eitaa logo
🌹دختران مشکات 🌹
2.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
48 فایل
دختران مشکات مدیر کانال👇 @yas1386 پویشی از جنس #دخترانه اینجا دختران میدان دار عرصه فرهنگی اند #جوان_نوجوان_بانوان_نشاط_امید_آینده_زندگی_طراوت #جهت_کپی باادمین هماهنگ وصحبت کنید 👆 #تبادل_تبلیغ 👇👇 @Tabligh_meshkat
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ❤️ به فدای ‌🌼 روایتی از زندگی سلام‌الله‌ علیها، بانویی که نور چشم پدر و آرامش قلب برادر بود ‌ ☀️ سفر انگار به درازا کشیده بود. نه اسباب ماندن داشتند، نه فرصتش را. ناگزیر باید برمی‌گشتند بی‌توفیق و بی‌حاصل. یکی آمد جانی به کاروان بدهد:دست‌کم بیایید یک‌بار دیگر برویم در خانه برای خداحافظی با او. بسپاریم سلاممان را همراه نامه به امام برسانند!چشم‌ها درخشیدند. باز رفتند پشت در خانه. ‌🌿توفیق نبود امام را زیارت کنیم. آمده‌ایم برای خداحافظی. داریم به دیار خودمان برمی‌گردیم. نامه‌مان بماند تا بار دیگر که قسمت شد و آمدیم، پاسخمان را بگیریم. همان دست ‌کوچک از در بیرون آمد. را به سمت موسفیدی گرفته بود. چشم‌ها، پر از پرسش، همدیگر را نگاه کردند. موسفید، دست پیش برد و طومار را گرفت. همه سرک کشیدند روی نامه. مرد، دست پیش برد و بند طومار از هم گشود. پاسخ‌ همه پرسش‌ها، تک‌به‌تک، مفصل و متقن، روی طومار پیش چشمشان بود. خط کیست این؟ امام که هنوز نیامده! علی بن موسی هم که نیست! مگر می‌شود؟ اینجا را ببینید! الله‌اکبر! چقدر شمرده و دقیق پاسخمان را نوشته! همهمه‌ها بالاگرفته بود و اهل خانه خبر شده بودند. صدایی از داخل خانه آمد: امام پاسختان را نوشته‌اند، سلام‌الله‌ علیها ها! صاحب همان ‌دست کوچک. همان‌که خبر نداشتند شش ‌سالش بیشتر نیست. همان‌که دور بودند و نبودند که ببینند و عباسی‌ها نمی‌گذاشتند که ببینند با چه فصاحت و بلاغتی از جدش، صلوات‌الله‌علیه، حدیث نقل می‌کند و تفسیر می‌گوید نامه را روی چشم گذاشتند. چشمشان روشن شده بود. خوشحال عزم سفرکردند