#شعر
#غزل
#سعیده_کرمانی
#دردشتپاگرفتهوپایستهمیوزید
یامرسلالریاح
در دشت، پا گرفته و پایسته می وزید
در قتلگاه، آه چه آهسته می وزید
می رفت بین گیسوی خوشبوی روی نی
مبهوت از این تعلق وارسته می وزید
تا پیکر تو را به دل خاک بسپرد
پا پیچ خاک می شد و پیوسته می وزید
از قطرههای خون، وسط نیزهزارها
انگار روی دست، حنا بسته میوزید
با مرهمی به دست به پابوس تاولی
بر پای استوار زنی خسته می وزید
دم می گرفت پرچمی از این سماع و باد
هو هو کنان میان دو گلدسته می وزید
🕊️@kaftarchahiemamreza🕊
🍃تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال🍃
برای قاصدک هوای تو خبر میاورد
قضا کنار میرود تو را قدر میاود
بهار چند روز را معطلت که میشود
شکوفه میدهد لبت لبم ثمر میاورد
به چاشت مینشینی و غزل شروع کردنت
برای چای صبحمان دو نیشکر میاورد
نشسته پای پنجره و مست موی تو شده
دگر نسیم نامی از سفر مگر میاورد
همین که تکیه میدهی و پلک میزنی به هم
برای بالش سرت پرنده پر میاورد
غزل دوباره پر شد از رسیدنت ولی بگو
مگر کسی وصال را به شعر در میاورد ؟
#سعیده_کرمانی
#بهارچندروزرامعطلتومیشود
#زروزگارمعاقبتدماردرمیاورد
#شعر
#عاشقانه
#غزل
🕊@kaftarchahiemamreza🕊