خداوندا پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و ستمكننده به من و دشمنم را با نيروى خود از ستم كردن به من بازدار.و با توانايى خود برّندگىاش را از من بردار.و او را به آنچه درخورش است مشغول دار.و او را در برابر آنكه با او دشمنى مىكند ناتوان ساز
اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خُذْ ظَالِمِي وَ عَدُوِّي عَنْ ظُلْمِي بِقُوَّتِكَ، وَ اُفْلُلْ حَدَّهُ عَنِّي بِقُدْرَتِكَ، وَ اِجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِيمَا يَلِيهِ ، وَ عَجْزاً عَمَّا يُنَاوِيهِ
#صحیفه_سجادیه_دعای_چهاردهم
@jorenab
حضرت ام البنین مرثیهای دارد راجع به خصوص اباالفضل العبّاس:
یا مَنْ رَأَی الْعَبّاسَ کرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَد
وَ وَراهُ مِنْ ابْناءِ حَیدَرَ کلُّ لَیثٍ ذی لِبَد
انْبِئْتُ انَّ ابْنی اصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطوعَ ید
وَیلی عَلی شِبْلی امالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَد
لَوْ کانَ سَیفُک فی یدَیک لَما دَنی مِنْهُ احَد.
میگوید: ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظرهای که عبّاس من، شیربچه من، حمله میکرد میدیدی
و دیدهای! ای مردمی که آنجا حاضر بودهاید! برای من داستانی نقلکردهاند؛ نمیدانم این داستان راست است یا نه. یک خبر خیلی جانگداز به من دادهاند، نمیدانم راست است یا نه. به من گفتهاند که اولاً دستهای پسرت بریده شد، بعد درحالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد. وای بر من که میگویند بر سر شیربچهام عمود آهنین فرود آمد. بعد میگوید: عباس جانم! فرزند عزیزم! من خودم میدانم که اگر دست در بدن داشتی هیچ کس جرأت نزدیک شدن به تو را نمیکرد
( استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص229)
@jorenab
خداوندا،بر محمّد و خاندانش درود فرست و به وسيلۀ قرآن،
۱-تنگدستى ما را به نداشتن نيازمندى جبران كن
۲- و به وسيلۀ آن، آسايش زندگى و توسعۀ روزىهاى فراوان را به سوى ما سوق بده
۳-و با آن ما را از خوىهاى نكوهيده و اخلاق پست،دور كن
۴-.و با آن ما را از(سقوط در)گودال كفر و انگيزههاى دورويى نگهدار.
۵-تا در قيامت جلودار ما به سوى خوشنودى تو و بهشتهايت،و در دنيا بازدارندۀ ما از خشم تو و تجاوز از حدودت،و شاهد ما به آنچه نزد توست به حلال دانستن حلالش و حرام شمردن حرامش،باشد
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اُجْبُرْ بِالْقُرْآنِ خَلَّتَنَا مِنْ عَدَمِ اَلْإِمْلاَقِ ، وَ سُقْ إِلَيْنَا بِهِ رَغَدَ اَلْعَيْشِ وَ خِصْبَ سَعَةِ اَلْأَرْزَاقِ، وَ جَنِّبْنَا بِهِ اَلضَّرَائِبَ اَلْمَذْمُومَةَ وَ مَدَانِيَ اَلْأَخْلاَقِ ، وَ اِعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّةِ اَلْكُفْرِ وَ دَوَاعِي اَلنِّفَاقِ حَتَّى يَكُونَ لَنَا فِي اَلْقِيَامَةِ إِلَى رِضْوَانِكَ وَ جِنَانِكَ قَائِداً، وَ لَنَا فِي اَلدُّنْيَا عَنْ سُخْطِكَ وَ تَعَدِّي حُدُودِكَ ذَائِداً ، وَ لِمَا عِنْدَكَ بِتَحْلِيلِ حَلاَلِهِ وَ تَحْرِيمِ حَرَامِهِ شَاهِداً
#صحیفه_سجادیه_دعای_چهل_و_دوم
@jorenab
خدایا!
۱- آمرزندهای برای گناهانم نمی یابم
۲-و پردهپوشی برای زشتکاریهایم ندارم
۳- و تغییر دهندهای برای کار زشتم به زیبایی، جز تو نمییابم،
۴' معبودی جز تو نیست، پاک و منزّهی
۵- و به ستایشت برخاستهام،
۶-به خود ستم کردم
اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَلَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَلَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى
#دعای_کمیل
@jorenab
خدایا دلم را از عشق خودت لبریز ساز
اللهُمَّ انّی اسْئَلُکَ انْ تَمْلَأَ قَلْبی حُبّاً لَکَ،
#دعای_ابو_حمزه_ثمالی
@jorenab
معاوية بن وهب گويد:
شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود:
هر گاه بندۀ مؤمنى از روى واقع توبه كند و ديگر بگناه دست نيالايد خداوند وى را دوست بدارد و اعمال ناشايستهاش را در دنيا و آخرت بپوشاند،
گويد:پرسيدم چگونه گناه اورا می پوشاند؟
فرمود:
۱-کاری کند که فرشتگان كه عمل زشت او مينوشتند فراموش کنند
۲-،و به اعضا وجوارحش را فرمان دهد تا گناهان وى پنهان دارند
۳-و بسرزمينهائى كه در آن معصيت نموده دستور دهد آنچه ديدهاند نهان دارند،
۴-و در قيامت بحساب حاضر شود و هيچ چيز بر هيچ گناهى از او شهادت ندهد.
عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ إِذَا تَابَ اَلْعَبْدُ اَلْمُؤْمِنُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اَللَّهُ فَسَتَرَ عَلَيْهِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ قُلْتُ وَ كَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيْهِ قَالَ يُنْسِي مَلَكَيْهِ مَا كَتَبَا عَلَيْهِ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى جَوَارِحِهِ اُكْتُمِي عَلَيْهِ ذُنُوبَهُ وَ أَوْحَى إِلَى بِقَاعِ اَلْأَرْضِ اُكْتُمِي عَلَيْهِ مَا كَانَ يَعْمَلُ عَلَيْكِ مِنَ اَلذُّنُوبِ فَيَلْقَى اَللَّهَ حِينَ يَلْقَاهُ وَ لَيْسَ شَيْءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِالذُّنُوبِ .
(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ج ۱، ص ۱۷۱)
@jorenab
(ای آقا و سرورم
گناهم را ببخش و مرا به گناهم مواخده نفرما )
مولای من اگر تنها دوستان و پیروانت را بیامرزی پس گنهکاران به چه کسی پناه ببرند
وَسَیِّدی انْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ الَّا لِأَوْلِیآئِکَ وَاهْلِ طاعَتِکَ، فَالی مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ
#دعای_ابو_حمزه_ثمالی
@jorenab
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
#اعتصامی
@jorenab