eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
7.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
200 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره/چند تار موی طلایی ماجرای شهیدی که بین موهای مشکیش موی طلایی داشت😍😍 خاطره خواندنی از مادر :🌹🌹 چند تار موی طلایی رنگ در بین موهای مشکی سرش هر چشمی را متعجب می کرد.وقتی بزرگتر شد روزی به نزدم امد و گفت:«مادر چرا بعضی از موهای من این رنگی هستند؟» و من با خنده جواب صحیحی نمی دادم تا یکبار در کنارم نشست و گفت:«مادر تا به من نگویی چرا موی من این شکلی است رهایت نمی کنم» به او قول دادم کارهایم را که انجام دادم برایش تعریف می کنم. بعدازظهر در حالیکه نسیم خنکی می وزید در کنار حیاط خانه نشسته و صدایش زدم، و علیرضا که گویی منتظر بود سریعا خود را به من رساند و طبق قولی که به او داده بودم شروع به صحبت نمودم. سالها خداوند به ما فرزند پسری عطا ننموده بود که پدرت ما را به پا بوسی امام رضا (ع) برد در آنجا بر اثر نذر و نیاز زیادی که کرده بودم دلم شکست و از امام رضا (ع) تقاضای شفاعت برای عطای فرزند پسری کردم و همانجا نذر کردم که اگر خداوند به من پسری داد نام او را رضا بگذارم در حال دعا و گریه زاری چشمم به گنبد طلایی رنگ امام رضا (ع) افتاد و گریه ام بی اختیار زیاد شد، طوری که احساس کردم نمی توانم براحتی نفس بکشم اما در همان حال با دلی شکسته از باب الحوائج خواستم در صورت اجابت دعا نشانی از آنرا در عطای فرزندم به یادگاری بگذارد تا من ایمان بیاورم که این تاثیر دعای من بوده که صاحب پسری شده ام. نمی دانم چرا اینگونه فکر می کردم، چرا با امام شرط می گذاشتم اما ناخواسته این کلمات برزبانم جاری شد. پس از بازگشت از مشهد مقدس گنبد طلایی رنگ حضرت هر صبح و شب در خاطرم بود. گویی تصویری بود که پاک نمی شد و من روزها را می گذراندم و امید به اجابت دعایم داشتم تا اینکه حاجتم برآورده شد و من تمامی ماههای بارداری تصویر گنبد طلایی حضرت را در ذهنم داشتم تا بدنیا آمدی و آن لحظه زیبا و قشنگ که ترا در آغوشم گذاشتند و به تو نگاه کردم و چند تار موی طلایی رنگ را در میان موهای مشکی تو دیدم ،نمی دانی چگونه اشکهایم سرازیر می شد طوری که چند قطره آن به صورت تو ریخت و من غرق در شادی و شرمساری از امام خوبان که دعاها و نذر و نیازهای مرا قبول کرد. علیرضا همچنان نگاهم می کرد و من صورتش را بوسیدم دست بر موهایش کشیدم و او دست مرا گرفت گویی می خواست مراقب تارهای زردش باشد. سالها گذشت و من هنوز تصویر گنبد طلایی امام رضا (ع)را در ذهنم دارم درحالیکه دیگر علیرضا کنارم نیست او در عملیات بدر در بیست و یکم اسفند 1363 به شهادت رسید. 🍃🍃🍃 @kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
قسمت‌شصتم کـتاب سـه دقـیقه در قـیامت، چـاپ و با یاری خدا، با اقبال مـردم روبرو شد. استقبال مردم از ا
