⭕ #اطلاعیه_مهم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
🔺یا فاتح خیبر
🇵🇸با توجه به سالروز اشغال "فلسطین" توسط نیروی متجاوز و غاصب صهیونیست؛ کینه و نفرت خود را بر سر این "رژیم منحوس" فریاد خواهیم زد.✊🏻
📌محیط انتشار: توییتر، اینستاگرام، فیس بوک
🧾 محورها:
🔸۱. مخالفت با معامله قرن
🔸۲. معرفی مقاومت بعنوان تنها راه نجات فلسطین
🔸۳. اشاره به اینکه سرنوشت فلسطین باید توسط ساکنان اصلی آن اعم از یهودی ، مسیحی و مسلمان تعیین شود نه مهاجران صهیونیست
🔸۴. قدس محور وحدت جهان اسلام است و تاکید بر اینکه شیعیان حامی برادران اهل سنت فلسطینی خود هستند
🔸۵. اشاره به خیانت حکام برخی کشورهای اسلامی برای ارتباط با رژیم صهیونیستی و خیانت به آرمان قدس
🔸۶. اشاره به سکوت مجامع جهانی در قبال جنایات صهیونیستها
🔸۷. اعلام انزجار از جنایات و خوی نژاد پرستانه رژیم صهیونیستی
🔸۸. اشاره به نقش آخرالزمانی فلسطین (کلید رمزآلود ظهور)
🔸۹. به قضاوت طلبیدن وجدان های بیدار بشری درباره ظلم عظیمی که در حق مردم فلسطین صورت می گیرد
🔸۱۰. اشاره به جنایت هایی که تاکنون رژیم صهیونیستی انجام داده علی الخصوص علیه زنان و کودکان (با رعایت اصل عدم انتشار تصاویر منزجر کننده)
🔸۱۱. اشاره به حمایت های غیر طبیعی کشورهای غربی علی الخصوص امریکا از اسرائیل و وتو کردن هر قطعنامه و مصوبه ای در سازمان ملل که بر علیه رژیم صهیونیستی تلقی شود
🔸۱۲. تاکید بر تفاوت میان یهودیان و یهودیت با صهیونیزم
مرحله اول :
📆پنجشنبه ۹۹/۳/۱
🕛ساعت: ۲۳ الی ۱ بامداد
مرحله دوم
📆جمعه ۹۹/۳/۲
🕛ساعت: ۱۱ الی ۱۳
🔺ضمنا فاز دوم عملیات، همزمان با سخنرانی رهبر انقلاب است که می توانید چکیده سخنان ایشان را با هشتکهای ذکر شده استفاده فرمایید.
#Palestine
#QudsDay
🔺 دو "هشتک اصلی" کمپین عبارتند از #Palestine و #QudsDay
(به کوچکی و بزرگی حروف دقت فرمایید، حروف P،Q،D بزرگ مابقی همه کوچک تایپ می شوند)
🔺اگر فردی خواست میتواند هشتک سومی نیز بکار ببرد منتها دو هشتک اصلی مذکور ، "به هیچ وجه" فراموش نشود.
🔺توییتهای خود را از هماکنون تهیه و تنظیم کنید. روزی یک محتوا بهطور اختیاری توییت کنید؛ اما در زمان مشخص شده، حتما باید شرکت و همکاری لازم را داشته باشید
☑️ نکات کاربردی:
🔹از انتشار تصاویر و پیامهای خشونتآمیز و نفرتپراکن پرهیز کنید.
🔹محتوای خود را با فاصله زمانی مشخص منتشر کنید و از ریتوییت و لایک بیش از حد بپرهیزید
🔹مطالب خود را قبل از شروع عملیات در درفت(پیشنویس)توییتر ذخیره کنید.
🔹از منشن و توییت که صرفا دارای هشتگ هستند؛ بپرهیزید.
🔹از توییتهای دیگران حمایت کنید.
🔹از محتوای عربی، عبری، انگلیسی و سایر زبانها هم استفاده کنید.
🔹از توهین و تهدید در محتوای خود استفاده نکنید.
🇵🇸آمادهایم تا قدس مقدس را باز پس گیریم🇵🇸
❤️⚡️@kafehdokhtarone
1_7667592.mp3
1.48M
ربّنا با صدای زیبا و ملکوتی قاری نوجوان سید علیرضا موسوی...
❤️⚡️@kafehdokhtarone
***
#گنجینه
امام علی علیه السلام میفرمایند :
بهترین کارها فرمان خدا
را اجرا کردن است .
❤️⚡️@kafehdokhtarone
***
#طریق وصل
🔸نه پرخوری کنید ، نه کم خوری :
نه چندان بخور کز دهانت بر آید
نه چندان که از ضعف جانت بر آید
بعضی ها زیاد میخورند و بعضی ها هم زیاد مقدسی میکنند و غذا نمی خورند .
مقدسی زیاد نکنید ، غذا بخورید ، غذا نمی خورم یعنی چه ؟
بخورید اما خیلی پر نخورید .
در همه کار اعتدال را رعایت کنید . نه پرخوری کنید ، نه کم خوری .
در مثل است که کم بخور همیشه بخور .
وقتی انسان کم غذا بخورد ، همیشه اشتها دارد و یک لقمه نان هم به او مزه میدهد ، اما پر خوری که کند ، همیشه در حالت سیر بودن غذا میخورد .
روایت دارد کسانی که با حالت سیر بودن غذا میخورند ، این کارشان حماقت می آورد .
#کتاب طریق وصل
" آیت الله مجتهدی تهرانی "
❤️⚡️@kafehdokhtarone
❤️بسم رب العشق❤️
نام رمان: دو روی سکه
نامنویسنده:نامعلوم
تعدادقسمتها:۱۳۴
برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری ۱ صلوات بفرستید❤️
#ادمین_نوشت
❤️⚡️@kafehdokhtaroneh
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_دوم
آقای دکتر نیازي همسر عمـه فـروغ فقـط بـه خـاطر مـن در ا یـن مراسـم حضـور پیدا کـرده بـود . عمـو فـرخ کمـی گرفته بـود . احتمـالاً بـه خـاطر ا یـن بـود کـه بـه خواسـت مـن مراسـم در خانـه دایـی اسـد برگـزار شـده
بود نـه خانـه او ! بـا ا یـن کـار مـی خواسـتم بـه نـوعی از زحمـات دایـی در ایـن چنـد مـاه تشـکري کـرده باشــم. مهمانهــا بــا غــرور و نخــوت روي مبـل هــاي زن دایــی لمیــده بودنــد و بیچــاره دایــی اســد و زن
دایــی پــذیرایی مــی کردنــد. چهــره هــر دو خســته بــود از اینکــه باعــث زحمتشــان شــده بــودم خیلــی خجالت می کشیدم.
همه دخترها مثل ملکه هـا نشسـته بودنـد و حاضـر نبودنـد کمکـی بـه زن دایـی مـن بکننـد . از بـی ادبـی شــان حرصــم گرفــت، قصــد کــردم خــودم کمکــش کــنم امــا بــا اشــاره عمــه فــروغ نشســتم . عمــه از تهمینــه درخواســت کــرد کــه بــه زن دایــی کمــک کنــد. شــعور دکتــر نیــازي و عمــه فــروغ تحســین برانگیز بود با آنکـه خودشـان جـزء تنهـا افـراد تحصـیلکرده آنجـا بودنـد امـا مثـل بقیـه مهمانهـا بـاد بـه
غبغـب ننداختـه بودنـد و خیلـی صـمیمی و بـی تکلـف بـا دایـی و زن دایـی برخـورد مـی کردنـد ایـن در حالی بـود کـه بقیه حتـی بهـزاد چنـان بـا تحقیر بـه سـر و وضـع خانـه نگـاه مـی کردنـد مثـل اینکـه بـه خونــه کلفتشــون تشــریف آوردنــد رفتارشــان چنــان زننــده بــود کــه بــه راحتـی دلخــوري را در چهــره هاي میزبان مشاهده می کردي!
