⭕️ شیخ مشهور سلفی یمن: انصار الله ولی امر مسلمانان یمن است
🔹روز گذشته تعدادی از شیوخ #سلفی استانهای تعز و إب با #محمدعلی_الحوثی رئیس کمیته عالی انقلاب یمن و عضو شورای عالی سیاسی انصارالله دیدار کردند.
🔹در این دیدار که با حضور شیخ #محمد_المهدی از شیوخ مشهور سلفی یمنی و رئیس جمعیت #خیریة_الحکمة برگزار شد بر لزوم گفتگو بین مذاهب مختلف اسلامی تاکید شد.
🔹شیخ محمد المهدی در این دیدار با تاکید بر اینکه #انصارالله در حال حاضر #ولی_امر مسلمانان یمن است، گفت ما سلفیها خود را مکلف به #حبّ و #تسلیم و #اطاعت از شما میدانیم و این «دین» و اعتقاد ما است و مسأله «سیاست» نیست.
🔹وی افزود ما در بیانیهها، سخنرانیها و خطبههای نمازجمعه خود، مردم به خصوص جوانان را به مشاهده وضعیت آشفته و ناامنیهای عدن و دیگر مناطق تحت کنترل دولت هادی فرامیخوانیم و بابت امنیت موجود در مناطق زندگی خود از انصارالله سپاسگزاریم.
🔹نماینده شیوخ سلفی #تعز نیز در این دیدار با اشاره به حضور منظم سلفیهای استان تعز در مراسمات و راهپیماییهای انصارالله و حتی حضور برخی افراد با اعتقادات سلفی در مقابله با ائتلاف عربی درخواستهای خود از دولت صنعا را مطرح کرد.
✍️ شیخ محمد المهدی شیخ سلفی مشهور یمنی مستقر در استان #إب در مرکز #یمن است که از ابتدای دهه 90 میلادی جمعیت خیریه الحکمه را به همراه تعدادی دیگر از همفکران خود تاسیس کرد و تا کنون ریاست آن را بر عهده دارد.
🔸جمعیت خیریه الحکمه یکی از فعالترین خیریههای سلفی یمن است که فعالیتهای مذهبی و #خیریه زیادی در مناطق مختلف یمن انجام داده است. همزمان با انقلاب بهار عربی در سال 2011 حزب سلفی #رشاد به عنوان بازوی سیاسی این تشکیلات تاسیس شد. این حزب پس از حمله #عربستان به یمن مانند دیگر تشکیلات سیاسی یمنی به دو شاخه موافق و مخالف حمله عربستان به یمن تقسیم شد.
🔸المهدی از ابتدای انقلاب انصارالله با سیطره انصار بر استان إب مخالفت نکرده و تاکنون با دولت صنعا همراه بوده است.
❤️🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃❤️
✅داستان عجیب یکی از بچه هایی که برای جشن تکلیف مهمان حضرت آقا بودن
🦋داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋
✍عبد المهدی قبل رفتنش بهم گفت وقتی من شهید شدم اگه رفتی دیدن رهبرم به ایشون بگو عبد المهدی گفت آقا جون یه جان نا قابل بیشتر نداشتم اینم دادم در راه #اطاعت از شما ....
🦋همش تو ذهنم بود و منتظر که کی نوبت ما میشه و مشرف به دیدار اقا میشیم....
چند سال گذشت و خبری نشد،ولی این خواسته عبد المهدی از ذهنم پاک نمیشد ..
یه روز یکی از دوستام زنگ زد گفت عازم حرم اربابم ،عازم نینوا...🕌
دلم پر کشید سمت حرم ،،بغضی گلو گیر داشتم
اشکم جاری بود همونجا گفتم اقا جان خودت کمک کن من بتونم خواسته عبد المهدی رو انجام بدم....
🦋یه نامه نوشتم کتبا از اقا امام حسین ع طلب کمک کردم و لیاقت حضور محضر آقا رو ازشون خواستم تا بگم حرف شهیدمو ...
نامه رو دادم دوستم و گفتم بندازش تو شیش گوشه ی ارباب💔