eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
200 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
اون خانومایی ک موهای بلندو رنگ کردشونو نشون بقیه میدن بدونن ک خانومای چادری هم موهاشون قشنگه! منتهی مثل شما نیستن ب هر بی سرپایی خودشونو نشون بدن براخودشون ارزش قائلن:)بله! 🎀
والا رفته بودیم با دوستم بیرون تو پاساژ وضو خونه بود رفتیم وضو بگیریم اونجا شبیه همچی بود جز وضو خونه بیشتر شبیه سالن آرایش بود ! یکی خط چشم میکشید یکی رژ..🤦‍♀😞 والا همچینم نگات میکنن انگار تویی ک وضو میگیری نماز میخونی غلط میکنی ماها همه درست راهووو رفتیم واقعا آخرالزمان همچی عوضیه! هیچی دیگ با نگاهی اندر سفیهانه ک آره مثلا شما خوبین اومدیم بیرون 🥲🚶‍♀💔
فقط میتونم بگم اللهم عجل لولیک الفرج ۰۰۰
هدایت شده از شارع‌الروح _
سرعت‌ سیرِ جوون‌ ها از همه بالاتره علی‌اکبر (ع) اولین‌ نفری بود که‌ از بنی‌ هاشم سبقت‌ گرفت‌ برای‌ شهادت جوونی‌ یعنی سربزنگاه ، خط‌ شکنی‌ کردن! ‹ حاج‌ حسین‌ یکتا ›
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 رحیم، سرش را که برگرداند و مرا پشت سرش دید. لابد فکر می‌کرد برگشته‌ام عقب. گفت خدا خیرت بدهد! حالا که مانده‌ای بیا کاری بکن! تو از سمت راست برو به خانه‌ای که چند نفر از نیروهای فاطمیون آن‌جا هستند؛ برایت نیرو می‌فرستم. خودم هم از سمت چپ خانه‌ها می‌روم؛ بیسیمت را هم روشن بگذار. و من بیسیم نداشتم! از سمت راست رفتم! علیکم بالیمین! نگرانی رحیم توی دلم بود که امیر اتفاقی مرا دید. شرایط وخیم بود. تا مرا دید گلایه کرد که معلوم هست کجایی؟ چرا بیسیمت را نیاورده‌ای؟ صدای انفجار و تیراندازی، مجبورمان می‌کرد که بلندبلند حرف بزنیم؛ اینطوری گلایه‌هایمان توی صدای بلند تیر و ترکش گم می‌شد! دستور عقب‌نشینی صادر شده بود. صدای فرمانده محور هم یک‌ریز از توی بیسیمِ امیر، حرف‌هایمان را قطع می‌کرد که برگردید!... 📔 @kafoshohada
رفقا برای ی مریض بد حال اگ میشه سه تا صلوات بفرستین 💚🥀...
بسمـ اللہ الرحمن الرحیم 🌱
*100*673# ۲۰ گیگ اینترنت رایگان همراه اول ویژه پیام‌رسان‌های داخلی به مناسبت انتخابات 💥نشر فوری بدید، تاهمه استفاده کنند
الهی برقیه خوب شید 🥲🌺🤲🏼
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
سلام رفقا اگ براتون محفل بزارم :)؛ بیشتر دوست دارین درباره چی باشه ؟! علتشم بگید حتما و اینکه اولو
سلام نور خدمت اهالی کهف موضاعات مختلفی گفتین ولی بعضی موضوعات انگار خیلییی نیازه و پرکاربرد🚶‍♀ بعد از مطالعه ؛ حتما محفل برگزار میشه ان‌شالله :) و ان‌شالله تاثیر خودشو بزاره دوستاتون دعوت کنید 💚🌱
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
رفقا کنید براشون _بفکرتونن گفتن عاشورا بخونید برا حل مشکلتون 🥲❤️
استاد شجاعی: من به آقای جلیلی رای میدهم و ایشان را تبلیغ می کنم٬ ایشان نزدیک ترین شخصیت به شهید رئیسی را دارند. @kafoshohada
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوبیستُ_هشت رحیم، سرش را که برگرداند و مرا پشت
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 هوا رفته‌رفته تاریک و تاریک‌تر می‌شد. اغلب نیروهای جناح راست و چپ ما عقب‌نشینی کرده بودند. امیر به تبع دستور فرمانده، اصرار می‌کرد که برگردیم عقب. از سمت خان‌طومان به خانه‌های ابتدایی قراصی حمله شده بود و عقب‌نشینی، به معنای از دست دادن روستا بود. گفتم این‌قدر اصرار نکن! نیروها را دلسرد می‌کنی! رحیم هم گفته بروم به یکی از خانه‌ها و تا خودش نگوید، عقب نمی‌روم! لابد خیلی با تندی گفته‌ام که بیسیمش را داد دستم و گفت محض رضای خدا از این جلوتر نرو تا خودم را به رحیم برسانم و بگویم که پشت بیسیم به تو بگوید عقب‌نشینی کنی! از من قول گرفت که هرچه رحیم بگوید را بپذیرم؛ اما نتوانسته بود رحیم را به عقب‌نشینی راضی کند! هم امیر توی روستا ماند و هم احمد خودش را رساند به او. بوی باروتِ آمیخته با رایحه تند برگ‌های سوخته زیتون، میزبانی‌مان می‌کند. رسیدم به خانه‌ای که رحیم نشانی‌اش را داده بود. نیروهای فاطمیون را آن‌جا دیدم. خانه، جایی در سمت چپ روستا و در نزدیکی خاکریز تکفیری‌ها بود. وراندازش کردم. از پنجره‌ی خانه، درختان درختانِ صلح، در غبار دیده می‌شدند. چیزی نگذشت که نیروهای کمکی خودشان را به رحیم رساندند؛ حمودی، آن‌ها را آورده بود. از حرف‌های پشت بیسیم فهمیدم که ده‌بیست‌نفر از بچه‌های نبل و الزهراء هم به ما اضافه شده‌اند. رحیم پشت بیسیم از من می‌خواست که مراقب جناح راستم باشم و همزمان خواست که بروم و نیروهای نبل و الزهراء را تحویل بگیرم. پشت بیسیم گفتم بگو بیایند! رحیم گفت راه را نمی‌شناسند؛ باید بیایی و ببری‌شان. ده دقیقه نشد که به دو، خودم را رساندم به رحیم. نیروها را که تحویل می‌گرفتم رحیم گفت تقسیم‌شان کن توی خانه‌ها. همین کار را کردم و چند نفر از نیروها را هم بردم به همان خانه‌‌ای که بچه‌های فاطمیون آن‌جا بودند. 📔 @kafoshohada
🦋 امام صادق علیه‌السلام: به نجف سفارش‌تان می‌کنیم، در آن قبری است؛ که هر بیماری به آن پناه ببرد؛ شفا خواهد یافت.. ❤️ ۱۳روز‌مانده✨
بسم رب الزهرا س🌱
باعرض سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم کانال🌺 چنانچه به سالگرد شهید مدافع امنیت محمدرضا اسماعیلی نزدیک می‌شویم، با توجه به اینکه شهید اسماعیلی انسانی باتقوا و معتقد به ائمه اطهار علی الخصوص حضرت سیدالشهدا علیه السلام ارادت داشتند می‌خواهیم به نیت و یاد سرور سالار شهیدان آقااباعبدالله الحسین (ع) وشهید عزیز چله زیارت عاشورا بگیریم.بسم الله ...... از همکاری شما سپاسگزارم.🌹 یاعلی @shahid_esmaeili