بهشت ایران 🇮🇷
💠عازمم، عازم سفر به مناطقی که تا به امروز ندیدهام. میگویند آنجا مناطقجنگی ایران است. و من تنها به امید رسیدن به مقصدی نامآشنا شب را به صبح میرسانم. نورخورشید به داخل اتوبوس سرک میکشد و گرمای جانبخشش چشمم را نوازش میدهد؛ به آرامی چشم باز میکنم و مناظری را میبینم که به راحتی میشد از آنها فهمید به مقصد نزدیک شدهایم.
💠چشمانم را تیز میکنم تا به درستی ببینم. در آنمیان، خانههایی به چشمانم میآید با نماهای تیر خوره و متروک که آثار جنگ بر پیکرشان به وضوح نشسته است و خانههای نوسازی که سن و سالشان جنگ را به خاطر نمیآورد.
زمینهای خاکی با گودالهایی از آبمانده بر سطحشان که بیشتر به باتلاق شبیهاند؛ نیزارهای بلند و گاوهایی که از کنار آنها ماما کنان عبور میکنند.
مردانی که بیشترشان دشداشه پوشاند و زنانی که چادر عربی بر سر انداخته و زنبیلی از جنس حصیر بر روی آن گذاشتهاند.
کودکانی که بیدغدغه از سیر روزگار با بزغالههای خود مشغول بازیاند.
🌴نخلهایی که در جایجای این شهر خودنمایی میکنند و تعدادی از نفراتشان بیسَرند اما مقاوم و پابرجا ماندهاند؛ مثل سربازی که پا کوبیده به احترام فرمانده.
آنها نیز راست قامت ایستادهاند به نشانه مقاومت و اقتدار ایران.🇮🇷
اقتدار ایران را میشد از زخمهای برجای مانده در جزیره مجنون، طلائیه، هویزه، فکه، شلمچه و... دید اما شلمچه جور دیگری با دلت بازی میکند؛ شبهایش پر از آواز فرشتگانی است که خوشآمد میگویند به تو و در آن سیاهی شب، خاکش قدمهایت را بوسهباران میکند.
تو بیدرنگ کفشهایت را به آغوش میکشی و در آن لحظه میدانی که به وادیمقدس پا گذاشتهای.💔
اگر انسان نبودی و به حکم آدمیت در این چارچوب تن قرار نداشتی، بیگمان بالهایت تو را تا بلندای عرش میرساند. در آنجا همهچیز و همهکس متواضعاند، همه در رؤیای صادقه خود غوطهورند. نه از گریههای زیاد و شانههای لرزانت میترسی و نه از نگاه نامحرمان، تو در حصار و پناه شهیدانی و همه به حرمت نگاهشان سربهزیرند.
💠و من با خود میگویم اینجا امنترین جای زمین است و فرموده قرآن را به یاد میآورم: "اگر به اندازه ذرهای کارخیر انجام دهی آن را خواهی دید".
اکنون ذرهذره این خاک پر از خیرات و برکاتی است که تو آن را میبینی؛ شلمچه بهشت ایران است و این را نه من بلکه تمامی حاضران و ناظران آنجا گواهاند.🌻
✍️🏻زهرا علیزادهنوقی (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖 مدرس: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
عزیز خدا🌻
#قسمت_اول
💠قرار بود امشب برای عروسی برادر شوهرم برویم. از صبح داشتم بچهها را آماده میکردم. برای خرید رفته بودم بیرون که سر راه، احمد آقا را دیدم. بعد از احوالپرسی گفت:
-سریع برو خونه...
علتش را نفهمیدم. شب در حال آماده شدن برای رفتن به عروسی بودیم که زنگ در را زدند؛ برادرم رضا، پشت در بود. سرش را کمی نزدیک آورد وطوریکه کسی صدایش را نشنود گفت:
-داداش عزیز، شهید شده؛ فردا صبح زود، بیا خونهمون.
وقتی رفت احمد آقا گفت:
-موقعی که بیرون بودی با بلندگو داشتن اسم شهدا رو میگفتن؛ نمیخواستم متوجه بشی...
〰️〰️🍃🍃🌸🌸🍃🍃〰️〰️
💠هنوز سپیده نزده بود که نوری از شرق به سمت آسمان بلند و کمکم در سیاهی شب پراکنده شد.
صدای اذان از کوچه پس کوچههای روستا به گوش میرسید. محمد متوجه صدای گریه نوزاد شد؛ لحظهای به چشمان معصومانه پسرش نگاهی کرد و به حاج خانم گفت:
-اونقدر پیش خدا عزیز بود که ماه شعبان به دنیا اومد.
اسمش رو گذاشتن عزیزالله...🌻
#شهید_دفاع_مقدس
✍️🏻کبری یزدانی (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
تبلیغ نوین
در لالهزار کریمان 🌷🌷 #قسمت_اول مجبور بودم قاطی جمعیت، روی نوک پا بایستم؛ قَدَّم آنقدر بلند نشده ب
🌷در لالهزار کریمان🌷
#قسمت_دوم
💠این روزها بیشتر از قبل، معنای انتظار و چشم به راهی را میفهمیدم.
نگاه دلنگران مادری منتظر و چشمهای دوخته به در، گاهی ساعتها خیره به یک نقطه میماند.
حق داشت!
مادر بود و دلواپسی...
مادر بود و یکسال چشم انتظاری...
مادر بود و یکسال بیخبری...💔
〰️〰️🍃🌸🍃〰️🍃🌸🍃〰️〰️
هر صدایی از کوچه شنیده میشد حالت سر و گردن عمه به طرف صدا منعطف میگشت.
دیگر تکه کلام دخترعمهها شده بود: "مادر! اگه احمد بیاد تو کوچه منتظر نمیمونه و حتماً در میزنه"!
سخت بود... برای عمه پذیرش مفقودالأثر شدن احمد، خیلی سخت بود.😔
انگار مادرها حس خاصی به پسر اول و فرزند آخر دارند؛ بعضی اوقات همسر عمه که او را دایی صدا میزدیم به عمه تذکر میداد، ۴ بچه دیگر هنوز داریم، نکند حواست نباشد، بیتابی کنی و این ناشکری شود!!!
〰️〰️🍃🌸🍃〰️🍃🌸🍃〰️〰️
عمه عصرها با ختم انعام، پختن آش و دورهمی خانمهای روستا، خودش را سرگرم میکرد تا این چشم انتظاری را بین دوستان و هم محلهایها تقسیم کند.
این انتظار شده بود خوراک ۳ سال شبوروز عمه...💔
✍️🏻زهرهالسادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تولیدگر
#عبداللهی
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تولیدگر
#علیپور
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولیدگر
#تابانی
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane