قسمتی از کتاب #عقیق
شماره1⃣
بی سیم چی در حالی که به لکنت زبان افتاده بود، ترسان و لرزان گفت: یک ایرانی وارد فرکانس ما شده و می گوید: من از طرف خرازی برای ماهر پیام دارم.
ژنرال شتاب زده گفت: می شناسمش، بگذار پیامش را بدهد.
این بار که عراقی بی سیم را روشن کرد، به زبان فارسی با احتیاط گفت: به خرازی بگو اگر پیامی برای ماهر داری، بگو. او آماده شنیدن است.
حاج حسین صدای عراقی را که شنید، به جاسم گفت: به او بگو، خط اول شما را گرفتیم، خط دوم و سوم را هم فتح کردیم. از خط چهارم و نهر جاسم هم عبور کردیم😂 هیچ مانعی جلوی ما نیست. امشب می خواهم تا بصره پیشروی کنم و در بصره با شما ملاقات کنم.
همین که جاسم این جملات را پشت بی سیم تکرار کرد، رنگ از چهره بی سیم چی عراقی پرید و به سختی پیام را به ژنرال منتقل کرد. اگرچه او انتظار چنین پیامی را نداشت، اما روحیه خود را حفظ کرد و گفت: از او بپرس می خواهی بیایی چه کار؟ می خواهی چه بگویی؟
حاج حسین بلافاصله جواب داد: یک پای تو را که در عملیات قبل قطع کردیم، می خواهم پای دیگرت را هم قطع کنم😁
ماهر دستی به پای سالم خود کشید و گفت: بیا: منتظرت می مانم. یک دستت را در طلائیه قطع کردیم، دومی را هم خودم قطع می کنم.
حاج حسین لبخندی زد و گفت: خوبه👌 وعده ما امشب در میدان اصلی شهر بصره.
بی سیم که خاموش شد، ژنرال به فکر فرو رفت. حس می کرد خرازی شوخی نمی کند.
#کتاب_عقیق
#نویسنده_نصرت_الله_محمود_زاده
#انتشارات_شهید_کاظمی
#دختران_مشکات
@ka_meshkat
قسمتی از کتاب #عقیق
شماره2⃣
تیپ امام حسین در میان دود و آتش وارد خط شد و از همان محور به سمت خرمشهر حرکت کرد. حسین برای رسیدن به شهر سر از پا نمیشناخت. این را هم میدانست که در صورت مقاومت عراقیها در محور شلمچه، خرمشهر آزاد نخواهد شد. از آغاز عملیات، مردم در انتظار آزادی خرمشهر بودند. پس از نبرد سنگین تیپ محمد رسولالله، رادیو ایران محاصره خرمشهر را اعلام کرد. نگرانی تمام وجود حسین را فرا گرفته بود. موحد که کنار دستش بود، این نگرانی را حس میکرد، اما کاری از دستش ساخته نبود.
حسین که از همان فاصله دور ساختمانهای ویران شده شهر را میدید، به موحد گفت: اگر خرمشهر آزاد نشود، چه جوابی برای مردم چشم انتظار داریم؟ ما در برابر آنها شرمنده میشویم. زمانی که خبر آزادی خرمشهر به امام برسد، چه خواهد شد؟ خوشحالی امام خستگی را از تنمان بیرون خواهد کرد. هنوز دژ مستحکم خرمشهر در برابر حسین خودنمایی میکرد.
#کتاب_عقیق
#نویسنده_نصرت_الله_محمود_زاده
#انتشارات_شهید_کاظمی
#دختران_مشکات
@ka_meshkat