باس ببخشی، خیلی اذیتت کردیم. هی گفتی نیگا نکن، وایسادیم گوشه حیاط آسایشگاه، زل زدیم بهت بس که ماه بودی وقتی راه میرفتی. گفتی نباش، بودیم همش، پلکیدیم دور و برت بلکم دلت ما رو بخواد، گفتیم نکنه بخواد و نباشیم. گفتی برو، موندیم گفتیم حالا سرش درد میکنه یه چیزی گفته، ما عاقل نیستیم بهمون بربخوره که. دیوونه ایم، نباس بریم که. رفتن چیه؟ بدترین کاره رفتن. دیوونه ها نمیرن، هستن همیشه. هرچی رفتن بده، اومدن خوبه. که تو بیای، از تو راهرو بیای بشینی بغل تخت ما بگی چته دیوونه چرا صورتت خیسه؟ نمیای که.
امشب اومدیم دَمِت، بگیم ببخش ما رو، اگه حرف گوش نکردیم. دیوونه ایم دیگه. باس بلد بودیمت، نبودیم. هی خواستیم بخندی، اخم کردی. خواستیم کنارت باشیم، پشتتو کردی به ما، با یارو جدیدیه خندیدی، دلمون شد عاقبت یزید، خراب. امشب اومدیم بگیم اگه اونجوری نبود که تو خواستی، واسه لج کردن نبود، بلد نبودیم. یعنی کسی یادمون نداده بود. کسی نبود عین تو، نه قبل تو، نه بعد تو. اومدیم بگیم بداخلاق، خورشید خانوم، اخمتو قربون، ولی کاش یه لب هم میخندیدی واسمون، که خراب خنده هاتیم.
یه هفته اس قرص سبزای شبو نخوردیم جمع کردیم، امشب یه جا خوردیمشون، منگیم ولی حالمون خوبه، یه جور بدی خوبه. حالا تو رو که سیر نیگا کردیم، کاری نداریم تو این دنیای وامونده. شاید بریم پشت بوم، وامیسیم لب هره، آروم می پریم پایین. تنمون میفته رو موزاییکا، داغون. خودمون اما گنجیشک می شیم، گنجیشک زخمی، میفتیم یه گوشه. صبح میای تو حیاط می بینی، نمی دونی که منم، گنجیشکو میذاری کف دستات ناز می کنی. رفیقمون گفته این دم اخری تلخی نکنی، یه وقت دلبر میشنُفه، بی آبرو میشی. گفتیم زکی، همینه آبرو، اونم که نمیشنفه. ما رو هیچوقت نمیشنُفه.
خیلی حرف زدیم تو دلمون، بریم دیگه. چه قشنگی وقتی خوابی. دیوونه رفت، راحت بخواب و خواب بهشت ببین.
#حمیدسلیمی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
💭
پلکیدیم دور و برت بلکه دلت مارو بخواد
گفتیم نکنه بخواد و نباشم
گفتی برو
موندیم گفتیم حالا سرش درد میکنه یه چیزی گفته
ما عاقل نیستیم بهمون بربخوره که،
دیوونه ایم، نباس بریم که، رفتن چیه
بدترین کاره رفتن
دیوونه ها نمیرن، هستن همیشه
#حمیدسلیمی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
باس ببخشی، خیلی اذیتت کردیم. هی گفتی نیگا نکن، وایسادیم گوشه حیاط آسایشگاه، زل زدیم بهت بس که ماه بودی وقتی راه میرفتی. گفتی نباش، بودیم همش، پلکیدیم دور و برت بلکم دلت ما رو بخواد، گفتیم نکنه بخواد و نباشیم. گفتی برو، موندیم گفتیم حالا سرش درد میکنه یه چیزی گفته، ما عاقل نیستیم بهمون بربخوره که. دیوونه ایم، نباس بریم که. رفتن چیه؟ بدترین کاره رفتن. دیوونه ها نمیرن، هستن همیشه. هرچی رفتن بده، اومدن خوبه. که تو بیای، از تو راهرو بیای بشینی بغل تخت ما بگی چته دیوونه چرا صورتت خیسه؟ نمیای که.
