💫بخش هشتاد و هفت💫
این اتفاقی که حرفش را می زدند،روز هشتم جنگ پیش آمده بود و من تازه فهمیده بودم. به آن روزها که برمیگشتم،میدیدم بی دلیل نبود مردها آنقدر با بداخلاقی با ما برخورد کردند.از این موضوع چیزی به ما نگفتند ولی فشار می آوردند از شهر برویم.به خودم میگفتم؛پس بیخود نبود وقتی ما میگفتیم:
می خواهیم برای امداد مجروحان به خطوط بیاییم،با عصبانیت میگفتند:هنوز مردها که نمرده اند شما زنها بخواهید به خطوط بروید توی مسجد هم دیگر همه مردهای مسجد به خط رفته بودند.ابراهیمی دیگر نبود،تشکیلاتی که جلوی در کار روابط عمومی را انجام میداد، جمع شده بود.آقای مصباح و بقیه را نمی دیدم.شیخ شریف هم بیشتر توی خطوط درگیری بود و مصمم تر از گذشته کار میکرد. بچه ها می گفتند؛پسر شیخ مجروح شده و توی بیمارستان بستری است.با اینحال شیخ نتوانسته به دیدنش برود.من که همیشه شیخ شریف را خوشرو و پر از آرامش دیده بودم،حالا میدیدم کمی عصبی و ناراحت است.علی رغم سعی اش برای حفظ آرامش و عادی جلوه دادن اوضاع کم طاقت شده بود.
از سر و وضعش معلوم بود توی خطوط حسابی درگیر می شود.ردای تمیز و مرتبش کثیف شده بود و عمامه اش خاکی بود.چند باری هم او را با لباس نظامی دیدم،انگار دیگر برای همه محرز شده بود که قضیه جنگ جدی است و رژیم بعث عراق با این همه نیرو و تجهیزاتی که به میدان آورده،فقط قصد گرفتن خرمشهر را در سر ندارد.مسجد جامع هم حساس تر شده بود.بیشتر،نظامی ها به
آنجا رفت و آمد می کردند.یک عده از مردم که هنوز با این شرایط،از شهر دل نکنده بودند،به مسجد پناهنده شده بودند.این ها کسانی بودند که حتی به زور اسلحه نیروهای فردی و آتش مرگبار بعثی ها هم حاضر به ترک شهر نشده بودند.اما در حیدریه و عباسیه دیگر کسی باقی نمانده بود،شایدم گلوله توپ به
آنجا هم اصابت کرده است.کار پخت و پز هم تعطیل شده بود.خانم هایی که آشپزی می کردند،رفته بودند.هر چند اگر هم می ماندند، مواد غذایی هم برای آشپزی نداشتند.همه چیز ته کشیده بود.باز با همان نان و هندوانه یا نهایتا کنسروی که نیروها با خودشان می آوردند،سر می کردیم.گاهی فقط تان خشک داشتیم،که آن را در آب می زدیم و میخوردیم
بلاخره غسال های جنت آباد هم رفتند.مریم خانم را داماد تکاورش برد و فقط از آن جمع زینب خانم باقی ماند.جنت آباد هم از حملات سنگین عراقی ها در امان نمانده بود توپ به قسمت قبرهای قدیمی خورده،شکل خیلی از قبرها را به هم ریخته بود.سنگ قبرها ترکش خورده و ترک برداشته بودند.همه اش می ترسیدم قبر بابا و علی هم طوری بشوند.حتی از دور هم شده،نگاهی بهشان می کردم.چهره مزار بابا و علی کم کم داشت تغییر میکرد. دیگر خاک مزارشان آن تازگی را نداشت.اوایل که آب میپاشیدم،بوی خاصی از آن بلند می شد.ولی حالا دیگر این طور نبود رنگ خاک که اوایل به قرمزی میزد،خشک شده و رو به سفیدی می رفت،حجم خاک روی قبر هم کمی خوابیده بود.هر بار که سرمزارشان می رفتم،خاک هایی را که باد پخش کرده بودرا از دور و بر قبر جمع می کردم و دور و برش را صاف میکردم.به جایی که لباس های علی را دفن کرده بودم هم نگاه می کردم،میترسیدم حیوانی آن را از دل خاک بیرون بکشد.خیلی دلم می خواست لباس ها را بیرون بیاورم و آنها را ببینم ولی فرصت نداشتم و هر بار با توجیه آرام شدن اوضاع و رفتن عراقی ها از