(قسمت شصت ویکم_ تجربه ای جدید) گفتم: با من چه کار دارید؟ گـفت: ایـن کـتاب، روال زندگی‌ام را به هم ریخت. خیلی مرا در مـوضوع مـعاد به فکر فرو برد. اینکه یک روزی این دوران جـوانی مـن هـم تـمام خـواهد شد و من هم پیر می‌شوم و خـــواهم رفـــت. جـــواب خـــداوند را چـــه بـــدهم؟! درسـته کـه مـسائل دیـنی رو رعـایت نـمی‌کردم، اما در یک خــــــــانواده مــــــــعتقد بـــــــزرگ شـــــــده‌ام. یـک هـفته بعد از خواندن این کتاب، خیلی در تنهایی خودم فــکر کــردم. تـصمیم جـدی گـرفتم کـه تـوبه کـامل کـنم. مـن نـمی‌توانم گـناهانم را بگویم، اما واقعاً تصمیم گرفتم که تـمام کـارهای گـذشته‌ام را تـرک کـنم. درست همان روز که تـصمیم گرفتم، تصادف وحشتناکی صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود دیدم! مـن کـاملاً مشاهده کردم که روح از بدنم خارج شد، اما مثل شـما، مـلک الـموت مـهربان و بـهشت و زیبایی‌ها را ندیدم! دو مـلک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست‌بندی به من زدند که شعله‌ور بود. امـا یـکباره داد زدم: مـن که امروز توبه کردم. من واقعاً نیت کــــردم کــــه کــــارهای گــــذشته را تـــکرار نـــکنم. یـکی از دو مـأموری کـه در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول مـی‌کنیم، شـما واقعاً توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کـارهای زشـت شما پاک شده، اما حق‌الناس را چه می‌کنی؟ گـفتم: من با تمام بدی‌ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی‌ام وارد نکنم. حـتی در مـحل کـار، بیشتر می‌ماندم تا مشکلی نباشد. تمام بـــــــیماران از مـــــــن راضـــــــی هــــــستند و... آن فـرشته گـفت: بـله، درسـت می‌گویی، اما هزار و صد نفر از مـردان هـستند کـه بـه آن‌هـا در زمینه حق‌الناس بدهکار هستی! وقـتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چـهره‌ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟! بـا لـباس‌های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می‌آمدی، این تعداد از مــردان، بــا دیـدن شـما دچـار مـشکلات مـختلف شـدند. بـسیاری از آن‌هـا همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اخـتلاف بـین زن و شـوهرها شـدی. بـرخی از مردان جوان کـه هـمکار یـا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و... التماس دعای فرج 🌹🍃 👈 .... 🍃🍃🍃 @kafoshohada
رفقا‌این‌قسمتای‌کتاب‌سه‌دقیقه‌درقیامتو‌همشو‌ خوندید؟؟ ان‌شالله‌بعد‌ازاین، قراره قسمتهای‌کتاب‌یادت‌باشد، خاطرات‌شهید مدافع حرم ؛ حمیدسیاهکالی‌مرادی‌ داخل‌کانال‌گذاشته بشه😍 گفتم اگ نخوندین حتما بخونید 💚:))
هنوزهم‌دلمان‌تنگ‌شماستـــــ یاࢪ‌علے❤️:)🍃
تولدت مبارک داداش حسین 🙂 امروز سالگرد شهادت شهید حسین معز غلامی 🌱 صلواتی ختم بفرمایید هدیه به شهید بزرگوار🖐🏻 شـــــهيدشدن يك اتفاق نيست ‼️ گلے است كہ براے شكوفاشدنش بايد خون دل بخورے ... به بے دردها به بے غصه ها به عافيت طلبها " شـــــهادت " نميدهند❗️ بہ آنكہ يك شب بے خوابے براے اسلام نكشيده، يك روز وقتش را برای تبليغ دين نگذاشته ... شـــــهادت طلب نميگويند ... " شـــــهادت " بہ حرف نيست ؛ قلبت را بو ميكنند ... اگر بوے دنيا ميدهد رهايت ميكنند ... اگر عاشق شـــــهادتے اول بايد سرباز خوبے باشے ... خوب مبارزه كنے ... مجروح شوے ... اما كـــــم نياورے ... درست مثل ياران عاشورايے حسين ابن علے(ع) ... مثل زینب کبرے (س) ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا