توزیع سمبوسه بعد ازنماز مغرب و عشا
حسینیه چهارده معصوم(علهیم السلام)
@Mookeb_sayede_ommolbanin_s
پولدارترین کشور عربی کدام است؟
🔻 صندوق جهانی پول در گزارشی، کشورهای دارای بیشترین و کمترین درآمد سرانه در سال ۲۰۲۳را رتبهبندی کرد.تحقیقی که توسط صندوق بین المللی پول تهیه شده است، بیشترین و کمترین درآمد سرانه را در کشورهای عربی در سال 2023 نشان میدهد.
🔻 قطر با ۸۲ هزار دلار درآمد سرانه در صدر و مصر با ۳۷۷۰ دلار در آخرین جایگاه این رتبهبندی قرار گرفت.این در حالی است که عراق با درآمد سرانه ۵۸۸۰ دلار در سال ۲۰۲۳ رتبه هفتم را به خود اختصاص داد؛ به این ترتیب عراق از مصر، مراکش، اردن، الجزایر و لیبی پیشی گرفت.
💫بخش بیست و چهارم💫
یک دفعه صدای زینب آمد که:کجایی دختر؟ بلند شو بیا بیرون پیش ما.تنها نشین.خودم را جمع و جور کردم.رفتم بیرون کنارشان نشستم.همان موقع سینی استیل رنگ و رو رفته ایی را که تویش سیب زمینی پخته بود، جلوی شان گذاشتند.نان و پیاز آوردند.بسم الله گفتند و مشغول خوردن شدند.مریم خانم همانطور که سیب زمینی ها را پوست میکند، گفت:کاش دو پیازه درست می کردیم.پیرمرد گفت:ای بابا دلت خوشه آن یکی گفت:نمی شد.روغن از کجا می آوردیم.توی آن فضای نیمه تاریک همگی با اشتها نان و پیاز و سیب زمینی لقمه می گرفتند و می خوردند.وقتی دیدند من دست به غذا نمی برم،هی اصرار کردند بخور.میگفتم:نمی تونم.ممنون.
با اینکه خیلی گرسنه بودم ولی میل به غذا نداشتم.توی جمع آنها هم احساس راحتی نمی کردم،همه شان غسال بودند و یک عمر سر و کارشان با جنازه و قبرستان بود.زینب که دید از آن همه سیب زمینی دیگر چیزی نمی ماند،گفت:برات پوست بگیرم؟گفتم:نه. ولی می دانستم به زور هم که شده دستم می دهد.به همین خاطر،از ترس اینکه او برایم سیب زمینی پوست بگیرد،خودم سیب زمینی کوچکی برداشتم.پوست کندم و نمک زدم.با اکراه گاز زدم و نجویده قورت دادم
لقمه که پایین رفت،احساس کردم راه گلویم باز شده و میل دارم باز هم بخورم،نان برداشتم و بقیه سیب زمینی را با آن خوردم.
فکرم مشغول حرف هایی بود که زینب شب قبل گفته بود.صدای پارس سگها که از دور می آمد،صحنه هایی را که ممکن بود امشب با آن روبرو شوم،تصور می کردم.بعد آن لقمه،دیگر هر چه اصرار کردند،گفتم: نمی خورم.آنها با ولع سیب زمینی و نانها را گاز می زدند و پیاز را هم تنگش می زدند.بعد چای
درست کردند.برای من ریختند.گفتم: نمی خورم.خودشان شروع کردن به خوردن چای، با هم حرف می زدند.از خانواده هایشان می گفتند.از چیزهای عجیبی که در این چند روزه دیده بودند،تعریف می کردند.به نظرم رسید این ها به خاطر نوع کاری که دارند بیشتر از هر کس دیگری خودشان حرف همدیگر را می فهمند.انگار یک خانواده اند که این قدر با هم راحت و صمیمی هستند.حواسم را به حرفهای شان دادم.هرکدام از دری حرف می زدند. زینب رودباری میگفت:من خیالم راحته. دخترم رو دادم دست باباش از زیر این آتش رفتن بیرون،اگر دخترم رو نمی فرستادم،نمی تونستم اینجا وایستم.هر صدایی می شنیدم، فکر میکردم حتما خونه مون رو زدن.
