eitaa logo
•|♥️ک‍‍‍‌‌‌آفِ‍‌ه‍‍‌ د‍‌‌ُخ‍‌تَ‍‌رون‍‌ِه‍♥️|•
349 دنبال‌کننده
4هزار عکس
339 ویدیو
106 فایل
•| ⚠ فرقی نمی کند شلمچه _ عراق _ سوریه _ یمن تهران یا هر جای دیگر ...! تکلیف ما دویدن پا به پای " انقلاب " است . #کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌برای‌امام‌زمان‌(‌عج‌‌)‌‌‌ ◀ گفتگو پیشنهاد و نظرات ↓↓ @shahid_farda12
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*** امام علی علیه السلام میفرمایند : بهترین کارها فرمان خدا را اجرا کردن است . ❤️⚡️@kafehdokhtarone
*** وصل 🔸نه پرخوری کنید ، نه کم خوری : نه چندان بخور کز دهانت بر آید نه چندان که از ضعف جانت بر آید بعضی ها زیاد میخورند و بعضی ها هم زیاد مقدسی میکنند و غذا نمی خورند . مقدسی زیاد نکنید ، غذا بخورید ، غذا نمی خورم یعنی چه ؟ بخورید اما خیلی پر نخورید . در همه کار اعتدال را رعایت کنید . نه پرخوری کنید ، نه کم خوری . در مثل است که کم بخور همیشه بخور . وقتی انسان کم غذا بخورد ، همیشه اشتها دارد و یک لقمه نان هم به او مزه میدهد ، اما پر خوری که کند ، همیشه در حالت سیر بودن غذا میخورد . روایت دارد کسانی که با حالت سیر بودن غذا میخورند ، این کارشان حماقت می آورد . طریق وصل " آیت الله مجتهدی تهرانی " ❤️⚡️@kafehdokhtarone
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️بسم رب العشق❤️ نام رمان: دو روی سکه نام‌نویسنده:نامعلوم تعداد‌قسمتها:۱۳۴ برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری ۱ صلوات بفرستید❤️ ❤️⚡️@kafehdokhtaroneh
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 آقای دکتر نیازي همسر عمـه فـروغ فقـط بـه خـاطر مـن در ا یـن مراسـم حضـور پیدا کـرده بـود . عمـو فـرخ کمـی گرفته بـود . احتمـالاً بـه خـاطر ا یـن بـود کـه بـه خواسـت مـن مراسـم در خانـه دایـی اسـد برگـزار شـده بود نـه خانـه او ! بـا ا یـن کـار مـی خواسـتم بـه نـوعی از زحمـات دایـی در ایـن چنـد مـاه تشـکري کـرده باشــم. مهمانهــا بــا غــرور و نخــوت روي مبـل هــاي زن دایــی لمیــده بودنــد و بیچــاره دایــی اســد و زن دایــی پــذیرایی مــی کردنــد. چهــره هــر دو خســته بــود از اینکــه باعــث زحمتشــان شــده بــودم خیلــی خجالت می کشیدم. همه دخترها مثل ملکه هـا نشسـته بودنـد و حاضـر نبودنـد کمکـی بـه زن دایـی مـن بکننـد . از بـی ادبـی شــان حرصــم گرفــت، قصــد کــردم خــودم کمکــش کــنم امــا بــا اشــاره عمــه فــروغ نشســتم . عمــه از تهمینــه درخواســت کــرد کــه بــه زن دایــی کمــک کنــد. شــعور دکتــر نیــازي و عمــه فــروغ تحســین برانگیز بود با آنکـه خودشـان جـزء تنهـا افـراد تحصـیلکرده آنجـا بودنـد امـا مثـل بقیـه مهمانهـا بـاد بـه غبغـب ننداختـه بودنـد و خیلـی صـمیمی و بـی تکلـف بـا دایـی و زن دایـی برخـورد مـی کردنـد ایـن در حالی بـود کـه بقیه حتـی بهـزاد چنـان بـا تحقیر بـه سـر و وضـع خانـه نگـاه مـی کردنـد مثـل اینکـه بـه خونــه کلفتشــون تشــریف آوردنــد رفتارشــان چنــان زننــده بــود کــه بــه راحتـی دلخــوري را در چهــره هاي میزبان مشاهده می کردي! از چشــم نــازك کــردن هــا و ادا و اصــول هــا و نگاهــا ي تمســخرآمیز برخــی از زنــان کــه بگــذرم . مراسـم کسـل کننـده اي بـود پـر از تجمـلات و فخرفروشـی و دروغ و درهـم. بـالاخره صـحبت بـر سـر مراسـم و مهریـه و ایـن چیزهـا بـاز شـد. خـانواده افـروز آنچنـان بـا تکبـر صـحبت مـی کردنـد گـویی خیلــی هــم بــه ســر مــن منــت گذاشــته و بــه خواســتگار یم آمــده انــد . از لحــن صــحبت کردنشــان مشخص بود خیلی مایـل نیسـتند بـرا ي مـن هزینـه کننـد . امـا بـا وجـود عمـه فـرنگیس و عمـو فـرخ کـه دائـم وضـعیت خـانوادگی مـان را بـه رخ خـانواده افـروز مـی کشـیدند و مهریـه سـنگین را عـرف فامیـل حامی می دانستند کاري از پیش نبردند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 مبالغــه عمــه از ثــروت بــی حــد و حصــر فــرز ین و تعــاریف عمــو از اوضــاع مــالی خــودش و در مقابــل صـحبت هـاي آقـا ي افـروز از بـالا رفـتن سـهامش، ا یـن جلسـه را بیشـتر شـب یه بـازار بـورس کـرده بـود تـا خواســتگاري. زن هــا هــم از فرصـت اســتفاده کــرده از آخــرین متــد آرایــش و ســبک جدیـد مــو و مــدل جــواهرات و سـریالهاي جدیــد فارســی وان حــرف مــیزدنــد. ایــن وســط علیرضــا کــه بــدجوري چشـم آقـاي نیــازي را گرفتـه بــود بـا او همکــلام شـده بـود . حوصــله ام سـر رفــت و بـه بهــزاد کـه بـا مـادرش صــحبت مـی کــرد نگــاه کـردم. پســر مطیعانــه نصـیحتهاي مــادر را گــوش مـی کــرد و هــر از گاهی سرش را به نشانه تأیید تکان می داد. بعـد از یـک سـاعت چـک و چانـه صـداي بلنـد تبریـک عمـو و آقـاي افـروز بلنـد شـد و دیگـران همـه دسـت زدنــد. همـان لحظــه علیرضـا بلنــد شــد و بـه آشــپزخانه رفـت . بهــزاد خوشــحال و لبخنـد زنـان نگاهم میکـرد . نگـاهش نگـاه تبـدار و عاشـقانه اي بـود کـه مـرا مـی ترسـاند . بـرخلاف بهـزاد، مـن دل نگـران بـودم و تنهـا خواسـته ام از خداونـد در آن لحظـه عاقبـت بـه خیـري ایـن وصـلت بـود ! بـا صـداي عمو رشته افکارم پاره شد. - عمو جون نمی خواي چیزي برامون بیاري؟! گلومون خشک شد از بس حرف زدیم. - چشم، با اجازه! بــه آشــپزخانه رفــتم . علیرضــا را دیــدم کــه پشــت میــز نشســته ســرش را میــان دســتانش گرفتــه و شـقیقه هــایش را ماســاژ مـی دهــد. از اینکــه بــه خـاطر مراســم مــن احسـاس خســتگی و کلافگــی مــیکرد شرمنده شدم و درصدد عذرخواهی برآمدم. - ببخشید. باعث خستگی شما هم شدم. نگاه گذرایی به من کرد و گفت: **** # ادامه_ دارد 🍃 🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❤️⚡️@kafehdokhtarone
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 خستگی من بخاطر کشیک دیشبه نه مراسم شما. امیدوارم خوشبخت بشی! - ممنون. نمی دونم چطوري زحماتتون رو جبران کنم! - با خبرگیري از حال ما بعد از ازدواجتون جبران کنید. مادر به شما خیلی وابسته شده! - مطمئن باشید. من تازه شماها را پیدا کردم، به این زودي هم ولتون نمی کنم. - شما آدم قدرشناسی هستید. ما رو خونواده خودتون بدونید. چـه دل پـاکی داشـت ایـن مـرد، خـودش را فقـط بـه خـاطر خوشـبختی مـن کنـار کشـیده بـود امــا ايکـاش تنهـا بـه قاضـی نمـی رفـت و بـراي خـودش حکـم نمـی بریـد. هـم او باختـه بـود هـم مـن، او کـه خــودش بریــده و دوختــه بــود و همــه چــی را تمــام شــده مــی دیــد و مــن کــه جــرأت نداشــتم بــه او اعتراف کنم احسـاس مـن بـه بهـزاد آن چیزي نیسـت کـه او فکـر مـی کنـد! شـا ید مـن عاشـق علیرضـا نبودم ولـی او از هـر جهـت نسـبت بـه بهـزاد بـرا ي مـن مناسـبتر بـود . دیگـر زمـان ا یـن حرفهـا گذشـته بـود. مـن هـم سـکوت کـردم. همـین کـه بـه طـرف سـینی شـربت کـه روي کابینـت قرارداشـت رفـتم. بهـزاد را دیـدم کـه در چهـارچوب ورودي آشـپزخانه ایسـتاده و بـا خشـم نگـاهم مـی کـرد. نمـی دانـم از چـه موقـع آنجـا ایسـتاده بـود؟ لبخنـدي بـرویش زدم امـا او اخمهـایش را درهـم کشـید و بـا غـیض نگاهی به علیرضـا کـرد و رفـت . از رفتـارش متعجـب شـدم و بـا گیجـی بـه علیرضـا نگـاه کـردم سـرش را بــه حالــت تأســف تکــان داد و مــرا گــیج و ســردرگم از رفتــار بهــزاد تنهــا گذاشــت و از آشــپزخانه بیرون رفت. در تمــام مــدتی کــه پــذیرایی مــی کـردم بهــزاد بــا ابروهــا ي گــره خــورده و چهــره ي گرفتــه نشســته بـود. سـعی داشـتم محلـش نگـذارم امـا درآخـر بـی طاقـت شـدم. بـه کنـارش رفـتم تـا علـت نـاراحتیاش را بپرسم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 چیزي شده؟ با اخم گفت: - این چه لباسیه؟ چرا اینقدرخودت رو پوشوندي؟ حرفش دلخورم کرد با حرص گفتم: - توقع داشتی جلوي این همه نامحرم چطوري بیام؟ لخت بودم خوب بود؟ - موقع گپ زدن با پسردایی جونت ایشون نامحرم به حساب نمی اومدند؟ متعجب پرسیدم: - منظورت چیه؟ - چی بهم می گفتید که هر دو این قدر سرخ شده بودید؟ - ازش تشکر کردم همین! - بابت؟ - مهمونی امشب. تو در مورد من چی فکر کردي؟ - هیچی، دلم نمی خواد با این پسره گرم بگیري. تو جنس مردا رو نمی شناسی! - علیرضا پسر مؤمنیه، توي این چند ماه من از چشمم بدي دیدم از اون ندیدم. - بس کن دیگه، چیه هی علیرضا علیرضا می کنی! با بالا رفـتن تـن صـدایش فتانـه متوجـه مـا شـد و نگاهمـان کـرد . از تـرس آبرور یـزي، در برابـر حـرف ناحق بهزاد کوتاه آمدم. و جوابش را ندادم. اما بهزاد ول کن نبود. - دلم نمی خواد زنم با مرداي غریبه بگو بخند کنه، عیبی داره؟ دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم با عصبانیت با صداي خفه اي گفتم: - آقــاي بــه اصــطلاح متمــدن، تــو کــه بــا ا یــن عقایــدت از همــه ي خشــکه مــذهبی هــا و متحجرهــا بدتري! کدوم بگو بخند؟ یه تشکر این همه داد و بیداد داره؟! - همین آدماي مذهبی که تو سنگشون رو به سینه می زنی، از همه هیزتر و چشم چرون ترن! - برات متأسفم با این طرز تفکرت! - بــراي خــودت بــا اون افکــار پوســیده متأســف بــاش! بیچــاره بیــا اروپــا رو ببــین اگــه بــه حــرف مــن نرسـیدي هرچـی مـی خـواي بگـو! اونجـا زنهـا نیمـه برهنـه بیـرون میـان، امـا دریـغ از یـه نگـاه نـاجور مردا به اونها! چون براشون عادي شده. اما تو ایران... - بــی خــود پــز مســافرتها ي اروپــات رو بــه مــن نــده ! خــودم از نزدیــک کشــورهاي اون ور رو دیــدم. اگه برهنگی عادي بود آمار تجاوز به عنف و دیگر انحرافات اخلاقیشون سر به فلک نمی زد. - فکر کردي اینجا نیست؟ - هست ولی نه به وخامت اونجا. 🍃 🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❤️⚡️@kafehdokhtarone
به لحظات نورانی وپر از معنویت نماز صبح نزدیک میشیم
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون 📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. ❤️⚡️@kafehdokhtarone صبحتان حسینی