شکسته بال غریبم، شکسته در خویشم
جوار آدمیانم، نشسته در خویشم
کجا برم تن تنهاییام؟ گرانباری است
چه فایدت؟ پر پرواز بسته در خویشم
دیار عالم اگر پهندشت پرواز است
من آن پرندهی خاموش خسته در خویشم
عقاب قلهی تنهاییام، به شاخهی اوج
ز خاک و خاکی و خواری،گسسته در خویشم
چه تلخ میگذرد روزگار مرد ! چه تلخ !
به روزگار،گرفتار دسته در خویشم
به راستی نتوان زیست بر مدار دروغ
اگرچه راست نمایم، شکسته در خویشم
#پرویز_خائفی