کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
●➼┅═❧═┅┅───┄ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت 💢 قسمت شانزدهم👇 🌷گفتم: اين دستور آقا به چه ع
●➼┅═❧═┅┅───┄
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت 💢
قسمت هفدهم (آزار مومن)👇
🌷در دوران جوانی در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهای جمعه همگی در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامی و گشت و بازرسی و... داشتيم.
🍁در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها، دوستان خودمان را اذيت می كرديم! البته تاوان تمام اين اذيت ها را در آنجا دادم.
برخی شب های جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستانی، برف سنگينی آمده بود.
🌷يكی از رفقا گفت: كسی جرأت داره الان تا انتهای قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمی نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشی!
من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خس خس صدای پای من بر روی برف، از دور هم شنيده ميشد.
🍁من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! يك پيرمرد روحانی كه از سادات بود، شب های جمعه تا سحر، در انتهای قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا می خواستند با اين كار، با سيد شوخی كنند.
🌷می خواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقای من فکر می کنند ترسيده ام. برای همين تا انتهای قبرستان رفتم. هرچه صدای پای من نزديك تر ميشد، صدای قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولی به مسير ادامه دادم. تا اينكه به بالای قبری رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود.
🍁يكباره تا مرا ديد فريادی زد و حسابی ترسيد. من هم كه ترسيده بودم
پا به فرار گذاشتم. پيرمرد سيد، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پايگاه شد، حسابی عصبانی بود.
ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرت خواهی كردم. او با ناراحتی بيرون رفت.
🌷حال چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامه عملم حكايت آن شب را ديدم. نمی دانيد چه حالی بود، وقتی گناه يا اشتباهی را در نامه عملم می ديدم، خصوصاً وقتی كسی را اذيت كرده بودم، از درون عذاب می كشيدم. گويی خودم به جای آن طرف اذيت می شدم.
التماس دعای فرج 🍃🌹
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀
عشقند ❣
آن عاشقانی که
خواستند گمنام بمانند
و پلاکشان را از گردنشان کندند
اما عکس امام را از سینه نکندند
شهـدای تفحص شده
عملیات خیبر
طلائیه🥀
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍ وَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀
تقدیم به هادی الامم امام هادی علیهالسلام
غم تو ریخته بر هم زمین را، هم، زمان را، هم. به گریه میکشاند ماتم تو آسمان را، هم.
به طوفان خورده کشتیِ نجاتی که به دست توست. گرفتی و هدایت میکنی این بادبان را، هم.
نشان دادی که داری در کَفَت جز آسمانی ها.. سپاه و لشگری از اِنسیان و جنیان را هم...
غمِ تو زنده کرده مجلس شومِ شرابی را... غم تو زنده کرده داغِ چوب خیزران را! هم...
غروب است و دلم دلگیر، با یاد تو میگِریَم... شبیه روضه میبینم به یاد تو اذان را، هم...
غزل را کرده ام پاره به وقت شعر بااشکم. به وقت جامعه خواندن مفاتیحالجنان را، هم...
به آتش میکِشد من را غم دوریِ تو هرچند... به دوشم میکشم داغِ مزار بی نشان را، هم...
بماند دورم از کرببلا و سامرای تو... چرا که بسته اند این روز وشب ها جمکران را، هم...
"زهرا سادات موسوی مقدم"
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀
بالی نمی خواهـم ،
این پوتین هـای ڪهـنہ هـم
می توانند مرا بہ آسمان ببرند . . .
#بسیجی۱۳ساله
#شهـید_جمشید_داداشی
#شهـادت_عملیات_فتحالمبین
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀
❣لباسش خیلے وصلہ و پینہ داشت گفتم:«عمو،چرا نمیری لباس نو بگیری؟»!
گفت«اینو شهید همت بهم داده یادگاری»
🌸 شادی روح شهدا صلوات🌸
"شهــ گمنام ــیـد"💔
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
مداحی آنلاین - دور از وطنم میلرزه تنم - مهدی رسولی.mp3
7.17M
مہدےرسولے
شہادتامامهادےع🖤
🍃🍃🍃
@kafoshohada
شرکت کننده شماره:3⃣2⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