eitaa logo
•|♥️ک‍‍‍‌‌‌آفِ‍‌ه‍‍‌ د‍‌‌ُخ‍‌تَ‍‌رون‍‌ِه‍♥️|•
349 دنبال‌کننده
4هزار عکس
339 ویدیو
106 فایل
•| ⚠ فرقی نمی کند شلمچه _ عراق _ سوریه _ یمن تهران یا هر جای دیگر ...! تکلیف ما دویدن پا به پای " انقلاب " است . #کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌برای‌امام‌زمان‌(‌عج‌‌)‌‌‌ ◀ گفتگو پیشنهاد و نظرات ↓↓ @shahid_farda12
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل ها گذشت به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت ... بخیر امیدمان زمان ••اللهم عجل الولیک الفرج•• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
یک صندلی خالی ... بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
مرا امید وصال تو زنده میدارد وگرنه هردمم از هجر توست بیم هلاک ... بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
آسمان سیاه روزگار ما نیاز به نور منجی دارد بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
از دلبر ما نشان که دارد !؟ بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
این جمعه هم گذشت و نشد موعد فرج بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
روزم بخیر می‌شود آیا بدون تو ‌.....!؟ بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
بوی دلتنگی غلیظ تر میشود ....! بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
بهار یعنی : آمدن تو ، نه این تغییر فصل های تکراری بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
مهدی جان : پل صراط چشم های شماست ز چشمتان که بیفتم روزگارم جهنم میشود .... یا مهدی بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
نمی آیی ...!؟ بخیر امیدمان •• اللهم عجل الولیک الفرج •• ❤️⚡️@kafehdokhtarone
*** •|🕊 🔹به یاد مرد بی ادعا 9⃣5⃣3⃣1⃣راز یک ی شیرین بدون منت : لباس👕 شستن عوض تعمیر ماشین"🚗تو جبهه قسمت کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت. یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم. 💠گفتم الان ظهره خسته م برو فردا صبح🌤 بیاباارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم گفت:بیا یه کاری کنیم من شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن 💠منم برا رو کم کنی هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت:اخوی مادرست شد⁉️ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با برخورد کرد 💠بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه حاجی اومد داخل رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟گفتم:حاجی اونی که الان اومده بودن؟حاجی گفت:چطور نشناختین؟ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن راوی:اقای رضا رمضانی 📚کتاب خداحافظ سردار 🌷 🖤⚡️@kafehdokhtarone