eitaa logo
جور دیگر ببینیم
249 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.2هزار ویدیو
143 فایل
هدف ؛ اطلاع رسانی ، روشنگری و تشخیص حق از باطل ممنون که همراهی میکنید🌹🙏 (اگه مطلب قابل استفاده دارین، برامون بفرستین) @Mahyarfaraji تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ایتوییتر ✅
‏وقتی این خط از رو می‌خونیم باید تن و بدنمون بلرزه! شاید تصور اینکه یه زمانی ما...بله "ما" در مقابل معصوم بایستیم خیلی عجیب و بعید باشه! اما هر کدوم از ما با عملکردمون به عنوان یک مسئول،کارمند،معلم،شهروند و... میتونیم به عنوان "ممهدین لهم بالتمکین" نقش بازی کنیم! ع 🆔 @eittwitter سعیدخان
هدایت شده از صراط مستقیم
📸 📸 🖤 خوب است یک ◾️از روز عاشورا ◾️تا روز اربعین «اگر توانستند با 📿صد و 📿صد » قرائت شود. علیه السلام ✍کانال نشر بیانات استاد تحریری ╔═════┈┅ 🏴 ┅┈════╗ ⚫️ @seratemostaghim_ir ╚═══════════
هدایت شده از کرامت
جات خیلی خالیه مردِ من 🏡 اربعین امسال هم رسید. این اواخر که سرت گرم پروژه‌ها بود و فشار کاریت بیشتر از قبل شده بود، کم همدیگه رو می‌دیدیم. از دیر برگشتن‌هات به خانه غصه می‌خوردم. از وقت مشترکی که داشت کمتر می‌شد. 💌 این چند روز که نیستی و زائری، جات خیلی خالیه مرد... . ☀️الهی که سفر بعدی ما هم جا نمونیم... . ☀️الهی که خانوادگی بریم... . 🦋دوستت دارم: ...... ۱ شهریور ۰۳ ۱۷ صفر ۴۶ 🏡زندگی را می‌شود قشنگ‌تر ساخت. آجر به آجر... خشت به خشت... . 💌 گاهی حالم را دقیق‌تر برای همسرم می‌نویسم. 👀 گاهی بیشتر نعمت‌ها را می‌بینم و الحمدلله می‌گویم. ☀️... 📖 🕌 @keraamat_ir
هدایت شده از کرامت
😩 دیگه تحمل این یکی رو ندارم عازم عتبات که شدی، شروع کردم به نوشتنِ خاطرات و فکرها و سوالاتی که می‌آیند و می‌روند: زائر؟! زیارت؟! عملی مستحب که گاهی با نارضایتی خانواده و دیگران، شروع می‌شود و به رضایت امام و خدا ختم نمی‌شود! ماندنمان با هم و زیارت نرفتنت را نمی‌خواستم. محسن مکلف شده بود و بیشتر از قبل به این سفر نیاز داشت. با پای شکسته مهدی هم که آمدنم منتفی بود، هرچند دلایل دیگری هم برای نیامدنمان داشتی! برای نیامدن و رفتنتان فداکاری نکردم. تو بیشتر از من محتاج این سفر بودی. پدر‌بودن و مشغله‌های دنیا نیازت را به این سفر بیشتر می‌کرد. نگرانی‌هایت را می‌فهمیدم و بیشتر اصرار کردم به رفتنتان‌. زن‌بودن و مادری عجین شده با کندن از دنیا، من از همینجا هم زائرم؛ اگر خدا بخواهد، وقتی شیشه‌های شکسته بطری آب و مربا را جمع می‌کنم، وقتی مورچه‌ها و خوراکی‌های پخش‌شده در جاهای مختلف خانه را دنبال می‌کنم و سلامی می‌دهم، شاید من هم زائر باشم. وقتی با نخوابیدن‌ها و بهانه‌گیری‌های محمدحسن وصل می‌شوم به شب‌های سخت زینب (س) با کودکان، وقتی با افتادن‌های چندباره و اشک‌هایش یاد طفلان مسلم و علی‌اصغر و... می‌افتم شاید من هم زائر باشم. می‌نوشتم و فکر می‌کردم. فکری شده بودم. یاد دست‌نوشته راحله (دوستم) از سفرش افتادم. یاد صورت دخترش. نوشته بود: «رقیه داشت می‌دوید که برسد به بابا، افتاد روی زمین، گوشه چشمش زخم شد، بس که زمین این‌جا داغ بود، صورتش کبود شد؛ اما هنوز گوشواره به گوش دارد». یاد قدم‌های اسرا می‌افتم و روز و شب‌های خرابات. یاد اولین زائر این مسیر و همه زائرین بعدی، آن‌هایی که برای رسیدن به امامشان از جان خود هزینه می‌کردند. چه دلدادگانی که در همین راه، شهید شدند. یاد تحمل اندکم می‌افتم و سختی‌های کوچک ... 🏡زندگی را می‌شود قشنگ‌تر ساخت. آجر به آجر... خشت به خشت... 💌 کم طاقت که می‌شوم، یاد سختی‌ها و مصایبتان، شرمنده‌ام می‌کند. ☀️ دیدن مصیبت، پشت مصیبت، کار سختی است. دیدن و شکر‌کردن، سخت‌تر. ☀️ مصایب امروز دنیا کم نیستند، مصیبت هرچه بزرگتر، میدان رزم هم وسیع‌تر... مبارزی قوی باید بود. ☀️ 📖 🕌 @keraamat_ir