توبه کردم که قلم دست نگیرم اما/هاتفی گفت که این #بیت شنیدن دارد
وَ #خدا خواست که #یعقوب نبیند یک عمر/شهر بی #یار ، مگر ارزش دیدن دارد؟
صحبت از قیمت این غمزه و آن ناز مکن/ناز #عاشق کُشَت ای دوست، خریدن دارد
عجب این نیست که آهوی دلم صید تو شد/طعم شهد لب #صیاد چشیدن دارد
آن زمانی که خدا آب و گلت را بسرشت/زیر لب گفت که این روح، دمیدن دارد
قصه ی دست و #ترنج است تماشاگه عشق/شکر وصل رخ تو جامه دریدن دارد
دیدن روی تو راه دگری می خواهد/شرح دیدار تو، از شعر، بریدن دارد
#شهریار