دختر زینب خانم را می شناختم.اسمش مریم بود.عادت داشت موقع درس خواندن روی پشت بام راه می رفت،او را مرتب میدیدم و دورادور سلام و علیکی با هم داشتیم.مریم خانم هم که دامادش تکاور بود و پدی صدایش می کرد، اخبار خط را از زبان او میگفت.بعد سیگارش را نشان داد و گفت: دستش درد نکنه برام سیگار هم آورده.بهش
گفتم؛دخترم و بچه هات رو بردار و برو.پدی خیلی اصرار کرد من هم باهاشون برم.گفتم: نمیام و دیگر نمی توانستم حرف های شان را بشنوم.بلند شدم و آن دور و برها شروع کردم به قدم زدن.کمی بعد زینب خانم هم به من پیوست.ساعت ده و نیم،یازده بود.همان طور که توی محوطه گشت می زدیم،زینب خانم مرتب خمیازه میکشید،بعد از دخترش گفت. معلوم بود خیلی دخترش را دوست دارد و برای همین یکی،دو روزی که او را ندیده بود، دلتنگی اش را می کرد.راه می رفتیم و زینب خانم حرف میزدبه شهدا که می رسیدیم و می دیدم روی زمین جلوی مسجد خوابیده اند، حالم دگرگون می شد.وقتی به تنهایی و مظلومیتشان فکر میکردم،دلم می خواست کنارشان بمانم و کاری برایشان انجام بدهم،
به آنها که نگاه می کردم،زیب خانم نمی گذاشت توی فکر بروم.مرتب می پرسید: حواست به من هست؟میگفتم: آره.ولی دوباره در افکار خودم فرو می رفتم.لحظات
تولدشان که شادی را به خانه هایشان آورده بودند،آرزوهایی که داشتند و برایش تلاش می کردند و خیلی چیزهای دیگر که یک انسان در طلب آن است.خودم هم آرزوهای زیادی داشتم.منتظر موقعیتی بودم که دوباره ادامه تحصیل بدهم.از زمانی که علی درباره روستاها از فقر و نبود بهداشت شان حرف زده بود این فکر به ذهنم رسیده بود. هر روز عزمم بیشتر جزم می شد،درس بخوانم و برای رفع محرومیت کاری کنم.هر چه می گذشت صدای زوزه و پارس سگ ها نزدیک تر میشد. چند دفعه سنگ برداشتیم و به طرف صداها پرت کردیم.ولی قضیه کم کم جدی شد.اول از بین درختها صدای دندان قروچه کردنشان که نشان می داد آماده حمله اند را شنیدیم. پشتم لرزید احساس کردم هر آن هجوم می آوردند و از پشت،ساق پاهایمان را گاز میگیرند.زینب خانم سر و صدا راه انداخت.با چوب به این طرف و آن طرف می کوبید تا آنها را بترساند.به نظر من این کارها فایده ایی نداشت،چون تعدادشان زیاد بود.توی آن تاریکی برق چشم هایشان را می دیدم.با زینب دست ها و بغل هایمان را پر از سنگ کرده،منتظر حمله شان بودیم.یک بار در حین دور شدن از محوطه درختکاری، حس کردیم پشت سرمان هستند.با هول به عقب نگاه کردیم.
