساختم. شما می‌دانید مرا نزد رسول خدا، چه رتبت است و خویشاوندیم با او در چه نسبت است.» خ ۱۹۲ تا این که فرزند رشید ابراهیم، به سال هشتم هجرت، به کعبه وارد شد، بت‌هایی را که در کعبه نهاده بودند، ابراهیم وار درهم شکست. این‌سان مولود کعبه، کعبه را از بت‌ها پاک کرد و این بنای مقدس را برای به خاک افتادن باورمندان در برابر خدای بی‌انباز آماده ساخت. پاینده بادا و باشکوه، راه فرزندان شرک‌ستیز و بت‌شکن ابراهیم،‌ محمد مصطفی و علی مرتضی ▫️ پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir
🔰به سرچشمه وحی دسترسی داشت. ▪️هر آن می‌توانست کأس وجود خود را از ناب آن لبالب سازد و با «جان»ی شاداب، با جانان سخن گوید و پرده از راز دل بردارد. ▪️به‌سال ۸ هجرت، در خانه‌ای همه‌گاه روشن از پرتوهای نبوت، از روشنی‌ای به روشنی‌ای درآمد بی‌آن‌که آنی تاریکی را ببیند و تاریکی بر جان او چیره شود. ▪️در گاه شکفتن این گل بوستان نبوی، نبی اکرم در مدینه نبود. فاطمه، گل دامن خود را، در آغوش شوی گذاشت و گفت: یا علی! نامی بر او بگذار. علی گفت: نه؛ عزیز دل‌مان، آن آسمانی، نامی از روشنان آسمان برای او برگزیند. ▪️پیامبر به مدینه بازگشت. فاطمه با کودک در آغوش، خرم‌دل و شکفته‌چهره، به سرای پدر شتافت و در آستانه باب ایستاد، از بابا اجازه خواست تا گل تازه‌شکفته بوستان نبوت را در آغوش او بگذارد، تا نامی برای این گل تازه‌شکفته برگزیند. ▪️پیامبر، آغوش گشود؛ گل خوش‌بوی را بر سینه چسباند؛ او را می‌بویید و از بوی خوش او، سرخوش می‌شد و از حالی خوش به حالی خوش‌تر درمی‌آمد، تا این که جبرئيل فرود آمد، تا نامی راکه خدا برای این گل تازه‌شکفته سرابوستان نبوی برگزیده بود به پیامبرش ابلاغ کند. شادی، سراسر وجود برگزیده خدا، محمد مصطفی ص را در برگرفت. به خاک افتاد، خدا را سپاس گفت، به روی فاطمه لبخند زد و نام «زینب» را که خدا برای گل دامن او برگزیده بود به وی ابلاغ کرد. در حالی که گونه‌های «زینب» را می‌بوسید، اشک از دیدگان‌اش فرو می‌ریخت. فاطمه گفت: پدر جان، خدا چشمان شما را هیچ‌گاه نگریاند؛ چرا گریه می‌کنید؟ پیامبر فرمود: بر دردها، اندوه‌ها و مصیبت‌هایی که پس از من و تو بر این عزیز،صاعقه‌وار فرود می‌آيند می‌گریم. ▪️زینب، رو به آفتاب نبوت، که دمادم از آن پرتو می‌گرفت بالید و شکوفان شد و زود از مرزهای کودکی گذشت و گام در آستان خرد گذارد و خردمندانه و هشیارانه، به پرستش ربّ ودود فراخاست و با نوری که از این کانِ نور به جان خود می‌افشاند، به شناختی ژرف، گسترده و همه‌سویه از نور و تاریکی دست می‌یافت و آن به آن درهای حکمت به روی او گشوده می‌شد. ▪️زینب، در مکتب نبوی، با فرود آیی دمادم به برکه‌ها و آبشخورهای زلال و آموزگاران بزرگ وحی آبدیده شد، اوج گرفت و به کوی دانش‌های راه‌گشا و بن‌بست‌شکن الهی راه یافت. ▪️ با دو بال دانش و پرستش ،در میان همگنان و مردمان تشنه آموزه‌های وحیانی، قد برافراشت. به روشن‌گری پرداخت و سبک زندگی الهی را با پرتوگیری از قرآن و سنت، فراراه آنان قرار می‌داد. راه برافراشتن سقف بلند و باشکوه سبک زندگی الهی را به باورمندان و گام‌گذاران در این راه می‌آموزاند. ▪️پا به پای مادر بود و پویه‌های قهرمانانه و شورانگیز او را از نزدیک می‌دید و سخنان و موضع‌گیری‌های حق‌مدارانه دختر رسول خدا را به جان می‌نیوشید. ▪️با پدر بود. هیچ‌گاه از کوی او، که نسیم جانان را دمادم به روح‌ها و جان‌ها می‌وزاند، به