🌼یامَن اِسمُهُ دَواءِ وَ ذِکرُهُ شَفاءِ🌼
✨ قابل توجه ساکنین شهرهاي مجاور شهر "کهریزسنگ"
👈 در صورتيکه از ساکنین شهرهاي 《نجفآباد _ کوشک _ گلدشت _ اصغرآباد _ درچه _ خمينيشهر و ...》 افراد علاقمندي هستند که بتوانند در زمینه معرفي و تدارک مکان سخنراني در شهر خود، به منظور ميزباني از #استاد_سید_حسین_افشار_نجفی [استاد و درمانگر برجسته کشوري، و از شاگردان حکیم خیراندیش و آیتالله تبریزیان] اعلام آمادگي نمایند، لطفاً از طریق آیدی زیر، اطلاع بدهند:
@AttariGolGandom
👈 علاقهمندان ساکنین شهرهاي مجاور "کهریزسنگ" همچنین میتوانید از طریق پیامرسان ایتا و یا پیامک، با شماره تماس 09149005840 در تماس بوده و براي تدارک و برگزاري جلسه سخنراني در شهر خود، اعلام آمادگي نمائید
🔹لازم به ذکر است که جلسات سخنراني و ویزیت #استاد_سید_حسین_افشار_نجفی کاملاً رایگان بوده و شرکت در آن براي عموم افراد ، آزاد ميباشد.
اطلاعرساني راجع به مکان و زمان دقیق سخنرانيها، در کانال سلامتکده گلگندم👇
https://eitaa.com/joinchat/170787029Cebd9b99856
وَخداخواست،کهیعقوبنبینَدیکعمر...
شهربییار،مگرارزشِدیدندارد...؟!
قصّهیدستوترنجاست،تماشاگهِعشق...
شکرِوصلِرُخَت،جامهدریدندارد...
دیدنِرویِتو،راهِدِگَریمیخواهد...
شرحِدیدارِتوازشعربریدندارد...
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
تعجیلدرفرجآقاامامزمانصلوات
التماسدعا
✅ ارسالی کاربران ، با تشکر فراوان
هدایت شده از 🌻🌻
به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهه فجر اجرا می شود؛
طرح عضویت رایگان و بخشودگی جرایم دیرکرد منابع امانی در کتابخانههای عمومی استان اصفهان
به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهه فجر، طرح بخشودگی جرایم دیرکرد منابع امانی و عضویت رایگان در کتابخانههای عمومی سراسر استان اصفهان اجرا می شود.
به گزارش روابط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان اصفهان، به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهه فجر، طرح بخشودگی جرایم دیرکرد منابع امانی و عضویت رایگان در کتابخانه های عمومی استان اصفهان اجرا می شود.
در این طرح، اعضایی که منابع امانی خود را در تاریخهای 12 لغایت 22 بهمن ماه ۱۴۰2 به کتابخانه عودت دهند، مشمول تخفیف ۱۰۰ درصدی جرایم دیرکردی خواهند شد.
همچنین علاقه مندان می توانند با مراجعه به سامانه مدیریت کتابخانه های عمومی به نشانی www.samanpl.ir، یا مراجعه حضوری به کتابخانه ها، کد تخفیف عضویت را دریافت و به صورت رایگان عضو کتابخانه های عمومی شوند.
گفتنی است، مهلت استفاده از کد مذکور تا پایان بهمن ماه سالجاری می باشد.
Paa-boos_seyed-javad-miri_134209.mp3
2.85M
دلش را راضی از ما کن خدایا
ظهورش را تو امضا کن خدایا
ظهورش عقده ی سر در گمی شد
تو خود این عقده را وا کن خدایا
#اللهمعجللولیکالفرج 🌷🍃
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همایش خانواده
#راه_روشن
👏کلیپ تبلیغی معرفی همایش و تقدیر از شرکت کنندگان توسط استاد امان اللهی
🔺️شهرداری و شورای اسلامی کهریزسنگ
🔺️موسسه خیریه رضوی
🔻با تشکر از همکاری 👇👇👇
🌿هیات امناء و خادمین حسینیه اعظم کهریزسنگ
🌿کانون فرهنگی و مهد مسجد جامع کهریزسنگ
🌿مدیر و ادمین های کانال کهریزسنگ
@m_kh_razavikahrizsang
#پیام_شهروندی
با سلام خدمت شورا و شهردار محترم شهر کهریزسنگ
لطفا فکری در مورد عبور ماشین سنگین در خیابان شهید هاشمی(مسجد جامع) کنید خیلی سرو صدا هست
باتشکر
هیئت شیفتگان حضرت فاطمةالزهرا(س):
مراسم جشن اعیادشعبانیه باسخنرانی حاج آقارحمانی وبانوای کربلایی هادی حاجی باقری(ویژه برادران).
