💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
پهلوانی شجاع، مداحی دلسوخته، معلمی فداکار، کشتیگیری قهرمان، رفیقی دلسوز، فرماندهی پر تلاش، استاد تهذیب نفس و انسانی عاشق خدا و…
همه این صفات را که جمع کنید، نام زیبای ابراهیم هادی نمایان میشود. سال ۵۵ در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد تهران به فینال ۷۴ کیلو رسید. ابراهیم در اوج آمادگی بود. اما آنقدر ضعیف کشتی گرفت تا حریفش قهرمان شود! جایزه مسابقات نقدی بود. فهمیده بود حریفش برای ازدواج به این مبلغ احتیاج دارد! این را بعدها حریف او اقرار کرد.
#ابراهیم_هادی
#شهدا
#پنجشنبه #کتاب #نور
@kafeshohada1400
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
خبر دارید...
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته...
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد
خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
از #ابراهیم_هادی خبری دارید...
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند
دیگر کسی او را ندید...
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید...
هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید...
هنوز صدای مناجات رزمندگان از حسینیه
#حاج_همت به گوش می رسد...
هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
خواهرم #حجاب.... برادرم #نگاه...
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم...
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند...
https://eitaa.com/kafeshohada1400
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد...
همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅
چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔
انگار دلشوره داشتم ...😢
شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞
و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳
با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد...
دلم آشوب بود خیلی آشوب ....
یه جای کار می لنگید...
از #ابراهیم_هادی فقط یک اسم
می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه #شهدا کتابش را مطالعه کرده بودم...
ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه...
با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم
ظهر یک پنجشنبه زمستانی
از ته دل فاتحه ای خواندم
اشکم جاری شد 😭
به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی
در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به #ظاهر_با_ایمان پی ببرم...😤
شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔
پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد
یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم
کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت.
سر صحبت باز شد...
صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به #ظاهر_متدین_و_مذهبی من😒
همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه...
ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت...
واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭
شهدا_حواسشون_به_همه_چیز_هست...
https://eitaa.com/kafeshohada1400