#قصه_شب
#بخش_بیست_و_چهارم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش بیست و چهارم💫
با هول به عقب نگاه کردیم.یک گله سگ در حالی که از دهانهایشان کف بیرون می ریخت و تیزی دندان هایشان زهره ترکم میکرد،پشت سرمان بودند.پاهایم از ترس می لرزیدند. سعی کردم به زینب خانم بچسبم.شروع کردیم به سنگ زدن،همین طور خم میشدیم و از روی زمین سنگ بر می داشتیم و به طرفشان پرت می کردیم.موقع دولا و راست شدن،درد کمر و کتف هایم که به خاطر بلند کردن و گذاشتن جنازه ها بود،تازه می شد و آهم را در می آورد.صدای زوزه سگها نشان می داد،سنگ هایی که به طرفشان می زنیم به آنها می خورد.کم کم از تعدادشان کم شد و بلاخره رفتند،خیلی خسته بودیم.به سمت اتاق ها رفتیم.وقتی از کنار ده،دوازده شهید گمنامی که جلوی مسجد خوابانده بودیم، گذشتیم،یک لحظه ایستادم و نگاهشان کردم.گفتم:الان خانواده های شما کجا هستند؟کجا دنبال شما می گردند؟
زینب گفت:من برای همین دلم نیومد برم خونه.زیاد نایستادیم و راه افتادیم.امیدوار بودم نیروهای کمکی که آن جوان مسجدی قول آمدنشان را داده بود تا الان سر و کله شان پیدا شده باشد.ولی وقتی جلوی اتاق ها رسیدیم،دیدم هیچ خبری نیست.مریم خانم و آن زن همکارش هنوز مشغول حرف زدن بودند.پیرمرد دراز کشیده بود و به رادیو بی بی سی گوش میکرد.آن یکی هم آنطرف تر خوابیده بود.زینب هم ایستاد به حرف.من
رفتم توی اتاق.به زاویه سه گوشی که دیواره فلزی کمد با دیوار ایجاد کرده بود،تکیه دادم و پاهایم را دراز کردم.پر چادر را رویم کشیدم. دو،سه دقیقه بعد زینب گفت:مامان نمیای، بیرون بخوابی؟گفتم:نه.این را که گفتم،زینب خانم و به دنبالش مریم خانم آمدند داخل و
روی موکت دراز کشیدند.به من هم گفتند: چرا اون جوری نشستی؟پاشو بیا درست بخواب.
گفتم:این جوری راحت ترم،دیگر نگفتم که دلم برنمی دارد روی آن موکت کثیف بخوابم. موکتی که غیر از کهنگی و نخ نما بودن،انگار سالها بود روی آب را به خود ندیده بود.هوای اتاق هم برخلاف هوای خنک و دلچسب بیرون،دم کرده و سنگین بود.با این حال قبل از اینکه خوابم ببرد،بلند شدم و در چوبی اتاق را روی هم گذاشتم مریم خانم که متوجه کارم شد،گفت: چرا در رو میبندی؟خفه میشیم.گفتم: این طوری خیالمون راحت تره. گفت:حالا تو این تاریکی کی هست ما رو ببینه.مجبور شدم در را نیمه باز بگذارم و برگردم سر جایم.سعی کردم بخوابم اما تا چشمانم گرم می شد و روی هم می رفت، ولوله و همهمه غریبی توی سرم میپیچید و با هول از جا می پریدم.دور و برم را که نگاه می کردم تازه یادم می افتاد کجا هستم.صلوات می فرستادم و دوباره از خستگی چرتم می برد و چند دقیقه بعد دوباره از خواب میپریدم.خواب زینب و مریم خانم سنگین شده بود.انگار نه انگار که چنین روز وحشتناکی را پشت سر گذاشته اند.از آن طرف صدای څرځر کردن پیرزن که بیرون خوابیده بود با صدای خر و پف مریم خانم قاطی شده بود و اعصابم را به هم میریخت.
اگر هم خودم دچار کابوس نمی شدم،صدای این ها مرا از خواب می پراند.یک بار که بیدار شدم،احساس کردم نمی توانم نفس بکشم،
سنگینی اتاق و هوای دم کرده اش داشت خفه ام می کرد.انگار دیوارها به من فشار می آوردند.از جایم بلند شدم و آمدم بیرون. ازکنار پیرزن که درست جلوی در اتاق خوابیده بود، رد شدم.چند تا نفس عمیق کشیدم احساس راحتی کردم.ترسیدم اگر همانجا جلوی اتاق ها بایستم اینها بیدار شده بترسند،راه افتادم و قدم زنان به طرف در جنت آباد رفتم.همه جا تاریک بود و سوسوی ستارگان توی آسمان دردی را دوا نمی کرد و تا پنج،شش متر جلوتر پایم را بیشتر نمی توانستم ببینم.بسم الله و چهار قل از دهانم نمی افتاد.خواندن اینها آرامم میکرد.نرسیده به در فکر کردم اگر عراقی ها یا منافقین و شاید هم یک آدم عوضی جلویم سبز شود،من چه وسیله دفاعی دارم.اگر هیچ کدام از این ها هم نباشد، صدای سگها که چندان هم دور نبودند و به نظرم هر لحظه هم نزدیک تر می شدند،از ادامه راه منصرفم کرد.برگشتم توی اتاق.
