هدایت شده از شهرنگار
جمکرانِ زیبا🦋💙
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید ، شاید
پرده از چهره گشاید شاید
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#جمکران
⭕️همراه ما باشید 👇
┄┅┅┅┅♦️صالحی♦️┅┅┅┅┄
🌐| @shahr_negar
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
انا لله و انا الیه راجعون
مراسم گرامیداشت و یادبود مرحوم حاج غلامحسن قربانی همراه با قرائت سوره الرحمن امشب بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد جامع برگزار میگردد
حضور سروران گرامی باعث شادی روح مرحوم و تسلی خاطر بازماندگان این خاندان خواهد بود
روح تازه درگذشته شاد و یادش گرامی باد
🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقادات صریح حجت الاسلام رفیعی: چرا برای گران کردن مسابقه گذاشته اید؟!
وی با اشاره به وعده های مناظره های انتخاباتی برخی ها گفت: دولت و وزارتخانه ها به مردم رحم کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تذکر دلسوزانه دو سال پیش رهبر انقلاب شنیده نشد!
رهبر انقلاب در دیدار با ائمه جمعه در مردادماه ١۴٠١:
🔹از ورود در فعّالیّتهای اقتصادی اجتناب کنید؛ اینکه امامجمعه به این مناسبت که «نماز جمعهی ما به پول احتیاج دارد، به درآمد احتیاج دارد، درآمدی نداریم»، پس بایستی مثلاً فلان فعّالیّت اقتصادی را داشته باشد، فکر درستی نیست.
🔹بعضی از آقایان محترم ائمّهی جمعه وارد فعّالیّت اقتصادی شدند و بلد نبودند، شکست خوردند، دیگران سوء استفاده کردند، وزر و وبالش به گردن نظام ماند، بعضیها هنوز هم ادامه دارد!/
خبرگزاری دانشجو
🌸سلام به شما عزیزان که به شیک بودن و خوش بو بودن خودتون اهمیت میدید😊
⚡️گالری هرمس درخدمت شما بزرگواران
⚡️عطرهای فوق العاده عالی با ماندگاری بالا
⚡️قیمت هارو 💸 که دیگه نگم خودتون مقایسه کنید 😜
❤️کمترین قیمت با بهترین کیفیت ❤️
✨ سفارش :@Aaaaaa75018 ✨
ارسـال به ســــراسرایــــران🌹
@atre_hermes12356704352
✦࿐჻ᭂ🌹🌸🌹჻ᭂ࿐✦
#معرفی_و_حمایت_از_مشاغل_شهر
💫ادامه بخش صد و شانزده💫
بعضی از خانواده ها تعصب داشتند و اجازه نمیدادند موی سر بچه های شان مخصوصا دختر ها را از ته بزنیم.ولی ما بخاطرخودشان باید این کار را میکردیم.دایی حسینی با وجود این مشکلات ما را وادار میکرد به تهران برویم.ما دست دست میکردیم و پی حرف را نمی گرفتیم تا از فکرش منصرف شود.
.....
دی ماه پنجاه ونه بود.یک روز صبح زود دایی حسینی سراغ من و لیال آمد.ما را به سربندر برد و برایمان پارچه چادری خرید،ما به کمپ برگشتیم و دایی به ماهشهر رفت و پارچه ها را به خانم آقای بهرام زاده داد تا برایمان بدوزد.در این چند ماه خودمان امکان خرید چادر را نداشتیم.شب دایی با چادرهای دوخته برگشت و گفت:وسایل تان را جمع کنید فردا صبح زود راه می افتیم.اول میرویم اردوگاه مالری پیش پاپا و بی بی و بعد تهران. نمیتوانستیم بیش از این توی روی دایی بایستیم.بعد از کلی اخم و تخم بلاخره راه افتادیم.بعضی راننده ها در آن موقعیت کرایه ها را خیلی بالا برده بودند.دایی با آنها چانه میزد و سوار میشدیم.توی مسیر من و لیال دمغ کنار هم نشسته بودیم.دایی که میدانست ما به خاطر ترک منطقه و رفتن به تهران ناراحت هستیم،به ما میگفت:شما باید به فکر خواهر و برادرهاتون باشید.محیط کمپ دیگه به درد موندن نمیخوره.بچه ها چه گناهی کردن که باید اون محیط رو تحمل کنند؟دایی راست میگفت.من خودم هم خیلی نگران بچه ها بودم.بابا آنها را به من سپرده بود.در مدت کارم آنها را به درمانگاه می آوردم.منصور نوجوان بود و امکان انحراف در آن محیط برایش وجود داشت.من سعید، حسن و زینب را به درمانگاه میبردم و گوشه ای می نشاندم.با دوستانم آنها را سرگرم می کردیم و کاری بهشان میسپردم.حسن خیلی تخس بود و شربه پا میکرد. دائم مواظبش بودم کاری نکند که از درمانگاه بیرونش کنند.
