🌷بسمربالشهداء🌷
ادامهٔ کربلای ۵
چند شب بعد از عملیات کربلای پنج، قرار بود عملیاتی تو منطقه شلمچه در ادامه کربلای پنج انجام بدیم.
ساعت حدود ٩ صبح، ده دوازده نفر تخریبچی به همراه فرمانده تخریب و یک نفر راهبلد اطلاعاتی، سوار تویوتا شدیم و رفتیم خط مقدم تا محل عملیات رو توی روز و روشنایی هوا شناسایی کنیم.
هرچی به خط نزدیکتر می شدیم، صدای انفجار و شلیک و توپ و خمپاره و دود و گرد و خاک و سروصدا و بوی باروت و آتیش و.... بیشتر میشد.
یک هیجان آمیخته با ترس داشتیم از نتیجه عملیات. با توجه به اینکه منطقه عملیاتی کفی بود یعنی یک دشت صف و در تیررس کامل دشمنی که بهخاطر شکست در کربلای ۵ آماده و زخم خورده بود و....
وقتی به خاکریز خط مقدم رسیدیم،
اینقدر آتش سنگین بود و نقطهبهنقطه میزدند که تویوتا اگه میایستاد خمپاره میخورد روش، لذا همونطور که تویوتا حرکت میکرد یکییکی پریدیم پایین و تویوتا بهسرعت از خاکریز دور شد.
پشت خاکریز مستقر شدیم.
عراق پاتک سنگینی رو شروع کرده بود.
بچههایی که پشت خاکریز بودن، برای ما دست تکون میدادن.
خوشحال بودن که بچههای تخریب اومدن خط مقدم و میخوان اینجارو شناسایی کنن برای عملیات امشب.
یه دویست متری در امتداد خاکریز دویدیم تا نقطه عملیات هر گروه رو برای معبر زدن عملیاتی که شب میخواستیم انجام بدیم، شناسایی و ثبت کنیم.
رزمندهها مردانه و سرسختانه مقاومت میکردن و تیراندازی و آتش روی دشمن و تانکاشون داشتن.
وقتی به نقطه مورد نظر رسیدیم، از خاکریز بالا رفتیم. آتیش بسیار سنگین بود.
به سختی منطقه رو نگاه میکردیم.
هر لحظه احتمال خوردن تیر و ترکش داشتیم.
باید منطقه رو رصد میکردیم برای عملیات.
چشممون که به دشت صاف روبروی خاکریز بین خودی و دشمن افتاد و میدون مینشون رو دیدیم، با هم میگفتیم خدایا امشب فقط خودت به دادمون برس.
چطوری میتونیم از بین این همه مین با نیروهای فراوان گردان که پشت سرمون میان، معبر بزنیم و عبور کنیم و بهسمت خاکریز دشمن بریم و با اونا درگیر بشیم و خاکریزشونو فتح کنیم.
به هر سختی منطقه رو نگاه کردیم و از خاکریز اومدیم پایین.
بوی باروت و گرد و غبار غلیظ، گلوهامونو میفشرد.
بهشدت تشنه شده بودیم.
تازه فهمیدیم عطش یعنی چی.
اینجا عطش یاران ابیعبدالله در میانه نبرد و گرد و غبار حرکت اسبها و چکاچک شمشیرها و نیزه ها و.....، اندکی تداعی میشد.
فدای لب تشنهات یااباعبدالله
سروصورت بچهها پر از خاک بود.
بچههایی که روی خاکریز تیراندازی میکردن زیر گردوخاک فراوون، چهرههاشون شناخته نمیشد.
قرار شد برگردیم و سوار تویوتا شده و از منطقه دور بشیم تا برای عملیات شب آماده بشیم.
تا از خاکریز پایین اومدیم و در امتداد خاکریز شروع به حرکت کردیم،
واااای چی میدیدیم!
خدایا اینایی که روی زمین افتادن کیا هستن؟
ما که میومدیم اینجا کسی نبود.
همه روی خاکریز بودن.
پس اینا که روی زمین افتادن کیَن؟
دیدیم بچههایی که تا چند دقیقه قبل میجنگیدن و ما از کنارشون رد شده بودیم، یکییکی مثل برگ خزون تیر خوردن و روی زمین افتادن. 🥀
ای بابا، اینا تا چند دقیقه پیش سرپا بودن.
