eitaa logo
کافه‌ـشعـرو‌موسیقۍ
513 دنبال‌کننده
318 عکس
237 ویدیو
1 فایل
بر سر درِ بازارچه ی عمـر نوشته است اینجا خبری نیست اگر هست هیاهوست.. #فاضل_نظری +مجالے برای آرامش🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
یه قانونی هست که میگه: گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید، اون بیشتر ازتون دور میشه. پس رها کن بره! شاید رسیدن در رها کردن باشه؛ بقول یه جمله ای که تو کتاب کیمیاگر نوشته بود: "آنچه قسمتِ توست، از کنارت نخواهد گذشت." @kafemoosighi
بر هر که می‌نگرم اندر شکایت است در حیرتم که گردش گردون به کام کیست
💫 پنجره ای که به تو آسیب میزنه رو ببند حتی اگه منظره بی نهایت زیبا باشه @kafemoosighi
🍃🌸الهی 🍃🌸که امروزتون 🍃🌸 پر از 🍃🌸شادی و 🍃🌸آرامش باشه ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌سلام صبح بخیر @kafemoosighii
مثل یک سایه که در بود و نبود می شکند! آه ِ روی لب من با دم و دود می شکند! به تن خسته نزن زخم که زود می میرد به دلِ شیشه نزن سنگ ،که زود می شکند! من از این چهره که در آینه است پیر ترم آدمی گاهی از اعماق وجود می شکند صافی و سادگی از بحث حماقت کم نیست موج هرجاکه روان است به رود می شکند من غزل خوان عزادار دل خویشتنم مثل قویی که به هنگام سرود می شکند خواستم با غزل از عشق شکایت بکنم گفته بودند که نگویم حدود می شکند....
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست +فاضل نظری
می‌نوازم با دلم سنتور؛ باور می‌کنی؟ دستگاه دلکش ماهور؛ باور می‌کنی؟ پشت ابر تیرگی‌ها نور پنهان کرده‌اند چهره‌ام در سایه‌ها مستور، باور می‌کنی؟ عشق یک پرده کشید و دیدگانم کور شد پیر کنعانم؛ دو چشمم کور، باور می‌کنی؟ همچو موسی می‌کنی اعجاز و من بی‌اختیار گم شدن در غارهای طور؛ باور می‌کنی؟ مستم اما لب نیالایم به هر پیمانه‌ای چون دلم شد خوشه‌ی انگور؛ باور می‌کنی؟ نام شیرینت برای من تداعی می‌کند طعم داغ اشکهای شور؛ باور می‌کنی؟ برج و باروی دژ مهر تو یعنی قبله‌گاه در وجودت می‌شوم محصور؛ باور می‌کنی؟ لحظه‌ای از حس تکریم تو غافل نیستم می‌شوم با بندگی مغرور؛ باور می‌کنی؟ گر بگویم قصد دارم تا بگیرم من ز عشق خلعت سرداری منصور؛ باور می‌کنی؟ بودنت مثل نفس، حس قشنگ زندگی‌ست در دل تاریکی این گور، باور می‌کنی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعــــای تو یعنی دوباره.. با تو من از خواب می پرم با مـــوج های ملتهب خنده هـــای تــــو یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود یعنی کـــه تنگ می شود این دل برای تو تازه سلام اول این قصــه می رسد پر می شود تمام من از ماجرای تو صبحانه حاضرست بفرما غزل بنوش طعم بهشت می دهد امروز چای تو @kafemoosighi
در خموشی‌های من فریادهاست آنکه دریابد چه می‌گویم کجاست؟!☹️ فریدون مشیری 🌱