وقتی خواستم در را ببندم،صدای جیرجیر لولای در باعث شد زینب خانم از خواب بیدار شود.پرسید: چرا بلند شدی؟گفتم:از خواب پریدم.دیگه خوابم نبرد.گفت:دراز بکش تا خوابت ببره.گفتم:نمی تونم بخوابم.خوابم نمی بره.بعد ادامه دادم؛سگها داره صداشون نزدیک میشه.اگه حمله کنن چی کار کنیم با این جنازه ها؟گفت:می خوای بریم،دور بزنیم؟ گفتم:خوابت نمیاد؟گفت:نه.آمد که بلندشود، مریم خانم سرش را برگرداند و غرغرکنان گفت:بگیرید بخوابید.چقدر سر و صدا می کنید؟!زینب هم یواش گفت:تو بگیر بخواب. چه کار ما داری؟بعد یا علی گفت و بلند شد. از اتاق بیرون رفتیم و شروع کردیم به گشت زنی،اولش فکر کردیم صدای سگ ها که نزدیک می شود،حتما تا چند دقیقه دیگر هم سر و كله خودشان پیدا می شود.توی آن تاریکی با دستپاچگی چشم چرخاندم،چیزی پیدا کنم تا با آن سگها را از خود برانم.ولی چیزی به چشمم نخورد.
#قصه_شب
#بخش_بیست_و_چهارم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از کانال درمانگاه هلال احمر شهر کهریزسنگ🏥
⭕ قابل توجه همشهریان گرامی👇👇
✓ با پیگیری صورت گرفته تمامی دارندگان بیمه روستایی شهرستانهای نجف آباد و خمینی شهر با حضور در درمانگاه هلال احمر می توانند از خدمات بیمه ای استفاده نمایند ✨
👈 در ضمن علاوه بر ویزیت و دارو کلیه خدمات جانبی مثل نوار قلب ، بخیه ، جراحی های کوچک و .... بر اساس تعرفه بیمه ای محاسبه می گردد .💖
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆ ✅ کانال اطلاع رسانی درمانگاه هلال احمر ✅ ☆ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
https://eitaa.com/DarmangahHelalAhmar ⛑️
گروه دیوار عشق سواران شوتی در کهریزسنگ و اصفهان
✅خرید و فروش انواع ماشین ها
✅نمایشگاه انواع ماشین ها ایرانی و خارجی در گروه
✅تبلیغات رایگان"
☑تعمیرات
☑صافکاری
☑نقاشی
☑لوازم یدکی
☑و ...
لینک گروه:
https://eitaa.com/joinchat/1827275383C63d336a9af
✔️اولین گروه شوتی سواران کهریزسنگ و اصفهان
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/1827275383C63d336a9af
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🔰کانال شوتی سواران کهریزسنگ و اصفهان
📍رقم عیدی کارگران اعلام شد/ اعلام زمان پرداخت
🔹 حداقل عیدی سال ۱۴۰۳ که کارگران در اسفند ماه ۱۴۰۲ دریافت میکنند، معادل ۱۰۶,۱۶۵,۶۸۰ ریال خواهد بود.
🔹 این رقم با توجه به افزایش حداقل دستمزد روزانه کارگران در سال ۱۴۰۲ به مبلغ ۱,۷۶۹,۴۲۸ ریال تعیین شده است.
🔹 حداکثر عیدی نیز معمولاً تا ۳ برابر حداقل دستمزد ماهانه یعنی حدود ۱۵۹,۲۴۸,۵۲۰ ریال یا پانزده میلیون و ٩٢۴ هزار و ٨۵٢ تومان تعیین میشود.