بلاخره عصر روزی که به طرف تهران حرکت کردیم،رسید.اردوگاه مالوی که بین پلدختر و خرم آباد قرار داشت.کنار رودخانه بود،محوطه وسیعی بود که با لودر آنجا را صاف کرده بودند و چادرهایی را در دو ردیف روبه روی هم،با فاصله برای اسکان جنگزدگان نصب کرده بودند.وقتی رسیدیم همه دور هم جمع شده بودند،دایی نادعلی،پاپا،خاله سلیمه،عمو زاده های پدرم و خانواده زن دایی همه آنجا بودند.از دیدن دوباره هم خیلی خوشحال شدیم.آن روز به پذیرایی و محبت و تعریف گذشت.بیشتر آنان می خواستند بدانند در خرمشهر چه اتفاقی افتاده و بابا چطورشهید
شد.آن شب را با این حرف ها تا نزدیکهای صبح بیدار بودیم.قبل از این دایی حسینی از طریق دایی نادعلی موضوع شهادت علی را فهمیده و همان شب به پاپا گفته بود.پاپا تا صبح توی چادرش ناله میکرد.غیر از دایی حسینی و زنش و دایی ناد علی کس دیگری از موضوع خبر نداشت.آن شب همه فکر می کردند،پاپا به خاطر شهادت بابا این طور بی تاب است.دا توی چادر پاپا بود.من هم در چادر دایی نادعلی زن دایی و خاله سلیمه بودم.اردوگاه به هر خانواده ای چادری داده بود که ظرفیتی بین چهار تا شش نفر داشت. چادر دایی حسینی اول اردوگاه بود.بعد از دو، سه چادر،چادر دایی نادعلی بود و در چادر بعدی پاپا و بی بی ساکن بودند.چون هیشکی وسایل با ارزشی به همراه نیاورده بود،همانجا به خانواده ها اثاثیه مختصری مثل پتو،ظرف و چراغ خوراک پزی داده بودند.آن شب گذشت،ساعت چهار و نیم،پنج صبح پاپاشروع کرد به اذان گفتن،صدایش پر از غم بود.با حالتی میگفت: أشهد أن لا اله الا الله که انگار دارد به خدا شکایت میکند. با صدای غم گرفته پاپا و ناله هایش توی آن تاریکی اول صبح همه ریختند بیرون.زن دایی گفت:فکر میکنم حسینی به پاپا شهادت علی رو گفته، بعد فهمیدم دایی همان شب قضیه را به پاپا گفته بود و او تا صبح تحمل کرده و به دا توی چادرش چیزی نگفته است.اذان غم آلود پاپا که تمام شد،با صدای بلند،روضه امام حسین (ع) در ظهر عاشورا را خواند.پاپا همیشه آرام و متین صحبت میکرد،موقع ذکر مصیبت صدایش هر لحظه بالاتر میرفت.یک یک اسم اصحاب امام را که به میدان رفتند و به شهادت رسیدند،می آورد و نحوه رفتارشان را میگفت و اینکه حضرت زینب چه کار کرد.ما همه بیرون چادر ایستاده بودیم اشک میریختیم، نمیدانستیم بابا چطور این خبر را به دخترش میدهد. از آن طرف دا فکر کرد پاپا این روضه ها را برای شهادت بابا میخواند.پاپا همین طور گریه میکرد و روضه خواند و با صدای بلند کربلا را توصیف میکرد تا به شهادت علی اکبر(ع) پسر بزرگ امام رسید و خیلی قشنگ گفت:علی اکبر که شهید شد کمر امام خم شد و بلافاصله بعدش گفت: سید علی هم مثل علی اکبر شهید شد.صدای شیونش بلند شد همه همسایه ها از چادرها یشان بیرون آمدند،دور چادر پاپا شلوغ شد. من داخل چادر پاپا شدم دا با دیدن من یک حالی شد ضجه زد و از حال رفت.همین که چشم باز کرد از من پرسید:چرا به من نگفتی؟ چرا این مدت به من چیزی نگفتی؟با غم به من نگاه میکرد.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_شانزده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫بخش صد و شانزده💫
