سلام
یه کیف دستی تو بازارچه نجف آباد پیدا شده یکم پول توشه ویکم طلا لطفا تو گروهها بزارید انشالله صاحبش پیدا بشه ۰۹۱۳۲۳۱۳۰۶۰
#اعلام_مراسم
مراسم جشن بزرگ ولادت
ریحانه الحسین(علیه السلام)
حضرت رقیه خاتون(سلام الله علیها)
بهمراه پخت سمنو واهدا جوائز
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
قرائت زیارت عاشورا توسط
حاج محمدباقرامینی
🎙 سخنران:
حجه السلام سیدحسین مظلوم
بانوای:
کربلایی ایمان زارع
کربلایی مهدی جعفری
بااجرای:امیرعلی قاسمی
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
🕰 زمان: چهارشنبه ۹اسفندماه بعد از نماز مغرب و عشاء
📍 مکان:
کهریزسنگ حسینیه چهارده معصوم علیهم السلام
❤️ موکب سیده امالبنین سلاماللهعلیها
حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام)
🆔: @H14M_K
@Mookeb_sayede_ommolbanin_s
✍️ معیارهای انتخاب نماینده اصلح در کلام رهبر انقلاب اسلامی
🔸 اعتقاد به جوانان
🔸 کار براى مردم
🔸 حفظ عزّت ملت
🔸درک سیاسى
🔸 شناخت نیازهاى
مردم
🔸فهم اولویت هاى
کشور
🔸 فهم مسائل خارجى
🔸 ورود به قصد خدمــت
🔸 پایبنـدی بــه قانون اساسی
🔸 دنبال راه حلّ اســـلامی
🔸 پایبندی به منافع ملی
🔸 پیرو خط امام
🔸طرفدار ضعفا
🔸 مسؤلیت پذیر
هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
🔴 پخش زنده صندلی داغ ‼️‼️
🪑 کرسی آزاد اندیشی با حضور نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی شهرستان نجف آباد، تیران و کرون
🔸با حضور:
ابوالفضل ابوترابی
🔸همراه با پرسش و پاسخ توسط کنشگران اجتماعی
🗓 سهشنبه ٨ اسفندماه
🕘 از ساعت ٢٢:٣٠
🔊 از استودیو پارتیزان partizanistudio.ir
باهمکاری موسسه دیدبان هنر شمیم🤝
🏷 #فرهنگ_مطالبه_گری | #انتخابات | #مشارکت_حداکثری
📡 @partizanistudio ¦ 🌐 partizanistudio.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کارشناس اسرائیلی:
📍در مقابل ایران تنها ماندهایم، همه آتش ها از گور این کشور بلند میشود، پشتیبانی اطلاعاتی ایران نبود اینگونه در دریای سرخ هدف قرار نمیگرفتیم...
#عبری
🆔 @Kavoshmedia
وقوع ۱۴۰۳ فقره تصادف ترافیکی در روز برفی اصفهان
🔹رئیس پلیس راهور استان اصفهان: در هوای برفی و بارانی اصفهان، روز دوشنبه هزار و ۴۰۳ تصادف خسارتی رخ داد.
#مراقب_باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای سالی که در ایران از ۳ تا ۸ متر برف بارید و میزان تلفاتش در گینس ثبت شد.
🔹سال ۱۳۵۰ به مدت دوهفته برفی بارید که روزنامه اطلاعات تیتر زد: خدایا برف بس است.
🔹اوضاع در تهران بحرانی اعلام شد و مسیر بسیاری از روستاها قطع شد. پر تلفاتترین سرما و بوران جهان که در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد متعلق به ایران در سال ۱۳۵۰ بود.