🔹 زمان پرداخت این عیدی در بهمن و اسفند خواهد بود. غالبا عیدی کارگران با حقوق بهمن پرداخت میشود، در غیر این صورت پرداخت حقوق پیش از پایان سال خواهد بود.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین گلخانه خانگی شهرستان نجف آباد
✅ تخفیف ویژه برای اهالی شهر کهریزسنگ
یه حراجِ آخر گذاشته به عشقه مامانای
🧕🧑🦳🧑🦳🧑🦳🧕🧕🧕
عزیز
👇👇👇
پس بدو که جا نمونی از بزرگترین حراج
گلخانه ی آفاق
🌺🌺🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/3324182840C655374f7e0
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۰۷ دی ۱۴۰۲
میلادی: Thursday - 28 December 2023
قمری: الخميس، 14 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️15 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️16 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️18 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️25 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
☀️امروز به خودت بگو
منتظر یک اتفاق عالی غیرمنتظره
هستم، پیشاپیش از خدا تشکر کن😊
امروز همه چیز جهت
خیر و صلاح من است
و گنجینه تجربههایم
مرا به سوی موفقیتهای بزرگ
هدایت میکند...🏃♂
صبح پنجشنبہ بخیر❄️
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از مرکز نیکوکاری کهریزسنگ
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
#پویش_مهر_مهدوی
🌸بایدخاطر نشان شویم که تفاوتی ندارد خودتان با باز کردن گره از کار گرفتاران، برای از دست رفتگانتان طلب آمرزش میکنید و یا این کار را به یک خیریه معتبر میسپارید.
مرکزنیکوکاری مسجدالرسول(ص) با شناسایی نیازمندان واقعی و بیماران صعب العلاج و نیازهای واقعی آنها به شما کمک میکند که به کمک فقرا شتافته و برای از دست رفتگان خود کار خیر انجام دهید.
شما میتوانید در صرفه جویی در هزینه شیرینی و شکلات و خوراکی شب جمعه مبالغ خیرات خود را هدفمند هزینه نموده و به حساب مخصوص خیرات
6037-9979-5012-2672
واریز نمایید
تا هزینه ی دارو درمان ۱۲ بیمار صعب العلاج نیازمند کهریزسنگی طبق نسخه و فاکتور و صورتحساب ارائه شده پرداخت گردد.
🌸🍃مرکز نیکوکاری اشتغال مسجدالرسول(ص) کهریزسنگ در پیام رسان های برتر داخلی👇👇
۱) در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/nikokarimar
۲) در پیام رسان بله
https://ble.ir/nikokarimar
۳)پیام رسان روبیکا
https://rubika.ir/nikokarimar
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک ، اصغرآباد و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، معرفی و حمایت کسب و کارها :
با ما همراه باشید در کانال کهریزسنگ (شهر گل های مینا) :
http://rubika.ir/kahrizsang
♨️ اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر شهید سید رضی موسوی
🔹حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز با حضور در کنار پیکر سردار شهید سید رضی موسوی و قرائت فاتحه، بر پیکر آن شهید سرافراز نماز اقامه کردند.
🔹رهبر انقلاب با تسلیت به خانواده شهید و قدردانی از جهاد خستگی ناپذیر شهید سیدرضی موسوی برای این شهید همنشینی با اوصیاء و اولیاء الهی و علو درجات مسئلت کردند.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
🥀🍃🥀🍃🥀
💔 اسم پنجشنبه كه می آيد
ناخودآگاه ياد مسافران بهشتی می افتيم 😔
با هدیه ای به زیبایی فاتحه وصلوات
یادی کنیم از آنها،روحشون شاد و یادشون گرامی💔
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ
أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ🌹
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد🌹
@kahrizsang
هدایت شده از مادرانه راه روشن💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ چکیده تمام کتابهای موفقیت، همین 60 ثانیه ست...
https://eitaa.com/Madaraneh_RaheRoshan
هدایت شده از شهدای شهر کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسلام_علیک_یا_ام_البنین🖤
یا ام البنیبن! نام تو گره گشای عالم است🖤
چهارشنبه ۱۴٠۲/۱٠/۶
(قدردانی از مادران شهد)
✅گزارشگر و تدوین خانم احمدی
شهدات حضرت ام البنین تسلیت باد.