از چشــم نــازك کــردن هــا و ادا و اصــول هــا و نگاهــا ي تمســخرآمیز برخــی از زنــان کــه بگــذرم .
مراسـم کسـل کننـده اي بـود پـر از تجمـلات و فخرفروشـی و دروغ و درهـم. بـالاخره صـحبت بـر سـر مراسـم و مهریـه و ایـن چیزهـا بـاز شـد. خـانواده افـروز آنچنـان بـا تکبـر صـحبت مـی کردنـد گـویی خیلــی هــم بــه ســر مــن منــت گذاشــته و بــه خواســتگار یم آمــده انــد . از لحــن صــحبت کردنشــان مشخص بود خیلی مایـل نیسـتند بـرا ي مـن هزینـه کننـد . امـا بـا وجـود عمـه فـرنگیس و عمـو فـرخ کـه دائـم وضـعیت خـانوادگی مـان را بـه رخ خـانواده افـروز مـی کشـیدند و مهریـه سـنگین را عـرف فامیـل حامی می دانستند کاري از پیش نبردند.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_سوم
مبالغــه عمــه از ثــروت بــی حــد و حصــر فــرز ین و تعــاریف عمــو از اوضــاع مــالی خــودش و در مقابــل صـحبت هـاي آقـا ي افـروز از بـالا رفـتن سـهامش، ا یـن جلسـه را بیشـتر شـب یه بـازار بـورس کـرده بـود
تـا خواســتگاري. زن هــا هــم از فرصـت اســتفاده کــرده از آخــرین متــد آرایــش و ســبک جدیـد مــو و مــدل جــواهرات و سـریالهاي جدیــد فارســی وان حــرف مــیزدنــد. ایــن وســط علیرضــا کــه بــدجوري چشـم آقـاي نیــازي را گرفتـه بــود بـا او همکــلام شـده بـود . حوصــله ام سـر رفــت و بـه بهــزاد کـه بـا مـادرش صــحبت مـی کــرد نگــاه کـردم. پســر مطیعانــه نصـیحتهاي مــادر را گــوش مـی کــرد و هــر از گاهی سرش را به نشانه تأیید تکان می داد.
بعـد از یـک سـاعت چـک و چانـه صـداي بلنـد تبریـک عمـو و آقـاي افـروز بلنـد شـد و دیگـران همـه دسـت زدنــد. همـان لحظــه علیرضـا بلنــد شــد و بـه آشــپزخانه رفـت . بهــزاد خوشــحال و لبخنـد زنـان نگاهم میکـرد . نگـاهش نگـاه تبـدار و عاشـقانه اي بـود کـه مـرا مـی ترسـاند . بـرخلاف بهـزاد، مـن دل نگـران بـودم و تنهـا خواسـته ام از خداونـد در آن لحظـه عاقبـت بـه خیـري ایـن وصـلت بـود ! بـا صـداي عمو رشته افکارم پاره شد.
- عمو جون نمی خواي چیزي برامون بیاري؟! گلومون خشک شد از بس حرف زدیم.
- چشم، با اجازه!
بــه آشــپزخانه رفــتم . علیرضــا را دیــدم کــه پشــت میــز نشســته ســرش را میــان دســتانش گرفتــه و شـقیقه هــایش را ماســاژ مـی دهــد. از اینکــه بــه خـاطر مراســم مــن احسـاس خســتگی و کلافگــی مــیکرد شرمنده شدم و درصدد عذرخواهی برآمدم.
- ببخشید. باعث خستگی شما هم شدم.
نگاه گذرایی به من کرد و گفت:
****
# ادامه_ دارد
🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
❤️⚡️@kafehdokhtarone