🔹برف و بوران ۱۳۵۰ ایران کولاک و بورانی بود که در اواسط بهمن، بخش وسیعی از ایران را به گونهای در برف و یخبندان فروبرد که سرانجام منجر به مرگ بیش از ۴۰۰۰ نفر شد و به #خشکسالی سیزده ساله کشور پایان داد. برخی معتقدند، این رویداد به عنوان سختترین و مصیبتبارترین بوران در تاریخ نوشتهشدهٔ بشر بودهاست. همچنین در این مدت برخی از شهرهای کشور به دمای منفی ۳۷ درجه رسید (سرد تر از کمترین دمای قطب شمال)
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
روزی رو درکنار دوستان🫂
بازی مهارتی🙅♀️تربیتی
✅️با کلی تحرک وشادی😁🥳
✅️ کمترین هزینه💸
✅️بهترین مربی🧕
💸هزینه ثبت نام برای هرنفر فقط فقط ۲۰هزارت💸
شادی نشاط درکنار همدیگر کلی استعداد نهفته یادگیری در کنار بازی 🌺
برای ثبت نام حتما با این شماره یا آیدی تماس بگیرین
@Golenarges_ir
۰۹۱۳۸۳۱۹۲۹۴
🌹پایگاه ام ابیها {س}🌹
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
✅ اجرای طرح های امنیت محلهمحور در قالب پیشگامان امنیت توسط مأموران کلانتری ۱۷ گلدشت
سرهنگ "ميثم گوهری آرانی" در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری پلیس بیان داشت : در راستای پاسخگویی به مطالبات مردمی و پاکسازی نقاط آلوده ، مأموران کلانتری ۱۷ گلدشت این فرماندهی در سه محله از محلات حوزه استحفاظی خود ، تعداد ۱۲ نفر متهمان تحت تعقيب مراجع قضايی ، ۱۵ نفر سارق خودرو ، موتورسيكلت ، باغات ، قطعات خودرو را شناسایی و دستگير کردند .
رئیس پلیس شهرستان نجف آباد با بیان دستگيری ۴ نفر از خرده فروشان مواد مخدر در اين عمليات ها گفت : در بازرسی از مخفيگاه اين متهمان بیش از ۳۰۰گرم انواع موادمخدر كشف شد.
اين مقام انتظامی تصریح کرد: در این طرح ها همچنین تعداد ۷ نفر از معتادین متجاهر دستگیر و به مراکز ترک اعتیاد تحویل شدند .
سرهنگ گوهری آرانی با اشاره به این که متهمان دستگیر شده به همراه پرونده جهت اقدامات قانونی به مراجع قضایی تحویل داده شدند خاطر نشان کرد : هدف پلیس نجف آباد از اجرای طرح های امنيت محله محور ، رفع دغدغههای ساکنان محلات برای پیشگیری از جرائم و ارتقای احساس امنيت شهروندان است که در این خصوص ضمن تشکر از همکاری مردم عزیز با پلیس ، تقاضا داریم در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک مراتب را از طریق تماس با شماره ۱۱۰ به پلیس اطلاع دهند.
✅ خبرگزاری پلیس نجف آباد👇
https://eitaa.com/Najafabadpolice
💫بخش هشتاد و پنج💫
راننده به دو رفت و جعبه را آورد.گفتم:آیودین در شیشه را باز کرد و دستم داد.مایع ضد عفونی کننده را روی زخم خالی کردم.گفتم چند تا گاز بده،درحالی که با یک دست محل زخم را فشار میدادم.گازها را رویش گذاشتم و باز محکم فشردم.سرم همچنان منگ بود. نمیتوانستم سریع کار کنم.از طرفی می ترسیدم جوان زخمی که دیگر بی حال شده بود و داشت بیهوش میشد،از دست برود.از راننده کمک خواستم،او سر مجروح را بالا نگه داشت و من باندی را دور گردنش پیچیدم همان لحظه باند و گاز پر از خون شد.دوباره چند لایه گاز گذاشتم و مجددا باند پیچیدم. جوان چشم هایش نیمه باز مانده و بی رمق به نقطه نامعلومی خیره شده بود.کاپشن کتانی سبز رنگش از خون خیس شده،به سیاهی میزد.از کاپشنش حدس زدم،درجه دار باشد.گفتم:آهسته کاپشن اش را در بیارید.تنفسش بهتر می شه.بلند شدم.پنج، شش نظامی دورمان را گرفته بودند،اسلحه دستشان بود و بعضی ها هم کلاه نظامی بر سر داشتند.صدای تیراندازی و رد و بدل شدن آتش نزدیک و نزدیک تر میشد.یکی از نظامی ها مجروح را بلند کرد و روی شانه اش انداخت.گفتم:این طور تنفسش مشکل میشه مجروح را زمین گذاشت.چند نفری جلو آمدند، زیر کمر و دست و پاهایش را گرفتند و به طرف وانت بردند.پسر موج گرفته را هم از کنار دیوار بلند کردند.دستش را گرفتند و آرام آرام به طرف وانت آوردند.دیگ ها را پایین گذاشتند و به نظامی ها گفتند:غذا رو شما توزیع کنید.مجروح را کف وانت خواباندند و آن یکی را نشاندند،من هم لبه وانت نشستم و پایم را آویزان کردم،هنوز ماشین راه نیفتاده،خمپاره ای بین وانت و نظامی هایی که دیگ را می بردند به زمین نشست،صدای شکافتن زمین و پخش شدن ترکش ها را به