امشب اومدیم دَمِت، بگیم ببخش ما رو، اگه حرف گوش نکردیم. دیوونه ایم دیگه. باس بلد بودیمت، نبودیم. هی خواستیم بخندی، اخم کردی. خواستیم کنارت باشیم، پشتتو کردی به ما، با یارو جدیدیه خندیدی، دلمون شد عاقبت یزید، خراب. امشب اومدیم بگیم اگه اونجوری نبود که تو خواستی، واسه لج کردن نبود، بلد نبودیم. یعنی کسی یادمون نداده بود. کسی نبود عین تو، نه قبل تو، نه بعد تو. اومدیم بگیم بداخلاق، خورشید خانوم، اخمتو قربون، ولی کاش یه لب هم میخندیدی واسمون، که خراب خنده هاتیم.
یه هفته اس قرص سبزای شبو نخوردیم جمع کردیم، امشب یه جا خوردیمشون، منگیم ولی حالمون خوبه، یه جور بدی خوبه. حالا تو رو که سیر نیگا کردیم، کاری نداریم تو این دنیای وامونده. شاید بریم پشت بوم، وامیسیم لب هره، آروم می پریم پایین. تنمون میفته رو موزاییکا، داغون. خودمون اما گنجیشک می شیم، گنجیشک زخمی، میفتیم یه گوشه. صبح میای تو حیاط می بینی، نمی دونی که منم، گنجیشکو میذاری کف دستات ناز می کنی. رفیقمون گفته این دم اخری تلخی نکنی، یه وقت دلبر میشنُفه، بی آبرو میشی. گفتیم زکی، همینه آبرو، اونم که نمیشنفه. ما رو هیچوقت نمیشنُفه.
خیلی حرف زدیم تو دلمون، بریم دیگه. چه قشنگی وقتی خوابی. دیوونه رفت، راحت بخواب و خواب بهشت ببین.
#حمیدسلیمی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
گرچه دیر، اما گمانم دیگر آموختهام کسی را دوست داشتن، یعنی از آرامش او مراقبت کردن. یعنی تلاشی تمامنشدنی برای بهتر و بیشتر شناختن او، و خود، و ارتقای کیفیت مای متشکل از این دو عنصر ناهمگون.
یعنی مکالمهی مستمر بدون تحکم، از یاد نبردن شوق ابتدای وصل، و تبدیل کردن هیجان اولیه به اشتیاقی دائمی. یعنی شناختن، و شناختن، و شناختن. یعنی پذیرش همزمانی مسئولیتها و مزایا. یعنی استقرار علاقه در محلی امن، بدون بدل کردنش به زنجیری دور پا، یا گردن، یا کلمه. یعنی محترمشمردن تفاوتهایی که ریشه محبت را خشک نمیکند.
کسی را دوستداشتن یعنی از یاد نبردن نوازش کلامی، و از یاد نبردن نوازش جاری در رفتار حامیانه. یعنی کشف اهمیت یکسان بوسیدن عاشقانه لبان یک زن، با جمعکردن موهای بلندش پشت سرش وقت تهوع. یعنی آغوش را به امنترین نقطهی دنیا بدل کردن. یعنی حفظ تازگی حس، و عمیق کردن لذت. یعنی ترکیبی همگون از مراقبت، حمایت، و مستقل دانستن یار.
و بله، چنان که آقای دوباتن میگوید "عشق یک روند طولانی است و زیاد ربطی به شوق اولین ملاقات ندارد، یک پروسه دائمی از یادگیری مهارتهاست." و چنان که حسین پناهی میگوید اغلب ما برای عشق آماده نیستیم. و چنان که جان تنهای من و مردم اطرافم میگوید ما شفابخشی محبت را از یاد بردهایم، و تاریکی را برگزیدهایم به جای زیستن در گرمای خواستنی خورشید.
آموختهام کسی را دوستداشتن، یعنی پناهش بودن، و به او پناهبردن.
همین.
#حمیدسلیمی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
کسی را بسیار دوست داشتن،
یعنی از آرامش او مراقبت کردن...
#حمیدسلیمی
🌺🍃჻ᭂ࿐
﹝@Jomlax ﹞
این همه برات مُردیم از غصه
یهبارم صدامون کن بذار از خوشی بمیریم...
#حمیدسلیمی
﹝@Jomlax ﹞