💫لینک کانال شهدای شهر کهریزسنگ در ایتا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ https://eitaa.com/shohadayekahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─
36.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مانور زلزله و ایمنی با شعار (( مدرسه ایمن، جامعه تاب آور)) و با هدف ارتقای آمادگی دانش آموزان برای مواجهه زلزله در روز ۵ دی در کودکستان آدینه به اجرا درآمد.
#کودکستان_آدینه
#مانور_زلزله
#زلزله
#جامعه_تاب_آور
اگه میخوای یه جهیزیه ویه آشپزخونه ی شیک داشته باشی که همه انگشت به دهن بمونن😌
⚜فروشگاه نوبل⚜ روازدست نده😉
هرچی لازم داری همه رواینجادارن
کلی اجناس شیک وبه روز باقیمتهای باورنکردنی🤩
انواع شلف،ماگ،اکسسوری،ظروف سرامیکی،پلاسکو،انواع قابلمه وسینی پذیرایی و...
عضواین کانال بشی ضررنمیکنی👇
https://eitaa.com/nobell
فروش به صورت حضوری وآنلاین🤝
#معرفی_و_حمایت_از_مشاغل_شهر
💢 عامل شهادت مامور فراجا به دار مجازات آویخته شد
گروه استان ها _ اصفهان _ جانشین فرمانده انتظامی استان گفت: سارق مسلحی که سال ۸۳ یکی از ماموران فراجا را به شهادت رسانده و متواری شده بود سحرگاه امروز در ملاء عام به دار مجازات آویخته شد.
سردار" محمدرضا هاشمی فر" در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری پلیس بیان داشت: سال ۸۳ اعضای باندی سه نفره اقدام به سرقت مسلحانه از بانکی در شهرستان نجف آباد می کنند که ماموران فرماندهی انتظامی این شهرستان بلافاصله به محض اطلاع از این موضوع در محل حضور یافته و با سارقان درگیر می شوند.
وی افزود : در جریان این درگیری استوار دوم "محمد ابراهیمی" از ماموران فرماندهی انتظامی شهرستان نجف آباد به درجه رفیع شهادت نائل می آید.
جانشین فرمانده انتظامی استان اصفهان گفت: سردسته این باند که از صحنه متواری و چندین سال زندگی مخفیانه ای داشت در یک عملیات ضربتی و هوشمندانه توسط کارآگاهان پلیس آگاهی استان دستگیر و تحویل مرجع قضائی شد که سرانجام با گذراندن مراحل قضائی و تایید حکم اعدام از سوی دیوان عدالت اداری سحرگاه امروز در ملاء عام به دار مجازات آویخته شد.
سردار هاشمی فر در خاتمه ضمن قدردانی از دستگاه قضائی و قضات این پرونده گفت: پلیس و دستگاه قضائی، بازوی توانمند نظام برای ایجاد امنیت، اصلاح و برقراری امنیت در جامعه هستند و مجرمان و قانونشکنان بدانند از دست پرتوان مجریان عدالت راه فراری نخواهند داشت .
✅ خبرگزاری پلیس نجف آباد 👇
https://eitaa.com/Najafabadpolice
❤️❤️❤️سلام به مامانای عزیز🌹🌹🌹
میدونید روز مادر نزدیکه🥰
کلی کار جدید با قیمت منصفانه براتون آوردیم🍂🍁🍂🍁کافیه یکبار از کانال ما دیدن کنید،دست خالی بر نمیگردید😉🤩
🍁🍂پوشاک خاص پسند🍂🍁
راه ارتباطی ما⬅️
@shicposhan1402
لینک دعوت⬅️https://eitaa.com/shico0
#معرفی_و_حمایت_از_مشاغل_شهر
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 گزارش تصویری حضور خادمین آستان قدس رضوی (مشهد امام رضا ) و سخنرانی مادر شهید والامقام مدافع حرم موسی جمشیدیان به مناسبت وفات حضرت ام البنین در دبستان شهید هاشمی کهریزسنگ 🌺
✳دبستان شهیدهاشمی کهریزسنگ ✳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه هوایت نکنم میمیرم
ای رفیق ابدی ...
حضرت ارباب...
((حسین جان))