هر طرف می دیدم و می شنیدم.به خودم گفتم الان است که سرم بپرد،در کمتر از ثانیه ای ترکشی از بالای سرم رد شد و به آسفالت
خیابان خورد.به ترکشی که سرم را هدف گرفته بود،نگاه کردم به اندازه یک کف دست بود.یک نظامی که می خواست با ما به عقب
برگردد و عقب ماشین ایستاده بود،گفت: خانوم شما اونجا نشین،پرت میشی،بیا جاها مون رو عوض کنیم.جایم را به او دادم و رفتم ته وانت بالا سر مجروح نشستم.راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و با سرعت تمام جلو می رفت و خمپاره ها را دور و برمان جا می گذاشت.توی این دست اندازها و بالا پایین پریدنها چشمم به گردن جوان ارتشی بود. خونریزی اش کمتر شده بود ولی هرچه می گذشت حالش وخیم تر می شد،خدا خدا می کردم ترکش هایی که به بدنه ماشین می خورند و صدای شان را میشنوم به لاستیک ها اصابت نکنند وگرنه کارمان زار می شد،یک
دفعه جوان موج گرفته که ساکت و بی آزار پاهایش را دراز کرده بود،کف بالا آورد و سفیدی چشمانش بیشتر شد و بعد از آن شروع کرد به لرزیدن.نگاهش کردم هیكل لاغر و نحیفش میگفت چند روزی است که غذا نخورده،از شدت گرسنگی گونه هایش فرو رفته و از چشم ها و صورت استخوانی اش مظلومیت می بارید.از تیپش معلوم بود که کارگر بندر است.دو نفری که پشت وانت بودند کنارش نشستند و بدن لرزان او را نگه داشتند.باز هم کف بالا می آورد.قیافه سبزه اش دیگر به زردی می زد.راننده همان مسیر قبلی را برگشت.وقتی از زیر آتش درگیری ها بیرون آمدیم،توی خیابان چهل متری نگه داشت.سرش را از شیشه بیرون آورد وپرسید: خواهر کجا بریم؟گفتم:طالقانی،حالش وخیمه.توی مطب شیبانی نمی تونیم کاری
برایش بکنیم گفت:تا اونجا میرسه؟ گفتم: توکل به خدا.با سرعتی که ماشین داشت تا آنجا زمان زیادی طول نکشید.تا ماشین دور بزند و دنده عقب بگیرد،یکی از مردها پایین پرید و با چند پرستار و برانکارد برگشت. مجروح را پایین گذاشتند و جوانی که موج گرفته بودش توی آن حالتش خیلی حرف گوش کن شده بود.هر کاری می گفتند،بدون کوچکترین مکثی انجام می داد.او را هم به اورژانسی منتقل کردند.راننده مرا به خرمشهر برگرداند و جلوی مسجد پیاده ام کرد.با اینکه حالم زیاد خوب نبود،حس کردم دور و بر مسجد طبیعی نیست.انگار باد پاییزی وزیده و همه چیز را به هم ریخته بود.خیابان مسجد که همیشه پر رفت و آمدترین جا بود،خلوت شده،از شلوغی و هیاهوی همیشگی جلوی در آن خبری نبود،چند نفری را که دیدم توی حس و حال خودشان بودند.فکر کردم شاید اینجا را خمپاره باران کرده اند و شهید داده ایم که اینجا خلوت شده است،از شخصی که در حال خروج از مسجد بود،پرسیدم:خبری شده؟چرا اینجا اینجوریه؟گفت:مگه نمیدونید یه نفر رو اعدام کردند.از شنیدن کلمه اعدام تنم لرزید،از این کلمه وحشت داشتم.یکبار
قبل از پیروزی انقلاب بابا روزنامه خریده بود که توی صفحه اول آن نوشته شده بود:چند نفر خرابکار اعدام شدند و بابا با ناراحتی میگفت:رژیم شاه خودش خرابکار است.آن وقت به انسان های آزادی خواه نسبت خرابکاری میدهد او به عکس معدومین نگاه می کرد و بی صدا اشک میریخت،تا چند روز هم گرفته و ناراحت بود و غذا نمی خورد.
#قصه_شب
#بخش_هشتاد_و_پنج
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش هشتاد و پنج💫
الان ذهنم از خرابکار به سمت نیروهای ستون پنجم رفت پرسیدم:چه کسی رو اعدام کردن؟مگه چی کار کرده بود؟گفت:مگه نشنیده بودی به نفر از جیب کشته ها و مجروحین دزدی میکنه؟گفتم:چرا.گفت:اون آدم رو پیدا کردن آقای خلخالی دادگاهیش کرد و حکم مفسد فی لارض براش زدند،بعد به اون درخت بستند و تیر بارونش کردند. بعد هم جنازه اش رو بردند.به نقطه ای که اشاره می کرد نگاه کردم.درختی را روبه روی
مسجد نبش خیابان فخر رازی نشانم داد بعد حرفش را پی گرفت که:میگن تو دادگاه ارتش سؤال کردن چرا این کار رو میکنه؟ حرفی برای دفاع از خودش نداشته.اتهامش رو قبول کرده.از دالان حیاط بیرون آمدم نبش خیابان انقلاب و فخر رازی درخت بزرگی بود گلوله ها تنه اش را زخمی کرده،شاخه بزرگی از آن شکسته بود.برگها و میوه های زرد رنگ و لوبیا مانندش خزان زده،پخش زمین شده بودند. وقتی نگاهم به خونی که روی زمین ریخته شده و رویش خاک پاشیده بودند،افتاد،حالم بد شد.حس بدی نسبت به آن نقطه پیدا کردم.برگشتم توی مسجد،برایم عجیب بود؛ چرا و چطور یک آدم ممکن است در شرایطی که هر لحظه احتمال کشته شدنش هست، دست به این کار بزند؟! با این حال اصلا از تیرباران و اعدام خوشم نمی آمد.کمی که حالت عصبی ام بعد از آن موج گرفتگی و شنیدن خبر اعدام فروکش کرد،رفتم سراغ ابراهیمی و وضعیت خطوطی را که دیده بودم،برایش توضیح دادم.گفت:باز داری به من میگی؟گفتم:خب چی کار کنم؟به کی بگم؟گفت:خواهر من،باید به فرمانده ها و مسئولین بگی.وضعیت رو اونا باید بدونن. اونان که می تونن دستور صادر کنن و شرایط رو تغییر بدن.من چه کاره ام؟چرا همه اش میای به من میگی؟من خیر سرم فقط جواب تلفن ها رو باید بدم و یک سری هماهنگی
های مسجد رو انجام بدم.گفتم:فرمانده ها رو من از کجا میتونم پیدا کنم به من بگو،من
میرم سراغ اونا،بعد از آن باز هم چندین بار دیگر به ابراهیمی گفتم؛می خواهم به اتاق جنگ بروم.باید با فرمانده ها صحبت کنم. میگفت:نمی شود.من می گفتم:کار نشد نداره.باز مثل روزهای اول ابراهیمی را مستأصل کرده بودم.بیچاره از دست من آسایش نداشت.بلاخره یکبار که توی حیاط مسجد بودم،ابراهیمی صدایم کرد و گفت:بیا می خواستی فرمانده ها رو ببینی،اینا بعداز ظهر می خوان برن اتاق جنگ،بیا باهاشون برو.هول پرسیدم:کیا می خوان برند؟با دست تعدادی جوان را نشان داد و گفت:اونایی که کنار ماشین ایستادند.بعد خطاب به یک نفرشان گفت:خواهر حسینی که گفتم،این خانومه.رفتم جلو.بین هفت،هشت جوان فقط یک نفرشان که به نظر مسئول بود، اورکت سپاه تنش بود و بقیه لباس های معمولی پوشیده بودند.فرد به ظاهر مسئول ازم پرسید:برای چی میخوای بری اتاق جنگ؟
