جنبش فرهنگی رحیل
شهید علیرضا عزیزی متولد 1357/07/02 محل تولد : نوشهر تاریخ شهادت : 1386/09/16 محل شهادت : ارتفاعا
🔺بخشی از زندگی نامه شهید علیرضا عزیزی
در زمستان سال 1357 د ر شهرستان نوشهر در خانواده ای مذهبی و زحمتکش کودکی دیده به جهان گشود که با تاسی از نام مولایشان نام او را {علیرضا} نامیدند. علیرضا با روحیه خوب وتلاش هایش پس از طی دوره ابتدایی و راهنمایی به خیل سبزپوشان نیروی انتظامی پیوست تا خدمتگزار وطن باشد. او که همواره به امور دفاعی و رزمی علاقه وافری داشت با اراده ای آهنین و استوار دوره های آموزش نظامی خود را با موفقیت چشمگیر پشت سر گذاشت و داوطلبانه و با میل باطنی خود دفاع از سرزمین پاک و مقدس ایران اسلامی را در سخت ترین مناطق عملیاتی سیستان و بلوچستان انتخاب کرد .وی با طی دوره های مختلف آموزش رزمی عضو قرارگاه فتح و هنگ رزمی وتیپ عملیاتی مقداد شد .وبارها در مبازه با اشرار وسوداگران مرگ در عملیاتهای مختلف شرکت داشته و شاهد شهادت همرزمان خود بوده و خود را بی نصیب از شهادت می دید تا حدی که دوستانش شاهد رشادت ها و دلاورمردیها او در صحنه های نبرد بودند او را کم سعادت می پنداشتند در حالی که ادب، اخلاق نیک، شجاعت، جسارت، قدرت جسمی و بویژه خوشرویی و معاشرت از جمله خصوصیات بارز او بود و او را با این صفات می شناختند. بالاخره در مورخه (16/09/1386) در حالیکه میتوانست در عملیات آن روز شرکت نکند با میل وعلاقه خود بجای یکی از همرزمانش{شهید رنجی} در آخرین حماسه مقابله با اشرار و قاچاقچیان پس از دستگیری و متوقف کردن چندین خودروی آنان در تعقیب تنها خودروی باقی مانده میهمان (صاحب الزمان ) گردید و به آسمان پر کشید .
#زندگی_نامه
#شهادت
#جنبش_فرهنگی_رحیل
[@jonbeshrahil]
جنبش فرهنگی رحیل
#عادل_رضایی متولد ۱۳۶۲ در رفسنجان می باشد. او در تاریخ ۱۳ دی ۱۴۰۲ در حادثه انفجار گلزار شهدای کرم
#زندگی_نامه
او خادم الرضا و از خادمیاران بخش صندلی چرخدار حرم رضوی بود که در جمع شهدای حادثه تروریستی کرمان قرار گرفت.
ابوذر بیوکافی، مداح اهلبیت علیهمالسلام درباره او نوشت: اولین باری که دعوت شدم کرمان، عادل عزیز زحمت کشید، ۱۰ سال است که رفیقیم. عادلجان! شهادتت مبارک. سلام مرا به ارباب بیکفن برسان و شفاعتم کن. امروز روز ولادت امالشهدا مزد نوکریات را گرفتی. شهید عادل رضایی سالها خالصانه و بیادعا برای اهلبیت علیهمالسلام مداحی کرد، خادمالشهدا بود، امروز هم به آرزویش رسید.
#شهادت
#کرمان #شهدای_کرمان
#جنبش_فرهنگی_رحیل
[ @jonbeshrahil ]
جنبش فرهنگی رحیل
نام و نام خانوادگی: شهید جهاد مغنیه (جواد) محل تولد:طیربا سال تولد: 1991 نام پدر: عماد تحصیلات:
#زندگی_نامه
#شهادت
در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۵، مغنیه به همراه تعدادی از نیروهای حزبالله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بلندیهای جولان مشرف به اسرائیل هنگام بازدید از شهر «مزرعه الامل» در منطقه قنیطره .که با خودروهای خود درحال تردد بودند. توسط بالگردهای ارتش اسرائیل مورد هدف حمله موشکی قرار گرفتند. در این حمله شهید جهاد مغنیه و چندتن دیگر از نیروهای حزبالله و نیز یک سردار سپاه به نام محمدعلی اللهدادی شهید شدند.