سوار اتوبوس شدم و به اهواز آمدم.از آنجا با مینی بوس خودم را به سربندر رساندم.از وسایل على فقط دوربینش را همراه داشتم. وارد کمپ که شدم،دیدم دا جلوی اتاق گودالی کنده و هیزم روشن کرده،ماهی سرخ میکند،طبق معمول که توی حال و هوای خودش میرفت و گریه میکرد،داشت به زبان کردی مویه میکرد و آرام اشک میریخت.زینب هم بالای سرش ایستاده بود.دوربین را آماده کردم و یکدفعه صدا زدم دا .همین که سرش را بلند کرد و مرا دید،قیافه اش عوض شد و از خوشحالی خندید.من در همان حال گریه و خنده دا از او عکس گرفتم.بعد از حال واحوال و پرس و جو از این طرف و آنطرف،دا حرف را کشید به علی اصرار داشت برود دنبال علی. از فردا صبحش شال و کلاه کرد و گفت:میروم علی را پیدا کنم،من مخالفت کردم.می گفتم: علی تو خطه،علی مأموریته،نمیتونه بیاد،قبول نکرد دست آخر هم نشست و یک دل سیر گریه کرد.نمی دانستم دیگر چه کار کنم.ناچار برای اینکه آرامش کنم،نامه ای از طرف علی برای دا نوشتم.از بچه ها شنیده بودم تعدادی از بچه های سپاه را برای آموزش غواصی به بوشهر فرستاده اند.من در نامه از زبان علی نوشتم در بوشهر هستم و نمیتوانم بیایم.
دا با دیدن این نامه آن قدر خوشحال شد که شیرینی خرید و بین همسایه های کمپ پخش کرد.به همه میگفت:نامه پسرم آمده، نامه جعلی چند وقتی دا را آرام کرد،ولی مدتی که گذشت هر روز پرس و جو میکرد:پس علی چه شد؟دایی سلیم و سید عباس با شوهر خاله سلیمه با دایی نادعلی هر از گاهی سراغ ما می آمدند.دایی حسینی هم مرتب به ماسر میزد.نمی دانم چطور شد که نامه آقای کروبی به دست دایی حسینی رسید.او به ما گفت جمع کنید برویم تهران.من و لیال مخالف تهران رفتن بودیم.تا آن موقع هم برای اینکه کسی نفهمد و نخواهد ما را ببرد آن را پنهان کرده بودیم.شبی خانم اعظم طالقانی که آن زمان نماینده مجلس بود،به کمپ آمد.او مقداری وسایل پزشکی،دارو و کتاب آورده بود. وقتی درباره وضعیت سؤال کرد،مختصری توضیح دادیم.من گفتم:مردم جنگزده الان احتیاج به کتاب ندارند.لباس و غذا می خواهند،به جای هزینه کتاب ها شما دارو و وسایل بهداشتی می آوردید،بیشتر مورد استفاده بود.مردم الان با چه دل خوشی کتاب بخوانند.بعد هم گفتم:آقای کروبی نامه ای به من داده اند،خانواده ام را به تهران ببرم خواهر و برادرهایم درسشان را بخوانند.خانم
طالقانی گفت:تهران برای چی میخواید بیاید؟ تهران آنقدر شلوغه،به درد شما نمیخوره، همین جا باشید،بهتره.شماها باید این آب و خاک را حفظ کنید.گفتم:شما انگار نفستون از جای گرم بلند میشه.نمیدونی که مردم اینجا چی میکشند،فکر میکنم شما یک روزش را هم نتونید تحمل کنید.فکر نکنید ما کشته مرده تهران اومدن هستیم،ظاهرا از حرفهای من خوشش نیامد.ولی من نمیتوانستم حرفم را نزنم.خانم طالقانی بعد از تحویل داروها و کتاب ها به مسئول درمانگاه،همان شب از کمپ رفت.دوباره حرف رفتن پیش آمد.من، لیال و بچه ها هیچ کدام راضی نبودیم ازکمپ برویم.می ترسیدیم از خرمشهر و آبادان دور شویم.ما منتظر موقعیتی بودیم به آبادان برویم تا در بیمارستان های آنجا به امداد مجروحان برسیم.اما دایی حسینی روی رفتن اصرار داشت چون رودربایستی شدیدی با او داشتیم و بزرگ ترمان بود،اصلا نمیتوانستیم با او مخالفت کنیم.ولی حالمان گرفته بود. دایی که میدید ناراحت هستیم،میگفت:شما در تهران هم می توانید به جبهه کمک کنید.