گفتم:برای این اوضاعی که داریم گفت:فکر می کنی ما تا حالا این وضعیت رو بهشون نگفتیم؟! یا اتاق جنگ خبر نداره؟به کتانی جینی که پایش بوده نگاه کردم و گفتم:باشه، منم میخوام بگم.شاید خدا خواست و کاری از پیش رفت.جوان کاغذی که دستش بود لوله کرد و بعد از چند لحظه سکوت گفت:آره فکر بدی نیست.شاید دیدن خواهرها هم حرص و جوش جنگ رو می خورن،یه فکری به حال جنگ بکنن.یه کمی به خودشون بیان.
خوشحال شدم و گفتم:پس من چطور و کجا شما رو بینم،که بریم؟گفت:مگه همین جوریه؟من به چیزی گفتم.فرمانده های ما
که می روند اتاق جنگ،کاری از پیش نمی برن تو فکر کردی بری حرف بزنی،فوری ورق جنگ برمیگرده؟نه خواهر من،حرف اونایی رو هم که تو اتاق جنگ نشستن،کسی خریدار نیست.مشکل ما اینه.
گفتم:باشه،حرف های شما درست.ولی من احساس می کنم،باید برم حرف هام رو بزنم شاید یکم به فکر بیفتن،شاید اصرار وپافشاری ما باعث بشه اونا هم بیشتر پیگیری کنن، همه منتظرند از بالا دستور بیاد،شاید اصلا نیاد،باید تکلیف معلوم بشه.گفت:هی من میگم نمی شه،تو هی اصرار کن،من میگم نره،تو میگی بدوش،بعد نیم ساعت کل کل کردن،عصبانی شد و در بین حرف های بقیه که می گفتند:نمی شه خواهر،دلت خوشه. الکی که نیس،گفت:بیا خودت اوضاع رو ببین،دست از سر ما بردار.گفتم:لطفا آدرسش رو بدید.گفت:آدرس کجا رو بدم؟مگه خونه خاله اس ؟!بیا مسجد جامع بعداز ظهر یا فردا صبح می آییم دنبالت.گفتم:من همین جام، همین دور و برا.اگر هم نبودم به آقای ابراهیمی بگید،خبرم میکنه.خداحافظی کردم و رفتم تو مسجد.تا بعدازظهر چشمم به در بود که بیایند.از انتظار که خسته می شدم، می گفتم شاید فردا بیان شاید هم روزهای دیگه،از ترس اینکه دنبالم بیایند و من نباشم، نمیخواستم از محدوده مسجد و مطب دور شوم.
#قصه_شب
#بخش_هشتاد_و_پنج
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
🌺میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج) بر همه ی جهانیان مبارک🌺
❤️الوعده وفا...❤️
#پویش مغازه های مهدوی☺️
💞مهمان_امام_زمان_(عج)_باشید😍
مغازه داران عزیزی ک به مناسبت نیمه شعبان وسه شنبه های آخر ماه برای مردم عزیز تخفیف درنظر گرفتند..