این کار منصرف می شدم.هرچند به خوبی می دانستم وخامت اوضاع روز به روز بدتر میشود.حلقه محاصره عراقی ها که وارد شهر شده بودند،تنگ تر شده بود یقین داشتیم که توپخانه شان را هم به شهر نزدیک تر کرده اند.حجم آتشی که ریخته می شد شدیدتر از روزهای اول بود.آنها پیشروی می کردند و جلو می آمدند.نیروهای تحلیل رفته مقاومت می کردند و یکی یکی به شهادت می رسیدند،از بیرون مهمات نمی رسید و آنچه داشتیم هم رو به اتمام بود،اسلحه هایی که دست بچه های مدافع بود،غالب کارآیی شان را از دست داده بودند،جاده خرمشهر اهواز به طور کلی بسته شده بود.حجم آتش روی جاده به قدری شدید بود که کسی جرات نمی کرد در آن قدم بگذارد.می گفتند:عراقی ها آن قدر به جاده تسلط دارند که کوچکترین جنبده ای را میزنند از مناطق بالاتر هم خبر می رسید،عراقی ها از سمت پادگان حمید به طرف اهواز در حرکت هستند و خطر تصرف اهواز هم کمتر از خرمشهر نیست،به دهلاویه و سوسنگرد هم وارد شده اند.با این شرایط امیدی به کمک بچه های سپاه اهواز یا دیگر شهرهای خوزستان نبود.نیروهای پراکنده و غیرمنسجم که خبر درگیری و شرایط اضطراری خرمشهر را شنیده بودند،به شکل داوطلبانه آمده بودند.
آقای صادق فلاح پور و دوستانش از این جمله بودند.آنها از رودسر برای کمک آمده بودند بندگان خدا طاقت گرمای جنوب را نداشتند.من در مسیر هایی که رفت و آمد می کردم،مدافعین بومی و غیربومی را می دیدم که از شدت خستگی، نای راه رفتن ندارند و خودشان را روی زمین میکشند.
#قصه_شب
#بخش_هشتاد_و_هفت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش هشتاد و هشت💫
حتی اسلحه های روی دوش شان را نمی توانستند نگه دارند.اسلحه توی دستشان بود و قنداقش روی زمین کشیده میشد.معلوم بود چند روز است پلک روی هم نگذاشته اند که حتی نمیتوانند چشم هایشان را باز نگه دارند.گاهی بعضی از آنها دو،سه روز درخطوط درگیری می ماندند و کسی نمی توانست به آنها نزدیک شود و چیزی به آنها برساند، خودشان هم نمی توانستند به عقب بیایند. عراقی ها پخش شده بودند،توی هر کوچه و پس کوچه ای احتمال رویارویی و درگیری وجود داشت.یک لحظه غفلت باعث می شد نیروهای ما قتل عام شوند،روی همین حساب بعد از دو،سه روز بی آب و غذا ماندن عقب که می رسیدند از شدت گرسنگی و خستگی ضعف می کردند و از حال می رفتند. بیمارستان که می رفتیم کسانی را می دیدم که فقط به خاطر ضعف جسمانی بستری هستند.این مسائل کم و بیش در روحیه مدافعین اثر گذاشته بود.اوایل همه امیدوار بودند جنگ چند روزه تمام شود.ولی حالا صحبت از تجهیزات و نیروی زیاد عراق بود. بعضی ها عقیده داشتند دیگر هیچ امیدی نیست.خیلی ها هم با اینکه همه چیز بوی
شهادت می داد،وقتی میگفتند ما داریم شهر را از دست می دهیم،با غیرتی که داشتند،می گفتند:مگر ما مرده باشیم،شهر دست صدام بیفتد.توکل ما به خداست.