بعد از این حمله روزنامه الحیات چاپ لندن از تلاشهای اسرائیل برای منصرف کردن حزباللّه از اقدامات تلافی جویانه نوشت.
#سردار_سلیمانی و شهید مغنیه :
تابستون سال ۹۸ روز عرفه
سردار سلیمانی وقتی عکس شهید جهاد
روی دیوار اتاق زینب محرابی
دختر شهید حسین محرابی ، میبینن
با حسرت میگن زینب، حاج عماد و جهاد
داخل ماشین به شهادت رسیدند
این یعنی کسی جرات نداشت با آن ها
رو به رو شود ، شهید جهاد مغنیه سوخت
و چیز زیادی از او باقی نماند
چقدر خوب شهادت را گرفت
زینب دعا کن که من هم
مانند آن ها به شهادت برسم.
#زندگی_نامه #شهادت
#جهاد_مغنیه
#جنبش_فرهنگی_رحیل
[ @jonbeshrahil ]
جنبش فرهنگی رحیل
شهید حجت الاسلام والمسلمین #مصطفی_خلیلی_بلوطکی فرزند نورالله در تاریخ 18 شهریورماه سال 1367 در اهو
#زندگی_نامه :
🔹اخلاق طلبگی:
از خصوصیت بارز شهید اهتمام فراوان او به نماز اول وقت بود. به نماز شب اهمیت می داد و همسرش در این زمینه میگوید: «از صدای قرآن خواندن و گریه کردنش می فهمیدم که برای نماز شب بیدار شده است».
همیشه بیش از سخن گفتن، با عمل خود بر دیگران تأثیر می گذاشت. به پدر و مادرش بسیار احترام می گذاشت. شهید اهل صله رحم بود و اگر کسی مریض می شد، به عیادتش می رفت.
همسر شهید می گوید: «هیچ وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت و توکلش فقط به خدا و امام زمان(عج) بود. همیشه درکارهای خانه به من کمک می کرد و خیلی برای پسرمان وقت می گذاشت».
🔸انگیزه اعزام :
همسر شهید می گوید: «به ایشان گفتم: ما الآن اول زندگی هستیم، اگر می شود چند سال دیگر بروید، ایشان می گفت: فکرکن که الآن امام حسین(ع) به ما نیاز دارد، آیا من می توانم بگویم که ای امام! الآن صبر کنید من چند سال دیگر می آیم!!
وقتی برادرش به شهید گفت پس خانواده ات چه می شود؟ گفت: زمانی که مسأله جهاد پیش آید، خانواده اولویت دوم میشود و رفتن به جمع مدافعان حرم برایم تکلیف است.»
#شهادت #مدافع_حرم
#مصطفی_خلیلی #شهید
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
جنبش فرهنگی رحیل
شهید حجت الاسلام والمسلمین #مجید_محمدی ، از اساتید داشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر و نخستین روحانی شه
#زندگی_نامه :
چطور شد که تصمیم گرفتن برن سوریه؟
همسر شهید: خب ایشون جانباز دوران دفاع مقدس بودن و از دوستان شهید مختاربند و کجباف. بعد از شهادت اون دو عزیز، دیگه مجید، حال خودش نبود. بهش میگفتم مجید، تو تغییر کردی....اصلا آروم شده بود. تو خودش بود.اخبار سوریه رو دنبال میکرد.روز تاسوعا و عاشورا خیلی بیقراری میکرد. وقتی حرم حضرت زینب رو تلویزیون نشان داد، بلند بلند گریه میکرد، میگفت من لیاقت ندارم که برم حرم. میگفت من حتما یه عیبی دارم که حضرت منو قبول نمیکنه. فقط با ریختن خونم ، پاک میشم...دو سال پیگیری کرد تا بالاخره آذر 94 اعزام شد.
هم رزماش تعریف کردن برامون، میگفتن:" حاجی چون از همه مون بزرگتر بودن، واقعا مثل پدر با ما رفتار میکردن. شبها اصلا نمیخوابیدن. همه کارای سنگر رو ایشون میکردن. سنگر همیشه تمیز و مرتب بود. کفش هامون رو واکس میزدن. غذا برامون درست میکردن..حتی مراقب سر و وضع ظاهری بچه ها بودن. سر بچه ها رو اصلاح میکردن..." خیلی بچه ها دوستش داشتن.
