eitaa logo
تبلیغ نوین
4.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
اداره تبلیغ در رسانه ها و فضای مجازی زیر نظر معاونت تبلیغ و امور فرهنگی است. http://payamenashenas.ir/asemani لینک ناشناس جهت ارسال انتقادات و پیشنهادات https://eitaa.com/joinchat/2408186780C7829e5411b لینک دوره ها
مشاهده در ایتا
دانلود
تبلیغ نوین
برادرها و خواهرهایی كه بار سنگين مسئوليت‌ها را بر دوش داريد و چشم‌ها در انتظار نتايج تلاش‌های به‌هم‌پيوسته‌ی شماست، خوش آمديد! شماها در اقليت هستيد و ديگر نمی‌خواهيم تعارف بكنيم كه اقليت هستيم. شما اقليت مؤمن مي‌خواهيد چه كار كنيد؟ مي‌خواهيد بر ستون قدرت دولت تكيه كنيد و بگوييد بله، امروز ديگر دولت، دولت ماست؟ مي‌خواهيد بر ستون قدرت دولت پيروز انقلاب تكيه كنيد و كارهايی تان را پيش‌ببريد؟ نظر ماها اين است كه شما يك اقليتی باشيد كه تكيه‌كنيد بر: 1- هر‌چه قوی‌تر به آرمان‌تان و به كارتان؛ نگذاريد اين ايمان در شماها خدای ناكرده پژمرده و ضعيف شود. اين ايمان بايد روز به روز تقويت‌گردد. 2- عملی‌ای كه در‌آن، تفوق و برتری كاركرد ساختار اسلامی و نيروهای مؤمن به چشم بخورد؛ بايد به‌گونه‌ای باشد كه خواهر مسلمان و برادر مسلمان ما كه از يك هم‌سن‌ و همكلاسی و هم‌رتبه‌ی غير‌مسلمانش در مقام عمل دينی صالح‌تر است، در مقام عمل اجتماعی نيز سودمندتر باشد. اگر عمل شما به حال مردم سودمند واقع شو‌د، ماندنی خواهيد بود. اين بيان قرآن است. «فاما الزبد فيذهب جفاءً و امّا ما ينفع الناس فيمكث في الارض» [كف مي‌رود و آن‌چه برای انسان‌ها سودمند است مي‌ماند. رعد/ آيه 17] سودمندی بيشتر ما باعث پيروزی ماست. به همين جهت در خودسازی فردی و جمعی انجمن‌هايتان بايد طوری برنامه‌ريزی كنيد كه در صحنه خدمت به مردم بدرخشيد؛ نه برای تعريف مردم بلكه برای خدا. 3- را قوی كنيد؛ وقتی يك عده در اقليت هستند، بايد بكوشند تا به كمك ارتباطات گسترده، يك جمع بزرگتر شوند. وقتی‌كه همه يک‌جا جمع هستيد، احساس دلگرمی و قدرت بيشتر می‌كنيد. 4- جذب عناصر جديد؛ گاهی خيلی قوی است اما جاذبه چندان قوی نيست. مسلمان، هم دافعه دارد و هم جاذبه. شما بايد جاذبه‌تان زياد باشد. بايد كلامتان و رفتارتان چنان باشد كه اطرافيانتان را يكی يكی جذب‌كنيد. اصلاً بايد برنامه داشته باشيد برای جذب آنها. مبادا فكر كنيد كه اين‌هایی كه با ما مخالف هستند ديگر كارشان خراب است و درست‌شدنی نيستند. خير، انسان تغيير‌می‌كند. خيلی‌ها آدم‌های خوبی هستند، می‌لغزند و بد می‌شوند. خيلی‌ها آدم‌های بدی هستند و در اثر ارشاد و معاشرت خوب می‌شوند. تعاليم اسلام يادتان نرود. اسلام می‌گويد تا آخرين لحظات حيات، درِ توبه باز است. 5- ؛ هر كار دسته‌جمعی‌ای كه انجام می‌دهيد بايد همراه باشد با انضباط تشكيلاتی. بچه مسلمان‌ها به انضباط مقدار كمی بها مي‌دهند. بايد يك مقدار به انضباط بيشتر بها‌ بدهيم. اما نظم فرعونی نه؛ زيرا نظم گاهی فرعونی و طاغوتی است. نظم ما بايد الهی، سازنده و نورانی باشد. 6- شناسایی و کشف ؛  کشف عناصر مدير و مفيد که بتوانند پست های کليدی و موثر را با لياقت اداره کنند. گاه ما يک فرد متدين و خوبی را مي گذاريم رأس کاری ولي چون توانايی اش ضعيف است، اثر بدی می‌گذارد. شما بايد مديرهای مومن و متعهد 10 سال آينده را هم کشف کنيد و هم بسازيد. 7- معلوماتتان را ببريد بالا با اسلامی، مطالعاتتان بايد اسلامی باشد؛ فنی هم بايد باشد.  هرکدام از شما وظيفه‌ی شرعی‌تان است که در هفته يک مقدار روی رشته خاص خودتان مطالعه‌ی فنی کنيد، طوری که کاردانی و کارايی فنی شما رو به افزايش پيگير و مستمر باشد. 8- هاي صحيح برخورد با دشمن و مخالف را ياد بگيريد؛ گاهی برادرها و خواهرها با جريان‌های مختلف می‌خواهند برخورد کوبنده داشته باشند اما طرز برخورد آنها طوری است که در جامعه می‌شوند. شيوه‌های برخورد بايد صحيح باشد. بايد درباره اين شيوه های برخورد بنشينيد و کنید. 9- از خويشتن؛  آيا هيچ وقت دور هم جمع می‌شويد بگوييد اين يک هفته نقايص و عيب کارم اين بود. اين کار را می‌کنيد يا خير؟ خوب، شروع کنيد! هيچ اشکالی ندارد. «المؤمن مرآت المؤمن» يعنی چه؟ برادر و خواهر مسلمان بايد آينه‌ی يکديگر باشند. آينه يکی از کارهايش اين است که عيب‌های آدم را می‌گويد، بنابراين هر هفته‌ای، دو هفته‌ای، يک ساعت دور هم بنشينيم با روی باز و گشاده‌رويی هرکسی اول عيب های خودش را بگويد بعد آن‌هايی که جا می‌ماند ديگران بگويند، بعد هم عيب جمعمان را بگوييم. 10- کامل به آینده؛ هيچ مسلمانی حق يأس و نااميدی ندارد. آدم‌هايی که ايمان به خدا ندارند آن‌هايی هستند که از گشايش آفرينی خدا در تنگناها مايوس می‌شوند. انسان‌های مومن هميشه بايد باشند. آن‌قدر قرآن و اسلام به ما تعليم می‌دهد که نه با يک غوره سردی‌تان بشود و نه با يک مويز گرمی‌تان. کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ما بچه‌های مادر پهلو شکسته‌ایم.. بادیدن تصاویر شاهچراغ چه داغ‌هایی که برایمان تازه نشد.. چه روزهایی که مجسمشان نکردیم.. چه اشک‌هایی که جاری نشد.. و مرور روضه‌های مادر از یادمان نمیرود روزگاری را که مادرمان را سیلی زدند و چادرش خاکی شد.. یادمان نمیرود‌.. در و دیوار را پهلوی شکسته را مسمار را لَگدِ حرامی را محسن را و ؛ فرزندان از مادرشان ارث میبرند گوشهایتان را تیز کنید.. برای ما که فرزندان ایم برای ما که جان میدهیم تا حرمت چادر مادرمان حفظ شود.. نام رمز میشود. بترسید از خشم دختران و زنانی که.. شهادت را؛از مادرشان صبوری را ؛از و شجاعت را؛از آموخته‌اند. صلاح‌هایی داریم که جانتان‌را به لرزه‌ می‌اندازد.. ما با جان و دل پشت علمدارمان ایستاده‌ایم. و این جنایت بزرگ دلیل روشنی بود بر حقارت شما و برای ما چیزی جز زیبایی نبود ما رأیتُ اِلَّا جَمیلا کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
تبلیغ نوین
راه نجات🍃 #قسمت_اول -اَه از این مدرسه... مثل مکتب‌خونه‌های عهد دقیانوسه... آخه چرا ما باید اینقدرر
راه نجات🍃 پدربزرگ که به این‌جور سؤالات عادت داشت، با لبخند گفت: -حنانه جان، ما هم کمی که بزرگتر شدیم فهمیدیم، باید پرتاب سنگامون قوی‌تر باشه و بُردش رو بیشتر کنیم. ساخت قلاب رو از بزرگترهامون یاد گرفتیم و این‌بار از فاصله‌ی دورتر بهشون حمله‌ کردیم؛ ولی بازم در ظاهر فایده‌ای نداشت. نهایت کار ما همین سرشکستنا و عقب‌روندنای موقتی بود. در هر حال این حرکتای به ظاهر ساده‌ به اون مزدورا می‌فهموند، که ما از کوچیک تا بزرگ، هیچ‌وقت صحنه رو خالی نمی‌کنیم. شاید دستامون خالی باشه ولی ایمان داریم که حق با ماست و حق هم همیشه پیروزه. اونا می‌دونستن ما راحت تسلیم نمی‌شیم و زود کشورمون رو تقدیم‌شون نمی‌کنیم. حسام که تا آن موقع مدام سرش در گوشی بود و با بی‌اعتنایی به حرف‌های پدربزرگ، اینترنت را بالا و پایین می‌کرد برای دیدن عکس‌های قدیمی از فلسطین، گفت: -پدربزرگ چرا این‌قدر جنگ فلسطین و اسرائیل طول کشید؟ پدربزرگ هوفی کشید و سری تکان داد؛ با افسوسی فراوانی گفت: -عزیز دلم، اسرائیل حامیان خیلی زیادی داشت. آمریکا، انگلیس، عربستان و خیلی از کشورهای دیگه ازش پشتیبانی می‌کردن؛ نه فقط حمایت سیاسی بلکه از نظر مالی و نظامی هم براش تسلیحات می‌فرستادن. از طرفی ما رو به شدت محروم و محدود می‌کردن، ما از همه جهات تحریم بودیم؛ حتی کشوری مثل اگه می‌خواست از ما حمایت کنه یا برامون چیزی بفرسته، نمی‌تونست. آخه تمام راه‌های ارتباطی زمینی و هوایی بسته بود. تنها چیزی که ما رو زنده نگه‌‌ می‌داشت؛ نیروی و امیدمون بود که توی همین مبارزات جزئی و محدود خودش‌ رو نشون می‌داد. ما خیلی به آینده امیدوار بودیم. همیشه داشتیم که یه روزی طعم پیروزی رو می‌چشیم. حسام با نیشخند گفت: -پس واقعاً قضیه موش و شیر درست بوده‌هااا... نگاه پدربزرگ این‌بار جدی بود، گویی دیگر قصد قصه‌گویی نداشت. باید باور فرزندانش را اصلاح می‌کرد: -بچه‌های گلم! من و بچه‌های هم سن و سالَم، توی جنگ بزرگ شدیم. تمام عزیزامون رو توی این مسیر از دست دادیم. مقاومت و ظلم‌ناپذیری با خون و گوشت ما عجین شده. ما کسی نبودیم که سرزمین آباواجدادی‌مون رو دو دستی تقدیم دشمن کنیم. بزرگتر که شدیم، سر از جبهه‌ی مقاومت و حماس در آوردیم. با ساخت موشکا و راکتایی که فناوری‌ش رو از کشورهای دوست و همسایه‌مون یاد گرفته‌بودیم؛ تونستیم مقابل زورگویی این ظالما، حرفی برای گفتن داشته باشیم. این‌قدر قوی شدیم که دیگه کوچیک‌ترین حملات‌شون رو بی‌جواب نمی‌ذاشتیم و شدیدتر پاسخ می‌دادیم. یه روزی رسید که ما غافلگیرشون کردیم. این‌بار اونا بودن که بارون موشک رو روی سرشون می‌دیدن. این‌بار اونا بودن که هراسون و مضطرب به این‌طرف و اون‌طرف فرار می‌کردن. این‌بار اونا بودن که برای نجات جون‌شون آواره بیابون شدن. اونجا بود که فهمیدیم اونقدرا هم شجاع نیستن و زود جا می‌زنن. دیگه آقا شیره دنبال سوراخ موش می‌گشت... صدای خنده پدربزرگ و نوه‌ها، توجه بقیه را به خودش جلب کرد. پدر که روی مبل نشسته بود و روزنامه می‌خواند، به جمع‌شان پیوست و با خنده گفت: -منم اون روزا رو خوب یادمه. انگار همین دیروز بود، که بچه‌های فلسطین تونستن از گنبد آهنی یهودیا رد بشن و حسابی غافلگیرشون کنن... یه شکست بزرگ بود برای اسرائیلیا؛ چون تونسته بودیم هم از نظر اطلاعاتی، هم از نظامی ساختارهاشون رو به‌ هم بریزیم... پدربزرگ خیره به قاب عکس همسرش، که روی دیوار با لبخندی ملیح به او نگاه می‌کرد، در افکارش غرق شده بود؛ باز هم با تکان‌های حنانه به خودش آمد و گفت: -عزیزانم ولی اینجا پایان کار نبود... تازه شروع جنگی بود که هر چند ما پیروز نهایی‌اش بودیم امّا... خیلی از عزیزان‌مون رو هم از دست دادیم. هزاران‌هزار زن و کودک بی‌گناه، از بیم ما رفتن تا ما تونستیم اون ظالما رو از کشورمون بیرون کنیم. همان‌طور خیره به قاب عکس همسر شهیدش، اشک گوشه چشمانش را پاک کرد و ادامه داد: -اون غاصبا توی بمبارون‌ها خیلی از مناطق مسکونی و غیرنظامی رو هدف می‌گرفتن؛ حتی به بیمارستان‌ها هم رحم نمی‌کردن و خلاف قوانین بین‌الملل به اونا هم حمله می‌کردن. مادربزرگ‌تون هم چون پرستار بود، توی بمبارون شهید شد. واسه همینه که خیلی از شهدای ما از غیرنظامیا بودن که این خلاف حقوق بشره. اونا آب، برق و گاز ما رو هم قطع کرده‌ بودن؛ ولی هر طور که بود ما مقاومت و ایستادگی کردیم تا کشورمون رو پس بگیریم. ادامه دارد... ✍️🏻زینب سمیعی مشاور تولید: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها درایتا ⬇️⬇️ @jz_resane