#امامت_هفت
مناظره هشام با مرد شامي در اثبات امامت
مرحوم كليني، در كتاب كافي، از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت امام صادق (ع) بودم كه مردي از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من فقيه و متكلمم و براي مناظره با اصحاب شما آمده ام. امام صادق (ع) فرمود: سخن تو از گفتار پيامبر است يا از پيش خودت؟ گفت: هم از گفته پيامبر و هم از خودم. امام فرمود: پس تو شريك پيامبري؟ گفت: نه. امام فرمود: از خداي عزوجل وحي شنيده اي كه به تو خبر دهد؟ گفت: نه. امام فرمود: چنانكه اطاعت پيامبر را واجب مي داني، اطاعت خودت را هم واجب می دانی ؟گفت :نه حضرت رو کرد به اصحابش فرمود این مرد علیه خودش حکم داده است....
.... آن گاه حضرت به مرد شامي فرمود: با اين جوان، يعني هشام بن حكم، صحبت كن.
مرد شامي عرض كرد: حاضرم، پس خطاب به هشام، گفت: اي جوان! درباره امامت اين مرد (امام صادق عليه السلام) از من بپرس.
هشام (از سوء ادب او نسبت به ساحت مقدس امام) خشمگين شد بطوري كه مي لرزيد، سپس به شامي گفت: اي مرد! آيا پروردگارت به مخلوقش خيرانديش تر است يا مخلوق به خودشان؟
شامي گفت: پروردگارم نسبت به مخلوقش خيرانديش تر است.
هشام پرسيد: در مقام خيرانديشي براي مردم چه كرده است؟
شامي گفت: براي مردم حجت و دليلي تعيين فرموده تا متفرق و مختلف نشوند، و ايشان را با هم الفت دهد و اختلافشان را رفع كند و به فرائض پروردگار آگاهشان سازد.
هشام گفت: او كيست؟
شامي گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
هشام گفت: بعد از رسول خدا (ص) كيست؟
شامي گفت: قرآن و سنت است.
هشام پرسيد: آيا قرآن و سنت براي رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟
شامي گفت: آري.
هشام گفت: پس چرا ما و شما اختلاف داريم، و براي مخالفتي كه با شما داريم از شام به اينجا آمده اي؟!
شامي خاموش ماند؛ امام به مرد شامي فرمود: چرا سخن نمي گويي؟ شامي گفت: اگر بگويم ما اختلافي نداريم خلاف واقع گفته ام،
و اگر بگويم قرآن و سنت از ما رفع اختلاف مي كند باطل گفته ام؛ زيرا كه كتاب و سنت وجوه گونه گوني دارد و معاني مختلفي را متحمل است،
و اگر بگويم اختلاف داريم، از آنجايي كه هر يك از ما مدعي حق مي باشيم، قرآن و سنت اختلاف ما را رفع نكرده است؛
بنابراين پاسخي نداريم كه بگويم، الا آنكه من حق دارم كه همين سؤال را به او برگردانم. امام فرمود: از او بپرس تا بداني كه سرشار(از علم ) است
شامي پرسيد: چه كسي به مخلوق خيرانديش تر است، پروردگارشان يا خودشان؟
هشام پاسخ داد: پروردگارشان از خودشان خيرانديش تر است.
شامي گفت: آيا پروردگار شخصي را تعيين فرموده كه ايشان را متحد كند و ناهمواريشان را هموار سازد و حق و باطل را به ايشان باز گويد؟
هشام گفت: در زمان پيامبر يا امروز؟
شامي گفت: در زمان رسول خدا (ص) كه خود آن حضرت بود، امروز كيست؟
هشام گفت: همين بزرگواري كه اينجا نشسته و مردم براي حل مشكلات خود به سويش رهسپار مي گردند و او، به ميراث علمي كه از پدرانش دست به دست گرفت
تا، اخبار آسمان و زمين را براي ما بيان مي فرمايد.
شامي پرسيد: من چگونه مي توانم اين را بفهمم؟
هشام گفت: هر چه مي خواهي از او بپرس.
شامي گفت: عذري برايم باقي نگذاشتي، بر من لازم است كه بپرسم.
امام صادق (ع) فرمود: اي شامي! مي خواهي گزارش سفر و راهت را بيان كنم كه چنين بود و چنان بود.
شامي با سرور و خوشحالي گفت: راست گفتي! هم اكنون، به خدا، اسلام آوردم. امام صادق (ع) فرمود: نه، بلكه هم اكنون به خدا ايمان آوردي. اسلام پيش از ايمان است؛ به وسيله اسلام از يكديگر ارث برند و ازدواج كنند، و به وسيله ايمان ثواب برند (و تو كه هم اكنون مرا به امامت شناختي بر عباداتت ثواب گيري). شامي عرض كرد: درست فرمودي! گواهي مي دهم كه شايسته عبادتي جز خدا نيست و محمد (ص) رسول خداست و تو جانشين اوصياء هستي
اصول كافي، ج 1، ص 132 –130 https://eitaa.com/jorenab