*مهتاب موسوی*:
🔆 رضا پهلوی بخواند؛ سیاهه کشتارهای پدر و پدربزرگش در سیستان و بلوچستان
▪️شما به رای مردم هم رحم نکردید!
🔹رضا پهلوی بعد از اغتشاشات چند هفته اخیر در زاهدان، به تازگی در توئیتی به این اتفاقات اشاره کرده و نوشته که «ملت ایران دو جمعه خونین در زاهدان و خاش را هرگز فراموش نخواهد کرد.»
🔹اگرچه بخشی از اتفاقات اخیر در زاهدان ناشی از فعالیت برخی گروهها در حمله به کلانتری و فرمانداری بوده، اما به نظر میرسد شاهزاده خود باید اقدامات پدر و پدربزرگش را در مناطق بلوچستان و سیستان به یاد بیاورد.
🔹در دوره پهلوی اول، رضاشاه برای اینکه حاکمیتش را بر سیستان و بلوچستان تثبیت کند، بدون هیچ اقدام زمینهای، دست به انجام کارهای تحکمی زد و در این مسیر متوسل به خشونت هم شد.
🔹ارفع در کتاب «در خدمت پنج سلطان» آورده است: گزارشهای متعدد در دست است که نشان میدهد نیروهای نظامی با خشونت با مردم رفتار نمودهاند و این برخوردهای خشن یکی از عوامل مخالفت مردم بلوچستان با سجل احوال بود.
🔹در سال ۱۳۱۲ سرتیپ البرز که سابقه اعدام چهل نفر از اقوام لر را داشت با عنوان فرمانده تیپ مکران به بلوچستان رفت. او در بلوچستان با خشونت بسیار با مردم برخورد کرد؛ به گونهای که به «البرز قصاب» معروف شد.
🔹او حتی در یک ماجرا در حالی که به مردم و سران بلوچی که به کوهی پناه برده بودند قول داد و سوگند خورد که کاری با آنها ندارد، ۷۴ نفر از آنان را کشت.
🔹این جنایت به قدری برای مردم وحشتناک بود که آن منطقه را ترک کردند و به آن سوی مرزها رفتند.
🔹در دوره پهلوی دوم نیز اسدالله علم وزیر دربار «امیرحسین خزیمه علم» را که شوهر خواهرش بود به عنوان نماینده مردم زابل در دوره شانزدهم از صندوقهای رای بیرون کشید و راهی مجلس کرد.
🔹مردم زابل به آیتالله میرزا ابراهیم شریفی رای داده بودند، اما علم از صندوقها بیرون آمد.
🔹با روی کارآمدن دولت مصدق مردم امیدوار شدند که این بار میتوانند آیتالله شریفی را به مجلس بفرستند، اما نخستوزیری مصدق هم نتوانست راهگشا باشد.
🔹مردم در روز ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ در خیابانهای زابل حضور پیدا کردند. اما ماموران حکومتی به سوی مردم شلیک کردند و افراد بسیاری کشته و مجروح شدند.
#پهلوی_بدون_روتوش
#لبیک_یا_خامنه_ای
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
📡 #قرارگاه_پاسخ_به_شبهات_و_شایعات
@kabarnahavand
اخبار نهاوند و ایران
🌺 بانو مجتهده امین یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت .اویک زن روحانی مطابق قرآن بود.ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت.
🌺 او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد. دائماً می گفت: زن از خانه شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود.
🌺 بانو امین چشم برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله آیت الله ناصری این را گواهی دادند.
🔹 حکایت معروفی است که ایشان را در خواب در بهشت دیدند و پرسیدند: آنجا چه چیز بیشتر به درد می خورد؟ ایشان در پاسخ گفتند: اگر می دانستم #صلوات چه گنجی ست که تمام عمر صلوات می فرستادم.
📗 پاورقی کتاب بابا سعید - گروه فرهنگی ابراهیم هادی- صفحه ۹۰
@kabarnahavand
اخبار نهاوند و ایران
🌺 دستور العمل آیت الله بهجت(ره) برای ازدیاد روزی
کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک #صلوات بفرستد:
( اللهم أَغنِنی بِحَلالِِکَ عَنِ حَرامِکَ، وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک)
خدایا! مرا به وسیلۀ حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز!)
