eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
7.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
231 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇵🇸🖤
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت 💢 قسمت شانزدهم👇 🌷گفتم: اين دستور آقا به چه ع
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ﷽ 💢 قسمت هفدهم (آزار مومن)👇 🌷در دوران جوانی در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهای جمعه همگی در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامی و گشت و بازرسی و... داشتيم. 🍁در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها، دوستان خودمان را اذيت می كرديم! البته تاوان تمام اين اذيت ها را در آنجا دادم. برخی شب های جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستانی، برف سنگينی آمده بود. 🌷يكی از رفقا گفت: كسی جرأت داره الان تا انتهای قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمی نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشی! من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خس خس صدای پای من بر روی برف، از دور هم شنيده ميشد. 🍁من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! يك پيرمرد روحانی كه از سادات بود، شب های جمعه تا سحر، در انتهای قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا می خواستند با اين كار، با سيد شوخی كنند. 🌷می خواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقای من فکر می کنند ترسيده ام. برای همين تا انتهای قبرستان رفتم. هرچه صدای پای من نزديك تر ميشد، صدای قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولی به مسير ادامه دادم. تا اينكه به بالای قبری رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود. 🍁يكباره تا مرا ديد فريادی زد و حسابی ترسيد. من هم كه ترسيده بودم پا به فرار گذاشتم. پيرمرد سيد، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پايگاه شد، حسابی عصبانی بود. ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرت خواهی كردم. او با ناراحتی بيرون رفت. 🌷حال چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامه عملم حكايت آن شب را ديدم. نمی دانيد چه حالی بود، وقتی گناه يا اشتباهی را در نامه عملم می ديدم، خصوصاً وقتی كسی را اذيت كرده بودم، از درون عذاب می كشيدم. گويی خودم به جای آن طرف اذيت می شدم. التماس دعای فرج 🍃🌹 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀 عشقند ❣ آن عاشقانی که خواستند گمنام بمانند و پلاکشان را از گردنشان کندند اما عکس امام را از سینه نکندند شهـدای تفحص شده عملیات خیبر طلائیه🥀 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍ وَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀 تقدیم به هادی الامم امام هادی علیه‌السلام غم تو ریخته بر هم زمین را، هم، زمان را، هم. به گریه می‌کشاند ماتم تو آسمان را، هم. به طوفان خورده کشتیِ نجاتی که به دست توست. گرفتی و هدایت میکنی این بادبان را، هم. نشان دادی که داری در کَفَت جز آسمانی ها.. سپاه و لشگری از اِنسیان و جنیان را هم... غمِ تو زنده کرده مجلس شومِ شرابی را... غم تو زنده کرده داغِ چوب خیزران را! هم... غروب است و دلم دلگیر، با یاد تو میگِریَم... شبیه روضه میبینم به یاد تو اذان را، هم... غزل را کرده ام پاره به وقت شعر بااشکم. به وقت جامعه خواندن مفاتیح‌الجنان را، هم... به آتش میکِشد من را غم دوریِ تو هرچند... به دوشم میکشم داغِ مزار بی نشان را، هم... بماند دورم از کرببلا و سامرای تو... چرا که بسته اند این روز وشب ها جمکران را، هم... "زهرا سادات موسوی مقدم" 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀 بالی نمی خواهـم ، این پوتین هـای ڪهـنہ هـم می توانند مرا بہ آسمان ببرند . . . ۱۳ساله الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀 ❣لباسش خیلے وصلہ و پینہ داشت گفتم:«عمو،چرا نمیری لباس نو بگیری؟»! گفت«اینو شهید همت بهم داده یادگاری» 🌸 شادی روح شهدا صلوات🌸 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"💔 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
شرکت کننده شماره:3⃣2⃣ بنر را پخش کنید، به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺 ڪهف ‌الشہدا💙 https://eitaa.com/kafoshohada بہ‌ڪانال‌شہدایی‌مابپیوندین🌱