کوی دیگر ره نکشید که در دیگر کوی‌ها، بادهای زهرآگین می‌وزید و توفان‌های بنیان‌برافکن می‌توفید. ▪️با برادران بود. در عرصه‌های گوناگون، آگاهانه و با درک بالای سیاسی و خرد ژرف اجتماعی و اندیشه تابناک وحیانی حضور داشت و نقش می‌آفرید و آگاهی به سینه‌ها می‌افشاند. ▪️در دوران امام حسن، هشیارانه، پرده از چهره هراس‌انگیز فتنه‌ها برمی‌داشت و معاویه و دستگاه اموی را که در کار واژگون‌سازی معارف و آموزه‌های راه‌گشا و تاریکی‌زدای وحیانی بودند و ویران‌سازی بنای سترگی که رسول خدا، بنلاد و شالوده آن‌‌‌‌را با وحی گذارده بود، برای مردم و خانواده‌های ایمانی و ره‌گم‌‌کردگان، می‌شناساند و به روشنی می‌نمایاند سیاست و نقشه راه برادرش حسن بن علی وحیانی است و هیچ نسبت و سنخیتی با سیاست جاهلی ندارد. در دوران امام حسین، از ارکان حرکت و قیام او بود. پیشاهنگ، پیش‌تاز و مشعل‌افروز راه او. ▪️به حسین، از ژرفای جان عشق می‌ورزید. در جان او جای داشت. بر لب برکهٔ جان‌افزای او، خیمه و خرگاه افراخته بود. همه جا با حسین بود و دمادم، جام‌جام از چشمه جان او برمی‌گرفت و به «جان» خود شادابی فرو می‌ریخت و از تشنگی و تفت روزگار به‌در می‌آمد. ▪️این جام، در کربلا شکست و صدها تکّه شد و از هر تکّه‌‌ای نوایی برمی‌آمد و نسیم خوشی می‌وزید. ▪️زینب این جام شکسته و مشک‌بیز را فرادست گرفت و کوی‌به‌‌کوی و جان‌به‌جان، نوای آسمانی و ربّانی آن‌‌را فرایاد ‌آورد و نسیم خوش و دگرگون‌ساز و سُکرآور آن را ‌وزاند. به خوابِ مرگ‌رفتگان را بیدار و ستم‌پیشگان را رسوا کرد و هیمنه و شکوه دروغین آنان را از هم فرو پاشاند. به امید آن‌که ارکان جامعه زینبی، قهرمانانه، با همّت باورمندان باهمّت افراشته شود. ◾️ پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir
🔰 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت دو قاضی برجسته ▪️در پی شهادت دو تن از قضات برجسته قوه قضاییه رهبر انقلاب اسلامی پیامی صادر کردند. ▪️متن پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم شهادت عالِم مجاهد جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی رازینی و همکار ایشان قاضی شجاع جناب آقای حاج شیخ محمد مقیسه رضوان الله علیهما را به بازماندگان مکّرم ایشان تبریک و فقدان آنان را تسلیت عرض میکنم. شهید رازینی در گذشته نیز در معرض سوء قصد بدخواهان قرار گرفته و سالها رنج جانبازی را تحمل کرده بودند.دو برادر گرامی ایشان قبلا به شهادت رسیده اند. رحمت و رضوان خدا بر همه ی آنان و بر خانواده های باگذشت و صبورشان باد. سیدعلی خامنه‌ای ۲۹دی ۱۴۰۳ ◾️ پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir
🔰نود و چهارمین کرسی از سلسله‌کرسی‌های پژوهشگاه فقه نظام با همکاری مرکز راهبری برهان برگزار می‌شود 💠جایگاه دِین در هندسه عقود اسلامی 👤ارائه‌کننده حجت الاسلام محمد هادی انصاری‌پور؛ پژوهشگر اقتصاد اسلامی 👤ناقد:‌ حجت الاسلام دکتر مجید رضایی؛ عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه مفید 👤ناقد:‌ حجت الاسلام محمد مادرشاهی؛ عضو گروه فقه نظام اقتصادی پژوهشگاه فقه نظام 👤دبیر علمی: حجت الاسلام عباس یعقوب‌زاده؛‌دانشجوی دکتری اقتصاد اسلامی 🗓پنجشنبه؛ 4 بهمن 1403 ⏰13 و نیم، بعد از ظهر 📍بلوار شهید اخلاقی،‌بین گلستان و مفتح، پلاک 110، ساختمان برهان 👈شرکت مجازی از مسیر 🌐https://gharar.ir/r/1e537f8b ◻️پژوهشگاه فقه نظام 🆔@jiiss_ir