📗 گوهرهای حکیمانه
@kabarnahavand
اخبار منتخب نهاوند و ایران
🚨🚨🚨
#همش_تقصیر_خمینی_بود‼️...
حاج آقا روح الله...
همه اش تقصیر تو بود !!!
❗️ما زندگیمان را میکردیم..؛
و سرمان به کافه ها و فحشاخانه های محلی و عیش و نوش مطربان کاباره ها گرم بود !!
و سر هفتاد پشت مان..؛
به نشست و برخاست تخت ها... ،
به سایه خدا بودنِ شاهنشاه ،
به طعم چکمه انگلیسی ها و روس ها !!!
❗️عادت کرده بودیم !!
ما باور کرده بودیم؛
آشپز مست آمریکایی می تواند با "ریزرویز" آخرین سیستمش🚘 ، مرجع تقلیدمان را زیر بگیرد...
و ما حق چِخ کردن سگش را هم نداشته باشیم !
❗️ما عادت کرده بودیم...
هر ماه، سهم وحشی بودنمان را روی فیش حقوق امریکایی ها بپردازیم!!
و بی درد سر ، دل به ” محمد رضا ” بسپاریم ، که دستانمان را به دروازه های تمدن بزرگ متبرّک کند !😐
همه اش تقصیر تو بود ، !!
ما باورمان بود..؛
❗️آریامهر، سایه خداست!!
و خان ها حافظ ناموس ما ...
و دلمان خوش بود به اسلامی که با گریه بر زخم های حُسین ع ...
که سال ها پیش در کربلا شهید شده بود ، بهشت را صاحب میشویم...😏
❗️ما سال های سال به عادت کردن ، عادت کرده بودیم ...
❗️تا وقتی تو آمدی ، خمینی !
و بیدارمان کردی...
از خواب دو هزار ساله...
❗️و مانند طفلان جاهل در گوش پیرمردهامان اقامه سردادی...
👈که فقط خدا بزرگ است ، نه خان و آریامهر ...نه کارتر و گورباچُف !
❗️و ما را در بُهت آزادگی ات فرو بردی...
و از آن روز خواب و خوراک مان ستانده شد !
❗️بمب ها موشک ها...فانتوم ها و ناوها به جان خرمشهر مان افتادند و خونین شهرش کردند...
دهلران را به دلهره محکوم و بُستان و مان را به آتش کشیدند و هویزه را با خاک یکسان کردند ...
❗️و سر شش ماهه ها را گوش تا گوش بریدند...
و جوان هایمان را به جرم “ فریاد ” ، اسیر ...
سفره هایمان را به جرم آزادی، تحریم کردند !
❗️امّا ، تو وعده هایت صادق بود...👌🏻
ما جوانه زده بودیم ، در خاک آزادگی و هوای مقدس کبریایی الله ...🌱
❗️و جان گرفته بودیم...
به زمزمه لبانت که میگفت :
” می _شَود ”
"ما_میتوانیم"...
❗️آری همه اش تقصیر تو بود خمینی !
وگرنه.. ما_گرفتار_عادت_بودیم ...
شادی روح مطهر خلیل زمان، #خمینی_کبیر #صلوات
#امام_خمینی
#اخبارمنتخب #نهاوندوایران
https://eitaa.com/kabarnahavand
https://t.me/kabarnahavandi
https://t.me/kabarbazarganynahvand
🌷شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
🌻عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت
تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
🌻عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
🌻اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
🌻گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
🌻یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دو ویرج رو منفجر کنن.
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
🌻پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.
قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمی شید.
🌻فقط پل رو منفجر کنید و برگردید.
اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
🌻تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
🌻گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم.
تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
🌻گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
🌻عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت.
🌻پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه!
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
🌻جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره.
وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
🌻مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
🌻مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن.
پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
🌻و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
شادی روح پاک شهدا #صلوات
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَج
🌹شهید #عباسعلی_فتاحی🕊
#اخبارمنتخب #نهاوندوایران
https://eitaa.com/kabarnahavand
https://t.me/nhv_ads
https://t.me/rasadknahavand