eitaa logo
جرعه ناب
646 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
199 ویدیو
25 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى كنم: ۱- زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است. آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند و تقريبا صددرصد اهل سنّت بودند. ۲- آيه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصميم گرفت حمام بزرگ و در كنار آن حسينه اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميت بيرون بيايد. ۳- به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام، آية اللّه العظمى خوانسارى كه در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه‌ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند. ۴- آية اللّه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست، عدّه اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم. در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاد و عرض كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و... مى گويد: كمى ايستادم يك وقت آية اللّه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد در صورتى كه برخلاف رويه هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است. شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده ايد و به اين درب پناه آورده ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته ام. اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتيم، چند روزى گذشت، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم، به قيمت كمى مى خريدند. (مخفى نماند كه من پول دو عدد نان بيشتر نمى خواستم. ) به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا زيارتنامه بخوانم، كسى به من مراجعه نكرد. ماءيوس شدم، يك وقت به ياد داستان سامرا كه قبلاً گذشت افتادم، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم: يا امام رضا! من مهمان شما و محتاج، به شما پناه آورده ام، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ ( (عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم) ) بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستانم بود از راه رسيد و گفت: آقاى قرائتى! شما كجا هستيد ، من نيم ساعت است كه به دنبال شما مى گردم؟ گفتم: براى چى؟ گفت: روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده ام، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد. گفتم: فلانى! همه اينها حرف است، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است. خاطرات حجت الاسلام حاج آقا قرائتی ص۴ https://eitaa.com/jorenab
خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى كنم: زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است. آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند و تقريبا صددرصد اهل سنّت بودند. آيه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصميم گرفت حمام بزرگ و در كنار آن حسينه اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميت بيرون بيايد. به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام، آية اللّه العظمى خوانسارى كه در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه‌ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند. آية اللّه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست، عدّه اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم. در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاد و عرض كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و... مى گويد: كمى ايستادم يك وقت آية اللّه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد در صورتى كه برخلاف رويه هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است. شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده ايد و به اين درب پناه آورده ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته ام. اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتيم، چند روزى گذشت، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم، به قيمت كمى مى خريدند. (مخفى نماند كه من پول دو عدد نان بيشتر نمى خواستم. ) به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا زيارتنامه بخوانم، كسى به من مراجعه نكرد. ماءيوس شدم، يك وقت به ياد داستان سامرا كه قبلاً گذشت افتادم، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم: يا امام رضا! من مهمان شما و محتاج، به شما پناه آورده ام، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ ( (عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم) ) بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستانم بود از راه رسيد و گفت: آقاى قرائتى! شما كجا هستيد ، من نيم ساعت است كه به دنبال شما مى گردم؟ گفتم: براى چى؟ گفت: روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده ام، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد. گفتم: فلانى! همه اينها حرف است، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است. خاطرات حجت الاسلام حاج آقا قرائتی ص۴ https://eitaa.com/jorenab