شنبه(1402/11/21)ازساعت19الی21:30.
کهریزسنگ-خ امام-کوی13-منزل آقای صالحی
🔺ارزانسرای کهریزسنگ🔺
👈( جهت رفاه حال مشتریان گرامی )👉
🔴 فروش کلیه اقلام غذایی و بهداشتی
با چک 1 تا 5 ماهه بدون کارمزد و سود.
🔴 ارسال خریدهای شما با پیک رایگان
در محدوده کهریزسنگ
جهت فعال شدن و بهره مندی
از خدمات ارسال رایگان
به فروشگاه مراجعه نمایید.
کهریزسنگ،میدان ولایت ،جنب اداره بهداشت
https://eitaa.com/taavonik
https://t.me/tavonikahriz
🛒فروش ویژه🛒
👈(به مدت ۵روز تا ۲۳بهمن )👉
❗️(( امکان خرید با چک ۱ الی ۵ ماهه ))
🔴 برنج لنجان کیلویی(اعلا) ۷۸۵۰۰ تومان
🔴 پنیرسفید۴۰۰گرم(پگاه) ۳۷۵۰۰ تومان
🔴 حلواشکری۵۰گرم(بلوط) ۸۵۰۰ تومان
🔴 روغن مایع۱لیتر(زینت) ۴۲۹۰۰ تومان
🔴 انواع چیپس(مزمز) ۱۱۹۹۰ تومان
🔴 کنسرولوبیا(شاهکار) ۲۲۵۰۰ تومان
🔴 اسنک طلایی(چی توز) ۹۷۵۰ تومان
🔴 مرباهویج سطلی(کوثر) ۴۹۹۰۰ تومان
🔴 سفیدکننده غلیظ(تاژ) ۳۱۲۰۰ تومان
🔴 نوشابه انرژی زا(اسپینگر) ۱۶۹۰۰ تومان
🔴 آبمیوه خانواده(گلشن) ۳۵۵۰۰ تومان
آدرس کانالهای ما👇🏻
https://eitaa.com/taavonik
https://t.me/tavonikahriz
نشانی 👇🏻
جاده اصفهان_نجف آباد
کهریزسنگ،میدان ولایت
جنب اداره بهداشت
ارزانسرای کهریزسنگ
کانال کهریزسنگ
#پیام_شهروندی سلام خدا قوت به شما و همکارانتان 💐 🌸عید بعثت محمدی مبارک🌸 میخواستم در مورد کتابخونه
پاسخ کتاب خانه رسول اکرم(ص) به #پیام_شهروندی شهروند گرامی
سلام و تشکر از همشهری عزیزمان
در طول سه هفته گذشته کتابخانه هیچ تعطیلی نداشته و در صورت تعطیل بودن از روز قبل در کانال کتابخانه اطلاع رسانی میشود و علت مراجعه و بسته بودن کتابخانه شاید در ساعت تعطیلی کتابخانه و بعد از ساعت کاری بوده.
سامانه هم از روز سه شنبه عصر تا چهارشنبه عصر قطع بوده که علت سراسری بوده و اتفاقا کتاب ها تحویل گرفته شده و بعد از وصل سامانه از سیستم خارج شده سیستم کتابخانه مثل قبل نیست که دستی کارها انجام بشود و همه مراحل با سیستم انجام میشود ولی بعضی از مراجعه کنندگان متاسفانه هم چنان انتظار دارند که مثل ۱۰ سال قبل کتاب امانت بگیرند و درصورتی که عضو کتابخانه نیستند اصرار میشود که روی برگه بنویسید ما بعدا میآوریم و چون ما طبق بخشنامه اجازه چنین کاری نداریم دلخور میشوند .
روالی که درکتابخانه ما وجود دارد در تمام کتابخانه های نهادی کل کشور مشترک است و فرقی بین کتابخانه ما با کتابخانه گلدشت و... وجود ندارد .
از تمام مراجعین محترم خواهشمندیم که قوانین کتابخانه را رعایت فرمایند و در این ایام که فرصت عضویت رایگان است فرصت غنیمت بدانند و عضو کتابخانه بشوند . با تشکر فراوان
#پویش_بزرگ_مسابقه_کتابخوانی
🎊 به مناسبت میلاد با سعادت حضرت علیاکبر (ع) و روز جوان
📖 کتاب پدر، عشق و پسر
🏢 مکانهای تهیهی کتاب و پرسشنامه:
۱- فروشگاه فرهنگی کوثر، جنب بنیاد امام خامنهای
۲- فروشگاه محصولات فرهنگی اداره آموزش و پرورش
۳- دریافت نسخهی الکترونیکی کتاب و پرسشنامه در کانال ایتا
@mjaliasghar_njf
🗓 مهلت تحویل پرسشنامه تا ۳۰ بهمن ماه در همان مکانها و نیز ارسال در کانال
⏰ زمان قرعهکشی:
دوم اسفندماه در ویژهبرنامه جشن میلاد حضرت علیاکبر(ع) و روز جوان، از نماز مغرب و عشا در حسینیه حضرت فاطمةالزهرا (س) کمربندی شمالی نجف آباد
ارسال پاسخ نامه الکترونیکی
@admin_aliasghar_njf
https://eitaa.com/mjaliasghar_njf
💫بخش شصت و هشتم💫
بقیه هم بیدار شده بودند و فانوس ها روشن بود.مجروحها را تخلیه کردیم.تعدادشان خیلی زیاد بود.کف درمانگاه پر شد بدحال ترها را
خوابانده بودند.بعضی ها هم نشسته و پاهایشان را دراز کرده بودند.امیدوار بودم على لا به لای این مجروحین باشد.بین شان
میگشتم و صدا می زدم:علی،علی کجایی؟ ولی کسی جوابم را نمی داد.جواب که نشنیدم،طاقتم نگرفت.بیرون دویدم.وانتی که مجروح ها را با آن آورده بودیم،در حال برگشتن به مقر سپاه بود.پریدم بالا.وقتی آنجا رسیدم خیلی شلوغ تر شده بود.به کسی اجازه نمی دادند داخل ساختمان برود.می گفتند:احتمال وجود راکت یا خمپاره عمل نکرده هست.گفتم:من اومدم مجروح بیرم.
سه تا مجروح نشانم دادند و گفتند:فعلا همین ها هستند،تا بعد بگردیم،اگر مجروحی بود بیرون بیاریم.مجروح ها را سوار کردیم و به مسجد آمدیم.
دو،سه نفر از سپاهی ها گلشن را که زیر پایش پر از خون شده بود،برداشتند و پشت وانتی خواباندند.من هم سوار شدم و وانت راه افتاد.نجار گفته بود؛گلشن را به بیمارستان شرکت نفت ببریم.آنجا مجهزتر
بود.توی راه چند تا سپاهی که همراهمان بودند،با هم درباره جریان مدرسه رسایی حرف می زدند.میگفتند:ستون پنجم گرای مقر را داده وگرنه اینجا مقر دائمی سپاه نبوده و از قبل نمی توانستند شناسایی اش کرده باشند. میگفتند:محمد رضا روستایی و دو،سه نفر دیگر قطع عضو شده و همان موقع به آبادان منتقل شان کرده اند.من گوشم به حرف های سپاهی ها بود و چشمم به گلشن که حالش لحظه به لحظه بدتر می شد.نمی دانستم چه کاری برایش انجام بدهم،همیشه از شوق على همه پاسدارها را على میدیدم.حالا هم حس میکردم گلشن ،علی است.دوست داشتم سرش را روی پایم بگذارم ولی می دانستم ناراحت می شود.از طرفی نگران بودم به کما برود.برای اینکه راحت تر نفس بکشد، سرش را توی دستانم گرفتم و بالا آوردم اما وقتی نگاهم به پایش افتاد که خون از آن می رفت، سرش را آهسته کف وانت گذاشتم و
پای بریده اش را بالا گرفتم تا خونریزی اش کمتر شود.پل را که رد کردیم،دژبانی ایست داد.به خاطر مسأله ستون پنجم،پست های بازرسی شبها ورود و خروج شهر را کنترل می کردند.ماشین که ایستاد،نیروهای دژبانی جلو نیامدند.سپاهی ها از همان داخل وانت گفتند:خودیه،مجروح داریم.اما نیروهای پست گفتند:پیاده شید.من که نگران حال برادر گلشن بودم و احساس میکردم نفس های آخر را می کشد،گفتم:برید ببینید چی میگن.این داره از دست میره.الان شهید میشه.نیروها پیاده شدند و رفتند.آمدنشان طول کشید.صدای جر و بحث می آمد.صدا زدم:چی شده؟چرا نمی آیید؟یکی از سپاهی ها آمد و گفت: اینجا توی یه ساختمون چند نفر آدم مشکوک دیده اند بچه های دژبانی هر کاری کردن نتونستند بیرونشون بیارن.از ما کمک می خوان.اگه میشه شما هم بیاین
چون دو تا زن هم باهاشون هست.پریدم پایین و رفتم جلو.نزدیک یک خانه نیمه ساز چند جوان کم سن و سال اسلحه هایشان را به طرف دو مرد گردن کلفت گرفته بودند. مراکه دیدند،گفتند:خواهر توی ساختمون دو تا زن هست.هر کاری می کنیم بیرون نمیان. مردها رو به زور اسلحه بیرون کشیدیم،اونا نامحرم اند. شما یه کاری بکنین.گفتم:ما مجروح داریم الان شهید میشه.گفتند: احتمالا اینا ستون پنجمی اند.خود اینا خیلی ها رو شهید میکنن،وارد حیاط شدم.دو زن هیکل دار که هرکدامشان دو برابر من بودند، داشتند با جوانها کل کل می کردند:چی از جونمون می خواید؟ مگه ما چی کار کردیم؟از خونه زندگی مون که بیرون مون کردید.اینجا هم نمیذارید آسایش داشته باشیم.ما اینجا پناه گرفتیم.یکی از جوانها بهشان می گفت: حالا فکر میکنید اینجا خیلی امنه.اگه واقعا قصد شما پناه گرفتنه بیاید،برید یه جای دیگه.من گفتم:خانوم چرا لجبازی میکنی؟ما مجروح داریم،داره از دستمون میره.اگه مشکلی ندارید،ریگی به کفش تون نیس، خب راه بیفتید برید.چرا جر و بحث میکنید؟
زنها محل ندادند. ژ-سه را از دست یکی از پسرها گرفتم.گلنگدن را کشیدم و ضامن را روی رگبار گذاشتم.لوله اسلحه را پشت گردن یکی از زنها که دختر جوانی بود،چسباندم.
ژ-سه سنگین و قد دختر بلند بود.از طرفی دیدن مجروح های مقر سپاه و فکر على داغانم کرده بود.گلشن هم که داشت نفس های آخر را می کشید،همه اینها امانم را بریده بود.رمق نداشتم،اسلحه را نگه دارم. گفتم:خدا شاهده اگه بیرون نری،شلیک
میکنم.گور بابای همه تون.ذله شدم.یالا برو گم شو بیرون.تا همین جا نکشتمت.زن به عربی فحش رکیکی داد.آنقدر فحشش رکیک بود که از خجالت آب شدم.چند تا از پسرها
هم که ظاهرا معنایش را فهمیده بودند سرشان را پایین انداختند و بیرون رفتند،از عصبانیت دست انداختم و از روی عبا گیسوی زن را محکم گرفتم و همان طور که می پیچاندم،گفتم:دهنت رو ببند زن ناحسابی، نصفه شبی اینجا چه غلطی میکنی؟یالا برو
بیرون وگرنه همین جا میکشمت.بعد لگدی به پایش زدم و گفتم:گم شو بیرون.
#قصه_شب
#بخش_شصت_و_هشت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش شصت و هشت💫
به آن زن دیگر هم که حدود چهل،پنجاه سال داشت و دهانش یک لحظه از فحش و دری وری خالی نمی شد،با تشر گفتم:بیرون.