چقدر پدر و مادرا و همسرا و خواهر و برادرا الآن داغدار شدن.
هنوز اونا نمیدونن که جگرگوشهشون روی زمین افتاده،
هنوز بعضیاشون نفسنفس میزدن، نفسهای آخر.
معلوم بود که تشنهشونه.
آخه پر از گردوخاک بودن.
گلوهاشون پر از خاک شده بود.
باید بگم اون بسیجی خوشسیمای میانسال که در ابتدای ورود برامون دست تکون میداد و لبخند میزد، الآن چه وضعی داشت.
بسیجی میانسال، تیر توی گلوش خورده بود و روی خاکریز افتاده بود.
سرش رو به پایین بود.
بسیجی همینطور که سرش رو به پایین بود و صورتش سمت ما، داشت نفسهای آخرشو میکشید.
همونطور که به ما نگاه میکرد، مثل لحظه اول دیدار، لبخند میزد.
اینقدر به ما نگاه کرد و لبخند زد تا پر کشید، در حالیکه چشمانش باز بود.
خدایا سیوچند ساله که مدیون و شرمنده نگاه شهدائیم.
محو چهره بسیجی شهید بودیم که معلوم بود زنوبچه داره.
باید حرکت میکردیم.
آتش هنوز هم بهشدت سنگین بود.
تویوتا بهسرعت خودشو به خاکریز رسوند.
بچهها به چالاکی سوار شدن و تویوتا حرکت کرد.
از خاکریز دور میشدیم در حالیکه از یادآوری صحنههایی که دیده بودیم مغموم بودیم.
بعضی از تخریبچیها آرام اشک میریختند.
هر لحظه امکان برخورد یک خمپاره با ماشین میرفت.
اما در جاده خاکی پر از چالهوچوله ناشی از انفجار به سرعت میرفتیم تا اینکه از خط مقدم دور شدیم.
مصمم شده بودیم شب برگردیم و این منطقه را از دست دشمن بگیریم و پیکر شهدامونو به عقب منتقل کنیم.
و سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
🌷به نام خدای شهیدان عشق🌷
سوم دیماه سال ۶۵
روایت آنلاین عملیات کربلای ۴
به صورت صوتی
۱۴۰۱/۱۰/۳
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
9.2K
۱
بسماللهالرحمنالرحیم
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
38.3K
۲
امشب شب عملیات کربلای ۴ است
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
100.2K
۳
یاد پیکرهای بیسر، یاد آن غواصها
یاد سربند بسیجی، یاد یاران خــــدا
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
73.3K
۴
انتقال غواصها به پاساژی در شهرک ولیعصر(عج)، پشت نهر خین
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
19.2K
۵
آمادگی برای خواندن نماز مغرب و عشا
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
75.9K
۶
یازهرا(س)
نام تو سربند گردانهای عشق
مرحم زخم پرستــوهای عشق
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
47.2K
۷
رفقای غواص و آخرین نماز
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
53.7K
۸
گریههای بیامان غواصها، امام جماعت و مکبر در حین نماز
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
32.1K
۹
بارها نماز بچهها شکست
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
101.1K
۱۰
بعد از نماز فرمانده گردان وارد شد و گفت فضا رو تاریک کنید و ...
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
92.5K
۱۱
مگه ما آمدیم که برگردیم؟
حرف امام نباید روی زمین بمونه
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
59.1K
۱۳
غواصها تو بغل هم اشک ریختن و آخرین وداع رو کردن
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
48.7K
۱۴
حرکت غواصها به سمت اروند
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
78.9K
۱۵
فضای خط مقدم و اروند
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
133.9K
۱۶
ورود غواصها به اروند با بدرقهٔ فرماندهٔ لشکر
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
105.3K
۱۷
حدود ۲۰۰۰ غواص وسط اروند بودن
اتفاق عجیب!
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷
80.7K
۱۸
حمله هواپیماهای عراقی
#حمید_جهانگیر_فیض_آبادی
#خبر_دهید_به_لیلا
#جنون_مجنون_را🥀
@jonoonemajnoon
🌷🌷