eitaa logo
جرعه ناب
648 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
204 ویدیو
25 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
عیبِ مِی جمله چوگفتی هنرش نیزبگو نفیِ حکمت مکن ازبهرِدلِ عامی چند . (🌸 شمال گرم است و شرجی؛ اما زیبایی هایش بی نظیر است🌸 ) @jorenab
دل ازمن بُرد و روی ازمن نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییَم در قصدِ جان بود خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد عدو با جانِ حافظ آن نکردی که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد @jorenab
هرآن‌كه كُنج قناعت بگنج دنيا داد فروخت يوسف مصرى به كمترين ثمنى @jorenab
هدایت شده از جرعه ناب
چه شَکَرهاست در این شهر که قانع شده‌اند شاهبازان طریقت به مقام مگسی @jorenab
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه رند از ره نیاز به دارالسلام رفت @jorenab
بنشین برلب جوی وگذرعمر ببین کاین اشارت زجهان گذران مارابس @jorenab
دل از من بُردو روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد @jorenab
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وزشماپنهان نشایدکردسرّ می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع سخت می‌گرددجهان برمردمانِ سخت‌کوش @jorenab
صبح خیزی و سلامت‌طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم @jorenab
سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ببُرد خانهٔ عقلِ مرا، آتشِ میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت  @jorenab
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند @jorenab
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییَم در قصدِ جان بود خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد که راگویم که بااین دردِجان‌سوز؟ طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد صباگرچاره داری وقت، وقت است که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد میان مهربانان کی توان گفت؟ که یارِ ما چُنین گفت و چُنان کرد عدو با جانِ حافظ آن نکردی که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد @jorenab