ما علاوه بر کارهای درمانگاه،فعالیت های فرهنگی هم انجام میدادیم.از طرف مسئولان کمپ ما را موظف کرده بودند،برویم خانواده هایی که از نظر مالی در مضیقه هستند را شناسایی کنیم.ما به شکل غیر مستقیم در صحبت با آنها،وضعیتشان را بررسی کردیم تا در کمک رسانی بدانیم چه خانواده هایی در اولویت هستند،مشکلات بعضی خانواده ها واقعا زیاد بود.بعضی حتی به نان شب شان هم محتاج بودند.بعضی جنگزدگان درماهشهر و سربندر فامیل داشتند و با کمک آنها روزگار می گذراندند.عده ایی کارهای دولتی داشتند به شهرهای دیگر منتقل شده و حقوق ماهانه میگرفتند.برای گذران مردم جنگزده از طرف دولت بودجه ای تخصیص یافته بود.کمپ زیر نظر سپاه،هلال احمر و ارتش اداره میشد. در قسمت هایی از کمپ تکاورهای ارتش مستقر بودند.داخل کمپ کتابخانه و مسجد راه اندازی کرده بودند.روحانیون مرتب می آمدند. نماز جماعت برگزار میشد و سخنرانی میکردند.البته کمپ جنگزدگان گرفتاری های دیگری هم داشت برخی مشکلات اخلاقی و رفتاری به وجود آمده بود.جمعیت ساکن زیاد بود و مردم رعایت مسائل بهداشتی را نمیکردند.حمام ها عمومی بودند و بیماری های پوستی،چشمی و کچلی و بیماری های قارچی افزایش یافته بود.شپش به قدری زیاد شده بود که ما نگران شیوع تیفوس بودیم. به خاطر همین،به خانه ها می رفتیم و سم پاشی میکردیم و سر بچه هایی که شپش زده بود،دارو می زدیم یا موهای شان را از ته کوتاه میکردیم.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_شانزده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت خبرنگار شبکه TRT ترکیه در غزه
سامی برهوم خبرنگار شبکه TRT امروز جمعه در حمله جنگندههای اسرائیلی به اردوگاه النصیرات در مرکز نوار غزه به شهادت رسید.
در این حمله دو خبرنگار دیگر هم زخمی شدند.
به گزارش المیادین طی حدود ۷ ماه گذشته از آغاز جنگ علیه غزه تاکنون ۱۴۱ خبرنگار در حملات ارتش رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند.
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
🟥🟦 افتتاح بزرگترین و بروز ترین کانال جنجالی مردم اصفهان در پیام رسان ایتا +18
📣💥خبر فوری/آغاز وام ۳۰۰ میلیونی فرزندآوری با سود ۴٪ به خانواده های استان اصفهان از فروردین ماه ۱۴۰۳
💰جهت دریافت شرایط وام روی اسمشهرخود کلیک کنید/به زودی پاک میشه،کلیک کنید👇
🔵شاهین شهر 🔸نجف آباد 🔵تیران
🔸کاشان 🔵برخوار 🔸نطنز 🔴فلاورجان
🔵نایین 🔸خوانسار 🔵لنجان 🔸 دستگرد
🔸ورزنه 🔵نجف آباد🔸خمینی شهر
🔹 دیگرشهرستانها👉🏻
💥استقبال فوق العاده مردم
❌برای عضویت کلیک کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/3552837818C1cfd4e1a2c
✅ کانال «تیتر اصفهان» را دنبال کنید.