خودش هم البته دست به قلم بود. یه سری خاطرات هست که خودش نوشته. هم نامه برامون نوشته و هم خاطرات. نوشته بود که :《 هفته اخر بهمون گفتن یه عملیات دیگه مونده ولی شما اگه میخواید میتونید برگردید ایران. رفتم یه گوشه ای نشستم و به یاد همسرم و بچه ها گریه کردم. با خودم گفتم باید برگردم. ریحانه هنوز بچه هست. تو همین فکر بودم که یه لحظه به خودم اومدم و یاد شب عاشورا افتادم که امام به یارانش اجازه ی برگشتن داد. از خودم خجالت کشیدم. گریه کردم. پا شدم نمازم رو خوندم و رفتم گفتم نه من میمونم .》 که دیگه در همون عملیات شهید شدن.
#زندگی_نامه #شهادت
#مدافع_حرم #عاشقی
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
جنبش فرهنگی رحیل
#محمد_هادی_ذوالفقاری سیزدهم بهمن سال ۱۳۶۷ بود که محمدهادی به دنیا آمد، هادی در شب جمعه و چند روز
#زندگی_نامه :
《عاشق کربلا شد و امام حسین(ع) خریدش》:
سال ۱۳۸۷ در حوزه علمیه «حاج شیخ ابوالفضل» تهران طلبه شد. وقتی یک سفر از طرف پایگاه بسیج به کربلا رفتند، عاشق کربلا شد و برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه به نجف رفت. آنجا هم در نیروهای مردمی عراق حشدالشعبی فعالیت میکرد، هم به جهاد میرفت و هم درسش را ادامه میداد.
رجبعلی ذوالفقاری گفت : سال ۱۳۹۳ با خمپاره حرم امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) را میزدند. در عملیاتی که محمد هادی هم در آن حضور داشت، داعش مجبور به عقب نشینی میشود، پس از عقبنشینی هادی و هم رزمهایش که ۲۴ نفر بودند به شکرانه این پیروزی جمع میشوند و زیارت عاشورا میخوانند. فرمانده انها از دور دیده که یک بولدزر انتحاری به آنها نزدیک میشود و هرچقدر فرمانده آنها را صدا میزند نمیشنوند. بولدزر که نزدیک میشود هادی بیرون میآید و تیراندازی میکند؛ اما بولدزر منفجر شده و همه ۲۴ نفر شهید میشوند.
پدر بزرگوار شهید مدافع حرم تصریح کرد : پیکر شهید ذوالفقاری دو روز پیدا نمیشود. به ما گفتند باید به بغداد بیایید تا از طریق تست DNA فرزندتان را از بین استخوان سوختهها پیدا کنیم اما روز بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند که بعد از عملیات انتحاری آن روز در سامرا، تعدادی از پیکر شهدا را به بغداد آوردهاند. فرمانده در سردخانه را که باز میکند و اولین شهیدی که میبیند هادی است که عکس «مقام معظم رهبری» روی قلبش نصب کرده و همچنین از روی انگشتر و لباسش او را میشناسند.
《مزارم را حسینیه کنید》:
حاج رجبعلی ذوالفقاری گفت: شهید محمد هادی در وصیتنامهاش نوشته بود داخل مزارم را سیاه پوش کنید تا حسینیه شود، به سنگ لحدم پارچهای که به نام مبارک یا زهرا(س) متبرک است وصل کنید تا وقتی بلند شدم که جواب بدهم، به جای گفتن آه، یا زهرا(س) بگویم.
این پدر شهید تصریح کرد :همچنین در وصیت نامهاش سفارش کرده بود که پیکرش را قبل از تدفین در حرمهای مطهر ائمه(علیهم السلام) در کاظمین، سامرا، نجف، کربلا و مشهد طواف دهیم و البته شهید همه این مکانهای مقدس جز مشهد زیارت کرد، مشهد را هم گفتند چون شهید ایرانی است اگر به ایران بیاید دیگر اجازه برگشتن به نجف را نمیدهند. پس از زیارت حرمهای مطهر در وادیالسلام آرام گرفت.
#شهادت
#مدافع_حرم
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
جنبش فرهنگی رحیل
🔹《شهیدی که ولادت و شهادتش در روز نیمه شعبان بود》 🔸شهید محمدمهدی طالبي هنزايي يكم آبان 1347، در ش
#زندگی_نامه:
محمد مهدي در آبان ماه 1347 هجري شمسي در زاد روز مبارک صاحب نامش حضرت مهدي عج در خانه اي محقر در روستاي هنزاءچشم به جهان گشود و تا 6 سالگي در همان روستا نشو و نما پیدا کرد و دوران کودکي را گذراند. خانواد ه اش بدليل نبودن مدرسه راهنمايي و دبيرستان در روستاي هنزا براي تحصيل برادرش مجبور شدند با سختي زياد روستا را ترک و در شهر يزد اقامت کنند. مهدي دوره تحصيل ابتداييش را در دبستان کرباسي شهر يزد شروع کرد اما طولي نکشيد که با مرگ نابهنگام پدرش مواجه شد. فقدان پدر جوانش که بعد از خداي رزاق، تنها سرپرست و پشتوانه خانواده بود، ضربه محکمي بر زندگي و سرنوشت او به حساب مي آمد. به همين دليل هم قبل از به پايان رسيدن دوره ابتدايي درس را رها کرد و به سر کار بنايي رفت. ولي نتوانست به اين کار ادامه دهد و به کار در پنجره سازي و جوشکاري مشغول شد و با تمام توان، مشقت همراه با خشونت استاد کار و همکاران بي ادب بزرگتر از خودش را تحمل کرد و ايستاد. چه شبهايي را که به خاطر برق زدگي چشمانش تا صبح گريست و اول صبح با ترس از خشونت استاد کار سرکارش حاضر شد.
#شهادت
#امام_زمان
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
جنبش فرهنگی رحیل
#شهید_یوسف_داورپناه یوسف در ۱۵ تیر ۱۳۴۴ در کرمان چشم به جهان گشود. او مقطع دبستان را با موفقیت به پ
#زندگی_نامه :
مادر شهید یوسف داورپناه درباره جزئیات شهادت یوسف میگوید:
من مظلومترین مادر شهید هستم، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم سر بریدند، شکم بچهام را پاره کردند و جگرش را در آوردند.
با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.
یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائماً به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفات زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است.
افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود.
از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاریام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدتهاست پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته..
یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچهها با دیدنت یاد مادرشان میافتند و دلشان میگیرد…
رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخصاش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را میشناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکردههایشان را غافلگیر و در بند کرده بود.
شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکراتها روی دیوارهای خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکراتها بیرون خانه هستند.
گفت: آن ها هیچکاری نمیتوانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکراتها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آنها نمازش را خواند و تمام کرد.
اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمدهاید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، میخواستند یوسف را ببرند.
یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاههای مردم روستا شرمسار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شدید.
گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادتها قبول نیست.
گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند…
صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کردهایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد.
#شهادت #ترور
#شهید_یوسف_داورپناه
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
جنبش فرهنگی رحیل
#نِمَر_باقر_النمر یک فقیه شیعه عربستانی بود که در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال ۲۰۱۲ بازداشت شد
#زندگی_نامه:
النمر همواره در سخنرانیهای خود رژیم سعودی را به اعمال سیاستهای تبعیضآمیز طایفهای سازمانیافته، بهویژه در مناطق شرقی عربستان و به خصوص در دو منطقه الاحساء و القطیف متهم مینمود. شیخ نمر در یکی از خطبههایش به خاطر مواضع و دیدگاههای تندش در قبال رژیم سعودی گفت: «میدانم فردا برای بازداشت من به سراغم خواهید آمد. خوش میآیید! این منطق و راه و روش شماست: بازداشت و شکنجه و کشتار، ما از قتل و کشتار نمیهراسیم، ما از هیچچیز نمیترسیم.»
او به ارث بردن تاج و تخت در میان حاکمان کشورهای عربی را غیرشرعی خوانده و مشروعیت دست به دست شدن پادشاهی در عربستان را زیر سؤال برد.
شیخ نمر، آل سعود و آل خلیفه را پیرو انگلیس میدانست.
وی همواره بهصورت آشکار از فساد و استبداد و دیکتاتوری نظام سیاسی آل سعود انتقاد کرده و همگان را به اصلاح و تحکیم پایههای آزادی و انتقال قدرت و نیز موافقت با تأسیس احزاب دعوت مینمود. وی نسبت به توهین به کرامت شهروندان عربستانی به ویژه شهروندان شیعی حساسیت ویژهای نشان میداد. از نگاه او رژیم سعودی شیعیان را شهروندان درجه دو به شمار میآورد و آنان را از هر گونه حق و حقوق شهروندی محروم ساخته است. او تاکید کرد که از کرامت و حقوق شهروندان شیعی عربستانی حمایت خواهد کرد.
وی پیوسته در سخنرانیهای خود خواهان ایجاد تغییرات سیاسی، به رسمیت شناختن آزادیهای عمومی، به رسمیت شناختن حقوق اقلیتها و کنار گذاشتن تبعیض طایفهای در عربستان بود.
وی، دیگر حاکمان حوزه خلیج فارس را نیز مورد انتقاد قرار میداد و از حرکتهای انقلابی در کشورهای عربی به ویژه بحرین حمایت میکرد. او اصلاح واقعی در جهان عرب و جهان اسلام را منوط به سقوط حکام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس میدانست و آل خلیفه و دیگر حکام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس را عروسکها و ایادی آمریکا توصیف کرده و میگفت: «همه کشورهای عربی حوزه خلیج بدون استثنا زیر چتر ایالات متحده آمریکا زندگی میکنند و ناو پنجم دریایی ارتش آمریکا برای به چپاول بردن چاههای نفت بحرین و دیگر کشورهای عربی در منطقه حضور دارد.»
#شهادت #معرفی_شهید
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
🔹شهید محمد رضا نظافت :
تواضع، تقید و صفای «محمدرضا» در جبهه آنچنان دیگران را تحت تأثیر قرار می داد که بسیاری از همرزمانش برای حل مشکلات خود به او مراجعه می کردند. او علاوه بر فرماندهی «گردان تخریب»، سنگ صبور یاران بود. احساس مسئولیت در مورد تربیت معنوی نیروهای تحت امرش او را وا میداشت که از برنامههای عقیدتی، هر چه بیشتر در جهت سازندگی روحی بچهها استفاده کند.
«محمدرضا» عقیده داشت نیروی تخریب حرف اول را در عملیات میزند و وقتی می تواند به خوبی وظیفه خود را انجام دهد که از جهت معنوی پختگی لازم را پیدا کرده باشد.
در مدت حضورش در جبهه 3 مرتبه مجروح شد اما هر بار با حال مجروحیت دوباره به منطقه برگشت. او هر چه به شهادت نزدیکتر میشد، خود ساختهتر میشد. او در آخرین دفعاتی که به مشهد آمده بود، روی تشک نمی خوابید، بسیار کم می خورد، روزها روزه میگرفت و شبها را تا صبح به عبادت میپرداخت.
در آخرین مرخصی سعی کرد هر چیزی که ذرهای علاقه او را جلب می کرد از دل بیرون کند، تمامی عکسهایی را که گرفته بود، نامههایی را که در مدت مبارزه در «لبنان» برای همسرش فرستاده بود، از بین برد و وقتی سؤال همسرش را شنید، در پاسخ گفت: «اگر قرار است شهادت نصیبم شود، می خواهم خالص خداوند را ملاقات کنم».
#شهادت #زندگی_نامه
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil
#زندگی_نامه
وصیت نامه شهید
#محمد_جعفر_حسن_پور :
با درود و سلام به پیشگاه مقدس ولی عصر امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با درود وسلام بر تمامی شهدای کربلای حسین تا کربلای ایران . سلام بر سالار شهیدان که جانم به فدایش که اسلام را زنده نموده است . ودرود به مادرم مادری که با دستهای پینه زده اش مرا آزاد پروریده است . اگر شهادت نصیب من شد .که ان شاء الله خواهدشد مرا حلال کن چون که از رویت خجالت می کشم چون مرا از سن کودکی با یتیم بودن بزرگ کردی به لطف پروردگارمو آن دست تو را می بوسم که در مزرع کار و زحمت کشیده ای و من را بزرگم کردی. هرگز مهرت را فراموش نخواهم کردولی از شما خواهش می کنم که اگر شهید شدم صبر را پیشه خود کن که خدا صبر کننده را دوست می داردوصیت من بر بردارانم این است که انقلاب را تنها نگذارند و همواره پیرو رهبر باشند و راه شهیدان را ادامه دهند و وصیت من بر خواهرانم این است که زینب وار زندگی کنند و در کارهیشان همیشه استوار و صبور باشند.
#جنبش_فرهنگی_رحیل
| @jonbeshrahil