لوله تفنگ را به پهلویش گذاشتم و هلش دادم بیرون.سپاهی ها داخل خانه شدند و با چند اسلحه کلاشینکف و کلت و یک دستگاه بی سیم برگشتند.دیگر مطمئن شدیم اینها جاسوسند،خودشان هم وقتی این صحنه را دیدند،به التماس افتادند.آنها که به هیئت عربها لباس پوشیده بودند،اول وانمود می کردند آدم های بدبختی هستند،ناله
می کردند که از ترس حملات عراقی ها به اینجا پناه آورده اند.بعد که دیدند آه و ناله اثری ندارد،فحش دادند و داد و بیداد کردند.
حالا هم که دستشان رو شده بود با التماس می گفتند:به خدا ما کاری نکردیم.بذارید بریم،ما بچه داریم.خونه زندگی داریم.
گفتم:همون وقت که تو این سوراخ چپیده بودید و معلوم نبود چه نقشه ای داشتید، باید فکر اینجاهاش رو میکردید.نیروهای دژبانی یکی از مردها را جلو نشاندند.یکی از سپاهی ها هم با اسلحه کنارش نشست.سه نفر دیگر را عقب وانت سوار کردند.ماشین که راه افتاد،دیگر گلشن به حالت اغما رفته بود و کف وانت پر خون شده بود.به زنها که او را نگاه می کردند،گفتم:ببینید چه بلایی سر جوونهای ما میارید.گناه اینا چیه؟تا بیمارستان شرکت نفت راه زیادی نداشتیم اما خیابانی که به بیمارستان می رفت،در تیررس بود.راننده مجبور شد کلی در شهر آبادان بچرخد تا به آنجا برسیم.جلوی در بیمارستان پرستارها برادر گلشن را که دیگر بیهوش شده بود،روی برانکارد گذاشتند و به سمت اتاق عمل دویدند.ما هم تا پشت در اتاق عمل رفتیم.گفتند:فعلا درباره وضعیتش نمی توانند حرفی بزنند.آمدیم بیرون.برادران سپاهی گفتند:سوار شید،باید این افراد رو
به دادگاه انقلاب تحویل بدیم هنوز سوار نشده بودیم که دیدم همان بلیزر قرمز رنگ سر رسید.چشمم که به آن خورد،دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم.هرچه گفتند: بیایید سوار شید.گفتم:نه من میخوام بمونم. می خوام این بچه هایی رو که شهید شدن، ببینم.گفتند:خب بعدا میفهمید.الان این موقع شب اینجا بمونید کی میخواد شما رو برگردونه خرمشهر؟گفتم:نه من دنبال برادرم هستم.باید پیدایش کنم.یکی از برادرها پرسید:مگه برادرت جزو این هاست؟گفتم: نمی دونم.برادرم با بچه های سپاه بوده.شاید هم بین اینا باشه گفتند:خب حالا ما چی کار کنیم؟گفتم:هیچی شما برید اینا رو تحویل دادگاه بدید.بعد بیایید اینجا دنبال من گفتند: باشه و رفتند.نمی دانم بلیزر با اینکه خیلی زودتر از خرمشهر راه افتاده بود،چرا این ساعت به بیمارستان رسید.مانده بودم چه کنم.منتظر بمانم خودشان شهدا را تخلیه کنند یا خودم در ماشین را باز کنم.هوا کمی مهتاب شده بود.در و پنجره های بیمارستان شرکت نفت را با کیسه های شن استتار کرده بودند و ذره ایی نور به بیرون درز نمیکرد. هیچ سر و صدا و رفت و آمدی نبود.چند دقیقه بعد چند پرستار و کارگر بیمارستان آمدند.دری باز شد و نوری از آن بیرون زد.به طرف در رفتم.به نظر می رسید می خواهند شهدا را آنجا بگذارند.داخل شدم.سالن بزرگی بود که تمام زمین و دیوارهایش را سنگ کرده،سکویی وسط و تعداد زیادی سینک های ظرفشویی یک طرف سالن تعبیه شده بود. حدس زدم اینجا سالن تشریح است.کناری ایستادم.جنازه شهدا را یکی یکی آوردند.بالای سرشان رفتم.سه تای اول بچه های آغاجاری بودند.ترکش خیلی از قسمت های بدنشان را متلاشی کرده بود ولی سر و صورتشان سالم بود.رنگ زیتونی لباس های سپاه شان از شدت خون به سیاهی میزد.کارگرها و پاسدار ها برانکاردها را می آوردند و من عجیب هول