من هم مثل این ها حتی نمی توانستم تصورش را در ذهنم بگنجانم که شهر سقوط کند همه اش با خودم کلنجار می رفتم و از خودم می پرسیدم:یعني بچه ها چقدر می توانند دوام بیاورند،مهمات چقدر مانده،ما چقدر مدافع داریم،توان این ها چه اندازه است،یعنی می شود به نیروهای نظامی شهر های دیگر امیدوار بود؟به خاطر همین،چندین بار ار ارتشی ها و سپاهی ها سؤال کردم.
الان توی خطوط درگیری،عراقی ها چقدر نیرو دارند؟تقریبا جواب همه یکی بود،می گفتند: سه لشکر نیرو و یک لشکر تانک وارد شده،باز سؤال می کردم هر لشکر چقدر نیرو است؟
می گفتند:بستگی به هر کشوری فرق میکند. از هشت هزار نفر تا سیزده هزار نفر. لشکرهای عراقی ده یا سیزده هزار نفر نیرو
دارد.کشورهای دیگر هم کمکش کرده اند
پشتیبانی کشورهای عرب منطقه و آمریکا را می دانستیم،ولی میزان این کمک ها را نه می دانیم و نه خبر داشتیم.پای خیلی از
کشورهای دیگر وسط این معرکه است.این در حالی بود که ما در کل سه تا تانک داشتیم. این را از سربازها شنیده بودم.بارها به سربازان پادگان میگفتیم:چرا جلوی تانک های عراقی را نمی گیرید؟جواب می دادند:با چی؟ما فقط سه تا تانک داریم.یکی از این تانک ها در گل و لای پلیس راه مانده بود. این را خودم دیدم می گفتند زیر آتش است و شنی هایش در گل فرو رفته،نمی توانیم آن را بیرون بکشیم.یک تانک خراب هم که تا قبل از روز دهم کنار دیوار جنت آباد افتاده بود. بعدا شنیدم آنرا برای تعمیر به اهواز برده اند، تنها تانک سالمی که داشتیم،دائم اینطرف و آن طرف می رفت.گاه پلیس راه ،گاه فلكه راه آهن یا گمرک و... می رفت و می آمد وخطوط را پوشش می داد.این اواخر هم یک تانک غنیمت گرفته بودند.از نو بودن و سرعتی که
داشت،معلوم بود مال ما نیست.شکلش فرق داشت.رنگ بدنه فلزی اش برخالف چیفتن های ما که به سبزی میزده خاکی رنگ بود.با این تانک خیلی توی شهر مانور می دادند. دیگر همه فهمیده بودند این را از عراقی ها غنیمت گرفته اند.با به حرکت درآوردن تانک می خواستند به نیروهایی که در شهر هستند،روحیه بدهند.ولی وقتی می دیدم چطور بندر و گمرک مان در حال تاراج است، اصلا از گرفتن چنین غنیتی خوشحالی نبودم
توی گشت زدن هایمان چند بار به محوطه بندر رفته بودیم.آنجا پر از اجناس و کالا بود می گفتند:مسئولین اولش قصد داشتند گمرک بندر را تخلیه کنند ولی چون آن نقطه از اولین جاهایی بود که زیر آتش جدی توپخانه عراق قرار داشت،نتوانسته اند.
می خواستند حداقل،قطعات هواپیماهایی که خریداری شده خارج کنند که آن هم عملی نشد.یک روز چند مورد سوختگی به مطب آوردند و گفتند:توی بندر آتش سوزی شده
آقای نجار سوختگی های مصدومین را با گاز وازلین بست و ما هم با دو،سه تا از بچه ها که ماشین گرفته بودند،به دنبال مجروح به
طرف بندر رفتیم و از در سیلاب وارد بندر شدیم.محوطه بندر خیلی بزرگ بود.سر و ته اش معلوم نبود کجاست. آدم بین آن همه وسایل و کالا گم می شد.آدم های زیادی را در آن اطراف ندیدیم.محوطه ایی که روغن های خام کارخانه های روغن نباتی در آن انبار شده بود،آتش گرفته بود.روغن ها درحال سوختن بودند و دود بد و سنگینی ایجاد می کردند. چون این آتش با آب خاموش نمی شد، کارکنان بندر در حالی پاشیدن خاک بر روی آن بودند.فقط یک نفر را که دست و پایش سوخته بود و خوشبختانه سوختگی اش عمیق نبود،پیدا کردیم،او با همان وضعیتش در حال انجام کار بود و هر چه اصرار می کردیم:بیا باید پانسمان بشوی،زیر بار نرفت و گفت:کار دارم خودم بعدا می آیم.
