10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برا اونی که نیاز داره اینو بشنوه
تا خدارو داری چرا غصه میخوری؟
خدا حواسش بهت هست
خدا تورو دوست داره و مسئولیت تورو به عهده داره
فقط خدا میتونه مشکلات تورو حل کنه
@jomlatzibaa
از لبانــــــــش همــچو ساغــر میچـــڪــد
صهـــــباے نــابـــ...
بوســہ ای باعــــث شـده ٺــا من شــوم
میــخوار او...
@jomlatzibaa
در شڪار معرفت
با عشق پیمان بستہایم
درمیان عاشقان
ما عاشق دل خستہایم !
درجواب بے وفائے
مهربانے ڪردهایم !
مهربانے را بہ رسمِ
معرفت طِے ڪردهایم !
❣️✨࿐♥࿐✨❣️
❥❥❥❥@jomlatzibaa
📌جالبه بدونید دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده؛ "ویل" یکی از شدیدترین تهدیدهای قرآن است و آن دو آیه اینها هستند:
وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ
وای بر کم فروشان ...
وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ
وای بر عیبجویان طعنه زننده ...
اولی در مورد مال مردم و
دومی در مورد آبروی مردم ...!
مراقب هر دو باشیم!
پ ن: امان از زبان نیشدار که انسانها رو داغون میکنه ...
@jomlatzibaa
💢اوبونتو
یکی از پژوهشگران حوزه مردم شناسی که برای تحقیق به آفریقا سفرکرده بود در یکی از قبایل به تعدادی از بچه های بومی آن منطقه، یک بازی را پیشنهاد کرد.
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت:
هر کسی که زودتر به آن سبد برسد، تمام آن میوه های خوشمزه را برنده خواهد شد...
هنگامی که پژوهشگر فرمان دویدن داد، آن بچه ها دستان هم را گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت، با خوشحالی به دور آن سبد میوه نشستند....
پژوهشگر که کاملا از رفتار بزرگ منشانه بچه ها، هاج و واج مانده بود، علت این رفتار متفاوت را پرسید و گفت:
درحالی که یک نفر از شما میتوانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود، چرا از هم سبقت نگرفتید؟!
آنها گفتند: "اوبونتو"
اوبونتو به این معناست که:
"چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی که دیگران ناراحتند"؟!
اوبونتو درفرهنگ ژوسا یعنی:
من هستم چون ما هستيم!🌺
@jomlatzibaa
🥃🐉 فال چای 🥃🐉
📆تاريخ : شنبه 15اردیبهشت 1403
#فَروردين :اگر در تصمیمی تردید و دودلی دارید, در انجام آن کمی تاخیر و درنگ نمایید و در زمانی مناسبتر و در شرایطی آرامتر تصمیم خود را بگیرید.
#اُرديبهشت : بزودی مسیری را در زندگی انتخاب خواهید کرد که مثبت و روشن است و با نتیجه ای عابی همرا است. به خود راه ندهید
#خُرداد : به هدف و مقصودی که دارید روز به روز و لحظه به لحظه نزدیکتر خپاهید شد.
#تير : از جانب یک شخص مقام دار که دارای موقعیت اجتماعی ویژه ای است در حق شما ارفاق بزرگی خواهد شد.
#مُرداد : مراقب یک خسارت کوچم مالی یا گم شدن شیئی در خانه خود باشید.
#شهريور : پیغام و خبری شادکننده و مثبت به شما خواهد رسید که شما را به اندازه یک عروسی خوشحال و شادمان می سازد.
#مِهر : در یک مسابقه یا امتحان یا در یک قرعه کشی بزرگ شانس بسیاری همراه شما خواهد بود.
#آبان : خوشحالی و هیجان فوق العاده از موضوعی که شما را غافلگیر خواهد ساخت.
#آذر : در برخورد با مشکلی که در حال حاضر دارید, بی احتیاط عمل نکنید خداوند از شما حمایت خواهی کرد.
#دِى : در آینده مدتی در خارج از کشور اقامت خواهید گزید.
#بهمن : به یک سفر سیاحتی یا زیارتی و یا یک سفر توریستی به خارج از کشور خواهید رفت.
#اسفند : در یک کشمکش و نزاعی مختصر اندک, پیروزی با شخص شما خواهد بود.
@jomlatzibaa
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟
بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند،
موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.” مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است.
خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”
@jomlatzibaa
✅داستان کوتاه و پند آموز
پسر جوانی ڪه بینماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمیترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با اینڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی میڪردم و مادرم همیشه بخاطر بینمازی من ناراحت بود و از آخرت من میترسید.
روزی مادرم بخاطر بینمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم منبعد نمازم را بخوانم. و از آن روز هر وقت مادرم را میدیدم فقط برای شادی او و رضایتاش نماز میخواندم و نمازم ظاهری بود.
💥بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز میایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم.
@jomlatzibaa
📕حکایت ملانصرالدین
ملانصرالدین دو زن داشت روزی هر دو زن نزد ملا آمده و پرسیدند: «کدام یک از ما را بیشتر دوست داری؟»
ملا خیلی سعی کرد که هر دو آنها را راضی نگاه داشته و باعث رنجش هیچ یک نشود. بنابراین با اصرار گفت که هر دو را به یک اندازه دوست دارد. ولی زنها راضی نمیشدند و پرسش خود را تکرار میکردند.
بالاخره زن جوانتر پرسید: «اگر ما هر دو با شما سوار قایق باشیم و قایق در رودخانه برگردد، برای نجات کدام یک از ما اقدام میکنی؟»
ملا هر چه سعی کرد جوابی نیافت. بالاخره رو به زن قدیمیاش کرد و گفت: «گمان دارم شما کمی شنا کردن بلد باشید.»😄😄
@jomlatzibaa
📜#حکایت
💠امام باقر عليه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمىكند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مىكرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مىكنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مىشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص 287-288
@jomlatzibaa
✍آیت الله بهجت (ره) :
ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم، در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!
زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم، توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا میکردیم.
📚در محضر بهجت،کتاب سوم،ص۱۴
@jomlatzibaa
📚#داستانکوتاه
🐫#شتردیدیندیدی
✍مردی در صحرا دنبال شترش می گشت
تا اینکه به پسر باهوشی برخورد
و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت:
شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
🔸پسر پرسید:
آیا یک طرف بارش شیرینی
و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت :
بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت :
من شتری ندیدم
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید
پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را
نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
🔹قاضی از پسر پرسید :
اگر تو شتر را ندیدی
چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت:
روی خاک رد پای شتری را دیدم که
فقط سبزه های یک طرف را خورده بود
فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده
بعد متوجه شدم که در یک طرف راه
مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است
🔸چون مگس شیرینی دوست دارد
و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید
یک لنگه بار شتر شیرینی
و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت:
درست است که تو بی گناهی
ولی زبانت باعث دردسرت شد.
🐫پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی
@jomlatzibaa