🎖مغازه دوازدهم🎖
✅نیلی شاپ✅
📍آدرس : کهریزسنگ خیابان ولیعصر کوچه بیستم بن بست یاس منزل دوم سمت راست
🌸ستاد مهدویت شهر کهریزسنگ🌸
🌺میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج) بر همه ی جهانیان مبارک🌺
❤️الوعده وفا...❤️
#پویش مغازه های مهدوی☺️
💞مهمان_امام_زمان_(عج)_باشید😍
مغازه داران عزیزی ک به مناسبت نیمه شعبان وسه شنبه های آخر ماه برای مردم عزیز تخفیف درنظر گرفتند..
🎖مغازه سیزدهم🎖
✅تم تولد دنیای شادی✅
📍آدرس : کهریزسنگ خیابان ولیعصر نبش بن بست۱۰
🌸ستاد مهدویت شهر کهریزسنگ🌸
به نام خدا
عزیزانی که در پویش موکب های خلاقانه و یا پویش مغاره های مهدوی(عج) و یا چالش کانال احیاگران قنات شرکت کرده اند ، لطفا از داخل کانال پست خودشان را به گروه اطلاع رسانی و چالش ها بفرستند تا کلیپ یا تصویرشان بازدید بیشتری داشته باشد . این گروه 👇
https://eitaa.com/joinchat/957612720C31a2021693
🎊🎊🎊🎊
به مناسبت میلاد با سعادت حضرت مهدی(عج) گروه جهادی امام علی(ع) چالش نقاشی برای کودکان برگزار میکند.
🎊🎊🎊🎊
شرایط:
🌈 شما کودکان عزیز می توانید با ارسال عکس از نقاشی به ادمین کانال احیاگران در این چالش زیبا شرکت کنید.
🌈 شروع چالش از امروز تا ۱۰ اسفند ماه ۱۴۰۲.
🌈موضوع: نقاشی درباره ی قنات، احیاگران قنات و خلاصه هر چیزی که مربوط به احیای قنات است.
🌈 اصل برگه ی نقاشی حتماً باید به مغازه الکتریکی اقای براتی به آدرس کهریزسنگ خ ولی عصر، نبش کوچه ی ۷ تحویل داده شود.
🌈این چالش مخصوص کودکان تا ۱۰ سال می باشد.
🌈 به نقاشی پنج نفر از کودکان عزیز که بیشترین بازدید کننده در فضای مجازی را داشته باشد، هدایایی به رسم یاد بود تقدیم می شود.
🌈حتما روی برگه ی نقاشی جمله ی زیر نوشته شود، احیاگران جهادی امام علی(ع) قنات کهریزسنگ.
🌈 نوشتن مشخصات فردی شامل نام و نام خانوادگی، سن، پایه ی تحصیلی در پشت برگه الزامی است( به هیچ عنوان روی برگه ننویسید)
🌈در صورت برگزاری نمایشگاه قنات، همه ی نقاشی ها برای بازدید در معرض دید عموم قرار خواهد گرفت.
🌈 توجه:
می توانید برای بازدید بیشتر، نقاشی را از کانال احیاگران گروه جهادی امام علی(ع) برای دیگر گروه ها و کانال ها فوروارد کنید.
🌈ارتباط با ادمین کانال و ارسال نقاشی
https://eitaa.com/Adminehyagar
✅گروه جهادی امام علی (ع)
قنات باستانی کهریزسنگ
@Ehyagaraneghanat
هدایت شده از خبرنگاران جوان🇮🇷 (کهریزسنگ)
همه باهم برای ایرانی نو
آگاهانه تصمیم بگیر شایسته انتخاب کن.
رای ما سازندگی ایران ماست !!
« ڪَِــاَِنَِاَِلَِ خَِبَِرَِیَِ ڪَِــهَِرَِیَِزَِسَِــَِنَِگَِــ. »
@kanal_kahrizsang_young_reporters
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدا :
🗳 #ما_رأی_میدهیم 🗳
#جمهوری_اسلامی امانت شهداست در دستان ما.
#جمهوری_اسلامی_حَرم_است
#میعادگاه_دفاع_از_حَرَم :
صندوقهای رأی سراسر کشور
#موعود :
جمعه ١١ اسفند ماه
٣_______#انتخابات _______٣
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam