#داستان٣۵۵
مهم تر از دیدن
#امام_زمان_ارواحنافداه چیست؟!
🔸 #شیخ_محمدتقی_بهلول
#رحمه_الله در پاسخ به این پرسش که:
⁉️ ‹چه وقت میشود به حضور #آقا_امام_زمان_ارواحنا_فداه مشرف شد؟›
میفرماید:
« #با_تقوا_باشید؛
وقتی که بین شما و
#حضرت_علیه_السلام سنخیت باشد.»
سپس میفرماید:
«دیدن #امام_زمان_علیه_السلام روحی فداه مهم نیست،
#مهم_این_است که:
او ما را ببیند،
خیلیها هم #علی_علیه_السلام را دیدند، اما دشمن او شدند.
اگر کاری کردیم که نظر آنها را جلب کنیم، آن ارزش دارد.»
ازکتاب
📚 #ملکوتی_خاک_نشین:
سیری در زندگی
حاج شیخ محمدتقی بهلول رحمه الله،
ص ۹۶.
💠#داستان
♻️ ماجرای درس آموز #برخوردامام_علی_علیه_السلام_بایک_سلبریتی از زبان رهبر انقلاب
🔰مقام معظم رهبری در یکی از خطبه های نماز جمعه سال های پیش خود به یک ماجرای #درس_آموز اشاره کرده اند:
" شاعری به نام نجاشی، برای #امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، #شعر گفته است.
روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش.
گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم.
گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم!
به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد.
بعد هم #همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: #باید حدّ خدا را بخورند؛
هشتاد #تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند!
نجاشی گفت: من شاعر و #مدّاح_حکومت_شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟
در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم!
هر چه قوم و خویش هایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم،
حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم!
آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه #فرار کرد و رفت.
گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند!
🔹حال در نظر بگیرید که در زمان ما برخی افراد با عبارت هایی نظیر «جذب حداکثری» توجیه می آورند که ما نباید کاری کنیم که بازیگر، کارگردان، مجری، ورزشکار و یا حتی دانشمند ما را به سمت دشمن و یا خارج کشور هل دهیم!
◀️ قطعاً کسی دوست ندارد که هیچ فردی به دامان دشمن برود، اما نمی توان با تمسک به این توجیهات، جلوی هنجارشکنی و اقدامات خلاف #شرع و #قانون آنها نایستاد؛ در اینصورت، ضمن اینکه آنها را نسبت به هنجارشکنی بیشتر، #جری می کنیم، علاوه برآن، اجازه می دهیم که جامعه را نیز به #فساد و انحطاط بکشانند. حکم خدا و قوانین کشور برای همه است. بالاترین #مصلحت، اجرای حکم خدا و حفظ دستاوردهای انقلاب است.
🔺 حمید رسایی
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🟣🟢🟠❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
امام جواد(ع) به عیادت یکی از شاگردان خود که در بستر مرگ بود رفتند.
وقتي امام بر بالين او نشستند، بیمار با صدای بلند گريه كرد و در حالی که بی تابی می کرد، گفت:
مرگ من نزدیک است! چه كنم؟ مرگ در كار است!
امام جواد(ع) فرمودند:
تو از مرگ مي ترسي زیرا نمي داني مرگ چيست!
براي تو مثالي میزنم:
اگر بدنت آلوده به چرك و كثافت باشد و بداني اگر به حمام بروي و شستشو كني، همه اين آلودگيها از بين مي رود، آيا ميل داري كه به حمام بروي، يا ميل نداري؟»
بيمار عرض كرد:
«البته دوست دارم كه هر چه زودتر، به حمام بروم و خود را از همه ناپاكيها پاك نمايم.
🌹امام جواد(ع) فرمودند:
مرگ براي انسان، مثل همان حمام است و آن آخرين منزلگاه، و مرحله شستشو و پاكسازي از آلودگيهاي گناه مي باشد.
بيانات امام جواد(ع)، بيمار را آرام کرد
🍃
🌺🍃
#معرفی_کتاب
🔰10 راز آشباریا
کتاب 10 راز آشباریا، یک کتاب خواندنی برای نوجوانان است که با زبانی ساده و قابل فهم و با استفاده از جذابیتهای داستانی و فضای طنز تعدادی از مهمترین تکنیکهای فریب رسانهای را آموزش دهد.
◀ زیرعنوان این کتاب یعنی "ده اصل طلایی که به من آموخت چگونه مخ مردم را بار فرغون کنم" به خوبی به ساختار محتوایی کتاب اشاره میکند.
این کتاب در خلال سفر شخصیت اصلی به یک سرزمین خیالی به نام آشباریا و استخدام او در یک کمپانیِ رسانهای در خلال روایتی گیرا، طنز و فانتزی، تکنیکهایی که این کمپانی برای فریب مردم به کار میبرد را نمایش میدهد و مخاطب را نسبت به فریبهای مشابهی که در دنیای واقعی توسط رسانهها اتفاق میافتد حساس میکند.
این اثر به مسائلی مانند روایتسازی دروغ، سؤاستفاده از تیترهای تحریفکننده، جابهجا کردن اولویتها، دوقطبیسازی، برچسبزنی، مغالطۀ مسموم کردن چاه، مارپیچ سکوت، نقش مخرب سلبریتیها و مسائل دیگری که مخاطب هر روز در رسانهها با آن مواجه است پرداخته و نسبت به آنها آگاهی داده است.
⚜ یکی ازویژگیهای مهم این کتاب آن است که به جای بیان مستقیم و آموزشی، در قالبی تمثیلی به بیان این محتوا پرداخته و به همین دلیل تا حد زیادی خودش را از پیشداوریهای مخاطب رها کرده و خواندن کتاب را برای نوجوانان کمحوصله شیرین کرده است. علاوه بر داستان، تصویرسازیهای متعدد کتاب هم به از بین رفتن فضای خشک آموزشی و خواندنیتر شدن آن کمک کرده است.
#داستان
#طنز
#سواد_رسانهای
#سواد_اجتماعی
#چراغدان
#داستان
تقصیر شماست...
در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سید مهدی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی، گاه و بیگاه خاطرات و تجربههایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل میكرد و این گفتهها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان میگفت: یک روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده، مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم ریچارد نیكسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
به دلیل كثرت دانشجویان، كلاسها در آمفی تئاتر برگزار میشد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن میآمد، دیگر فرصت آشنایی با یكایک دانشجویان را نداشت؛ اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را میپرسید.
در یكی از همان جلسات نخست، به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم، از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد، قدری درباره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود، همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیهالسلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او، ترجمه انگلیسی #نهجالبلاغه را تهیه كردم و هفتههای بعد، به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا به او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفتوگویی پیش نیامد و من هم تصور میكردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل، تقریبا موضوع را فراموش كردم.
روزی از روزهای آخر ترم، در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد. با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم، با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفتهاش، بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامهای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت میبینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم، خبر و تصویر دردناک خودسوزی یک جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: میدانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپیگری و موسیقیهای اعتراضی و آسیبهای اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را میشنیدم و با خود میگفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهجالبلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده، در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علیبنابیطالب، به مالک اشتر را كپی گرفتهام و هر روز میخوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه، مرور میكنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و میپرسد: این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامهای برای اداره حكومت بنویسند، نمیتوانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: میدانی درد امثال این جوان كه زندگیشان به نابودی میرسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمیشناسند!
آری، تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشتهاید و پیام علی را به این جوانان نرساندهاید! دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور، نهج البلاغه است.
این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره باران غدیر در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم، چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، از مظلومیت علیبنابیطالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: شما در معرفی امام علی و نهجالبلاغه موفق نبودهاید! باید پیامهای امام علی را چون سیمكشی برق و لولهكشی آب به دسترس یكایک انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند.
به عشق امیرالمومنین نشر دهید...