با ماشین توی بندر چرخ زدیم تا اگر کس دیگری مجروح شده باشد با خودمان ببریم.
#قصه_شب
#بخش_هشتاد_و_هفت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
‼️‼️قابل توجه همشهریان کهریزسنگی
ان شاء الله قصد داریم جهت رفتن به نمایشگاه بینالمللی قرآن وسیله نقلیه تدارک ببینیم
💸کرایه ۴٠ هزار تومان
🚌 فردا (دوشنبه) بعد از نماز مغرب و عشا از
درب مسجد جامع کهریزسنگ
⚠️ظرفیت محدود
⏳مهلت ثبت نام نهایت ١٢ ظهر دوشنبه
علاقمندان جهت شرکت در برنامه به آیدی @mesagh110eb مراجعه نمایند.
📡 @kfemamzamani ¦ 🌐 mjkahrizsang.ir
اعلام آغاز ماه رمضان در برخی کشورها
🔹️عربستان سعودی، قطر، امارات، عمان و دیوان اهل سنت عراق فردا دوشنبه را روز اول ماه مبارک رمضان اعلام کردند.
اعلام زمان ثبتنام و برگزاری آزمون سراسری ۱۴۰۳
🔹️ثبتنام در آزمون سراسری ۱۴۰۳ از روز سهشنبه هفتم فروردین منحصراً از طریق درگاه www.sanjesh.org آغاز و در روز یکشنبه دوازدهم فروردین پایان میپذیرد.
🔹️زمان برگزاری آزمون برای داوطلبان در روزهای پنجشنبه و جمعه، 7 و 8 تیر ماه خواهد بود.
@kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش تصویری
شنبه های ام البنینی(سلام الله علیها)
دبیرستان دولتی دخترانه شهید ابراهیم شمس شهرکهریزسنگ
شنبه ۱۹اسفند
موکب سیده ام البنین(سلام الله علیها)
@Mookeb_sayede_ommolbanin_s
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️انواع مدلهای ظروف کادویی رو حراج کردیم با قیمتهای استثنایی💯
#تابه_بدون_در_اشانتیون
حراج به معنای واقعی ❌
🛑بمب لوکس🛑
دنیای #ارزونی اینجا 😍☝️
لوازم #شیک و #ارزون میخوای😉
🍸انواع #ظروف #آشپزخانه 🍸
https://eitaa.com/joinchat/1010827463Cc9249b4624
🛑🌈انواع #دکوری شیک 🌈🛑
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 11 March 2024
قمری: الإثنين، 30 شعبان 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
🗞 وقایع مهم شیعه:
➖ امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1روز تا اول رمضان
▪️9 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️14 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️17 روز تا اولین شب قدر
▪️18 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️19 روز تا دومین شب قدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این صبح زیبا
❤️صمیمی ترین سلامها و درودها
🌸تقدیم شما عزیزان
🌸امیدوارم طلوع بیست و یک روز
❤️اسفند و آخرین ماه سال
🌸پراز خوشے برایتان باشـد
❤️و شادی و برکت و آرامش
🌸مهمان همیشگی خانه هایتان
🌸ســــــلام
صبحتـون پراز شــادی 🌸
امروزتان پر خیر و برکت🙏❤️
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#رمضان_امینی
فرزند : نصراله
#طلوع :
🗓 1339/12/04 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : پاسدار
#عروج :
🗓 1363/12/21 🗓
مسئولیت : فرمانده گردان پیادۀ لشکر 8 نجف اشرف
محل #شهادت : جزایر مجنون
نام عملیات : بدر
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بیست و یکم اسفند ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی می داریم.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#عبدالصمد_قاسمی
فرزند : حسن
#طلوع :
🗓 1341/01/05 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1362/12/21 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : فکه ـ شرهانی
نام عملیات : والفجر1
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بیست و یکم اسفند ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی می داریم.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#عباسعلی_قربانی
فرزند : محمدرضا
#طلوع :
🗓 1343/07/02 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1363/12/21 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : جزایر مجنون
نام عملیات : بدر
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بیست و یکم اسفند ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی می داریم.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#نعمت_اله_قربانی
فرزند : غلامرضا
#طلوع :
🗓 1344/02/30 🗓
محل تولد : کهریزسنگ
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1363/12/21 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : جزایر مجنون
نام عملیات : بدر
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_کهریزسنگ
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹بیست و یکم اسفند ماه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار را گرامی می داریم.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فرا رسیدن ماه ضیافت الهی و بهار قرآن بر عاشقان ذات ملکوتی پروردگار تهنیت باد.🌹
شما خواهران گرامی را به ضیافت نور دعوت می کنیم..
✅️ محفل انس با قرآن و تلاوت آیات کتاب آسمانی در ماه مبارک رمضان
زمان: ۸:۳۰ صبح
مکان: حسینیه چهارده معصوم(ع)
✅️برنامه های ویژه بعد از جزخوانی به شرح زیر است:
🛑شنبه ها :
طب اسلامی با موضوع نقش "مزاجشناسي و اصلاح تغذيه" در پيشگيري و درمان بیماریها با حضور آقای قربانی
🛑یکشنبه ها و سه شنبه ها:
بحث و گفتگو با موضوع تربیتی و اخلاقی با حضور خانم قاسمی
🛑دوشنبه ها :
احکام و تفسیر با حضور خانم ابراهیمی
🛑چهارشنبه ها:
بحث و گفتگو با موضوع سبک زندگی اسلامی و آسیب های اجتماعی طلاق و پیشگیری از آن
با حضور حاج آقا مهرابی
🌹یا صاحب الزمان
بيا و روزه داران غيبت را به افطار فرج بنشان.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
با همکاری حسینیه چهارده معصوم(ع)و
پایگاه ام ابیها(س)
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
هدایت شده از مادرانه راه روشن💝
Ramezan-nowrouz- 1402.12.16.mp3
23.65M
🔉 بشنوید| توصیهها و دستورات ویژه ماه مبارک رمضان و تقارن آن با تعطیلات نوروزی
⚡️بیانات استاد فیاضبخش در آخرین جلسه شرح حدیث معراج (۱۶ اسفند ۱۴۰۲)
▫️این تقارن ماه مبارک رمضان با تعطیلات هم فرصت است هم خطر...
▫️توصیههای عبادی ماه رمضان
▫️دستورات عملی برای نفی خواطر
▫️مراقبات ویژه این ماه
#ارسال_کنید_برای_ده_نفر
https://eitaa.com/Madaraneh_RaheRoshan
♥️✨🌿💐🌸🍃🦋
✨🌺🌾
🌿🌾✨
💐
🌸
🍃
بسمه تعالی
طرح دوشنبههای شهدا گروه پویش مهر ماندگار
گروه پویش مهر ماندگار برای انجام یک کار فرهنگی و معرفی هرچه بیشتر شهدای شهر اقدام به طرح دوشنبههای شهدایی کرده و هر هفته دوشنبهها با معرفی یک شهید از شهر شهید پرور کهریزسنگ و به نیابت از آن شهید والامقام فیشهای واریزی انجام خواهد شد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
معرفی شهدای شهر کهریزسنگ
🌹شهید نعمت الله قربانی 🌹
نام پدر: غلامرضا
تاریخ تولد :۱۳۴۴/۱/۱
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
محل تولد: کهریزسنگ
محل شهادت: جزیره مجنون
وضعیت تاهل: مجرد
لینک گروه پویش مهر ماندگار
https://eitaa.com/joinchat/2868183536Cad8620c288
🍃
🌸
💐
🌿🌾✨
✨🌺🌾
♥️✨🌿💐🌸🍃🦋