شده بودم.قلبم میزد.وصدایی از درونم می گفت:اون شهید کی بود؟چرا این قدر ذهنت رو به خودش مشغول کرد؟شهید چهارمی که برانکاردش را روی زمین گذاشتند،نیم تنی بود که سر نداشت.ترکش شانه هایش را پاره پاره کرده بود و پایین تنه اش هم به کلی وجود نداشت.روی هم رفته مشتی گوشت له شده با دل و روده آویزان روی برانکارد قرار داشت. از باقیمانده موهای فری فری و تنه نسبتا پر جسد تشخیص دادم این جنازه تقی محسنی فر است.آخر موهای تقی فرفری و هیکلش
چاق بود.او را که در آن وضعیت دیدم،حالم بد شد.خیلی ناراحت شدم.یادم افتاد تقی با چه حجب و حیایی در خانه مان می آمد.در
میزد و می پرسید:سید علی خونه اس؟توی دلم گفتم:خدا به داد مادرت برسه تقی. همین طور که با تقی حرف میزدم،دیدم شهید بعدی را آوردند. برانکارد را زمین گذاشتند و بلند شدند.چشمم به جنازه خورد. به طرفش دویدم.نگاهش کردم و با صدای بهت زده ایی داد زدم:اینکه علی یه؟!
یکی از پرستارها به طرفم برگشت و گفت: خانم چرا داد می زنی؟علی کیه؟گفتم:علی! على خودمون !مگه تو نمیشناسیش؟!
زن هاج و واج مرا نگاه می کرد.شوکه شده بودم.خودم را به طرف جنازه پرت کردم. دستمال پیشانی اش را بالا زدم.خوب
نگاهش کردم.خودش بود.علی بود.دیگر نفهمیدم چه کار می کنم.خودم را روی جنازه انداختم.
#قصه_شب
#بخش_شصت_و_هشت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
44.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_پیشـــرفت_کار_احیـای_قنات
✅ گزارش تصویری از پایان یک روز پر تلاش احیاگران.
🍃🍃🍃
✅ تخلیه ی حدود ۴ متر از چاههای ششم،هفتم، هشتم، نهم و دهم.
🍃🍃🍃
✅ با تلاش و همت همشهریان بزرگوار و احیاگران عزیز روزی خوب همراه با پیشرفت کاری مطلوب، رقم خورد.
🌹خدا قوت احیاگران عزیز!🌹
۱۴۰۲/۱۱/۲۰
قنات باستانی کهریزسنگ
@Ehyagaraneghanat
گوشه هایی از همایش دوچرخه سواری امروز که باهمکاری پایگاه شهید قاسمی و شهرداری و شورای شهر و سایر نهادهای همکار برگزار گردید.
❌🔘همه ی محصولات فروشگاه ما دارای کیفیت هستند🤗
✔️به جرعت میتونم بگم بالا ترین تنوع رو توی تمامی محصولات داریم🤩
☑️🔻انواع بگ ، پک هدیه ، عطر و اسپری با ماندگاری بالا ، انواع مجسمه های قشنگ، باکس های جذاب تم های تولد متنوع ،شمع های عطری وساده ، بادکنک های رنگ وارنگ و خیلی چیزهای لوکس و شیک مخصوص آدم های خوش سلیقه.......
با ما متفاوت باشید 🤞
@froshgahomid1
@Rshia7085
Tel:09134632905 یاری
آدرس: اصغرآباد ، میدان امام جنب داروخانه دکتر کندری , فروشگاه امید☘️
لینک کانال 👇
https://eitaa.com/froshgahomid12
#سامانه_جستجوی_شغل
🔎 معرفی سامانه جستجوی شغل
🔗 پیوند ویدئو:
https://isfahan.mcls.gov.ir/fa/filepool/19864
💠 پایگاه اطلاع رسانی اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان
Https://eitaa.com/isfahan_mcls
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
🆔 kar.esfahan
.