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
میلادی: Saturday - 13 April 2024
قمری: السبت، 4 شوال 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹معرکه حنین، 8ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️11 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️26 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️36 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
🌷به آخرین شنبه فروردین ماه
🌱 خوش آمدید
🌷اول هفتهتون پر از موفقیت
🌱امروزتون زیبا و بینظیر
🌷لحظاتتون سرشاراز آرامش
🌱دلتون از محبت لبریز
🌷تنتون از سلامتی سرشار
🌱زندگیتون از برکت جاری
🌷وخدا پشت پناهتون باشه
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از مادرانه راه روشن💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴هر کس تا دقیقه ۲ ببینه دیگه نمیتونه بقیش رو نبینه حیفه از دست بدی
یا امیرالمومنین علی علیهالسلام
این کلیپ را که دیدید خودتون یا علی میگید
https://eitaa.com/Madaraneh_RaheRoshan
کانال کهریزسنگ
🌴هر کس تا دقیقه ۲ ببینه دیگه نمیتونه بقیش رو نبینه حیفه از دست بدی یا امیرالمومنین علی علیهالسلام
شروع اول هفته با مدح مولا
از زبان یک شیر زن... 👌🌺🌺
45.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روح تمام عزیزان سفر کرده آسمانی به خصوص کسانی که به نیت آنها در این پویش فیش تقبل شد شاد🤲
🌹🌹🌹
تشکر از خانواده
شهدای عزیز شهر کهریزسنک
که در این کار خیر ما را همراهی کردند انشاالله شفاعت شهدا شامل حال همه ما بشود🙏
روحشون شاد جایگاهشان بهشت 🌹🌹
برای شادی روح همه اموات
اجماعا الفاتحه مع الصلوات🖤
1403/01/24
لینک گروه پویش مهر ماندگار
https://eitaa.com/joinchat/2868183536Cad8620c288
🛑دوره توانمندسازی و آگاه سازی مادران دارای فرزند زیر ۶ سال
🎉🎉طرح ترنم بهشتی
کارگاههای تربیتی با حضور اساتید مجرب
با موضوعات
✅️مدیریت خانه و خانواده
✅️همسرداری
✅️تربیت فرزند
این دوره برای مادران خانه دار و شاغل به صورت رایگان برگزار می شود.
برای ثبت نام کافیست به آیدی زیر پیام بدهید.@SHahideh13
نام ونام خانوادگی نام پدر کدملی تاریخ تولد کامل شغل تحصیلات تعداد فرزند زیر ۶سال
لطفامشخصات رابرای شخصی بنده ارسال نمایید
💢نسل سوم تقلب یاب در کنکور سراسری سال ۱۴۰۳ به کار گرفته میشود
👤رییس سازمان سنجش:
🔹نسل دوم تقلب یاب کنکور در کنکور ۱۴۰۲ کارآیی خود را نشان داد و نسل سوم تقلب یاب در کنکور سراسری سال ۱۴۰۳ رونمایی می شود.
🔹این دستگاه ها سیگنال به تجهیزات تقلب ارسال میکند و در گوش داوطلب صدای بلندی تولید میشود و فرد متقلب شناسایی میشود. همراه داشتن دستگاه یا تجهیزات تقلب در جلسه آزمون به ۱۰ سال محرومیت از آزمون منجر می شود./مهر
🔗 @MoallemanNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتش صهیونیستی جنوب لبنان را بمباران کرد
🔹️ ارتش رژیم صهیونیستی مناطقی را در جنوب لبنان از جمله منطقه "جبل الریحان" و اقلیم التفاح را بمباران کرد.
به گزارش الجزیره، ارتش متجاوز رژیم صهیونیستی صبح امروز شنبه مدعی شد که تجمع نیروهای حزب الله را در جبل الریحان لبنان را بمباران کرده است.
#پیام_شهروندی
سلام
من میخوام درموردیه مشکل از ایستگاه واحد کهریزسنگ خیابون ولی عصر عج کنار کانون پرورش فکری بگم میشه
شمابگید آدم چطوربره توایستگاه بشینه
چرا اینجوریه ایستگاه توخیابون ولی عصرکنار کانون کودکان
خدایش ما هیچی یه خانم یا آقای مسن تا کی روپاش باید وایسن چون نمیشه رفت نشست تازه فکر کنید از تو جوی بخوان برن بشینن باران هم آمده باشه اصلا نمیشه وکنترل ندارد. چرایه فکر یه حال این وضعیت نمی کنن؟
میشه پیام منوتوکانال بگذاریدتذکربدید
پل نداردازروش بریم بشینیم روصندلی ایستگاه
به نظرشماچطوری بریم بشینیم
دقت کنیدخودتون
فاجعه بی ندبیری در بازار سهام ایران ا
ریزش ۴۹ هزار واحدی شاخص بورس در ۳ ساعت در پی ایجاد ترس و ناامیدی ناشی از شبح جنگ
شاخص کل بورس امروز شنبه در نخستین روز هفته بیش از ۴۹ هزار واحد سقوط کرد و به عدد ۲ میلیون ۲۱۰ هزار واحد رسید.
این ریزش سنگین در ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه ظهر به بیش از ۵۳ هزار واحد کاهش رسید
اخبار بورس