کانال کهریزسنگ
💫بخش نه💫 دلم خیلی گرفته بود.به همه چیز فکرمیکردم، ولی انگار که به هیچ چیز فکر نمیکردم،چون به هیچ نت
💫بخش ده💫
مقداری شیر خشک،لیوان ،بشقاب و قاشق و هرچیزی که فکر میکردم برای سفر لازم میشود در ساک گذاشتم.صدای زنگ را که شنیدم بلافاصله چادر سر کردم و از محمدرضا خواستم در را باز کند.صدای یا الله دایی صفر بود که از حیاط به گوش میرسید.سرم را از پنجره بیرون بردم و گفتم:سلام دایی. گفت:صبحونه که نخوردین؟ چشمم به نان بربری های دست دایی افتاد و گفتم نه دایی، دست شما درد نکنه،بیاین چایی حاضره. دایی پرسید:بچه ها بیدارن؟ گفتم :فقط محمدرضا و الهه هستن،اون دو تا خونه زهران.گفت: پس چایی رو بریز که خیلی گرسنمه.چند لقمه ای که خوردم کنار کشیدم.دایی با دهان نیمه پر گفت: چیه دایی؟نون همون نونواییه که شوهرت توش کار میکرد.گفتم:دست شما درد نکنه.اگه نبودین همین چندتا لقمه هم از گلوم پایین نمیرفت.گفت: زهرا گفته دیشبم چیزی نخوردی. از جا بلند شدم و گفتم من برم به همسایه بگم که داریم میریم،حواسش به خونه زندگیمون باشه.خورشید خانوم توی حیاط داشت کدو پوست میکند.صدای پاهایم را که شنید سرش را بالا آورد.سلام کردم و گفتم:کمک نمیخواین؟جواب داد:نه مادرجان، نه قربونت.کنارش روی زمین نشستم وگفتم: دارم میرم تهران،بیمارستان....
وسط حرفم گفت:چند روزه که اهل محل میدونن ولی کسی دلش نیومد که بهتون بگه. گفتم: اگه میدونستم بنایی راه نمی انداختم.گفت: چه فرقی میکرد؟حالا که تموم شد.ان شا الله با کربلایی رجب برمیگردین و دوباره خونه پر از شادی میشه.برو به سلامت، زود برگردین که بعدش باید ولیمه مکه بدین. گفتم:دلم شور میزنه. گفت: دختر جون جبهه بوده دیگه...بدون زخمی شدن که نمیشه. حرفی نزدم و به خانه برگشتم.سفره را جمع کردم و نگاهی به ساعت انداختم و گفتم: ساعت یازده شد پس چرا نیومدن؟ دایی گفت:شما حاضر بشین من میرم از سوپر سر خیابون یه زنگ میزنم به زهرا.دایی رفت ومن سریع بچه ها را آماده کردم.ساک ها را داخل حیاط گذاشتم و در اتاقمان را قفل کردم. خورشید خانوم کنار حیاط فرش پهن کرده بود و قلیان میکشید.با بچه ها کنارش روی فرش نشستیم.گرمای هوا اذیتمان میکرد ولی داخل اتاق دلم طاقت نمی آورد.نیم ساعتی طول کشید تا دایی برگشت و خبر آورد که بلیط برای دو روز دیگر است.با بچه ها به اتاق برگشتم.ساک را کنار اتاق گذاشتم.دلم خیلی گرفته بود.میخواستم تنها باشم .محمدرضا را به زور فرستادم بیرون که با دوستانش بازی کند.به هر طرف اتاق که نگاه میکردم یادرجب می افتادم.در چند باری که به جبهه رفته بود، هیچوقت مثل این بار دلتنگ و نگرانش نبودم. به تلوزیون که نگاه کردم بی اختیار اشک هایم ریخت.یک ماه قبل از رفتنش که تلوزیون خریده بود با همه جزییاتش به خاطرم آمد. دور کارتن پارچه ای پیچیده بود و از من میخواست حدس بزنم داخل کارتون چیست.هرچه حدس میزدم اشتباه بود،ولی وقتی کارتن را باز کرد و تلوزیون را دیدم از شادی فریاد کشیدم.دستش را جلوی دهنم گرفت و گفت: یواش،صدات تا سر کوچه رفت. بعد از ساکت شدن من،نوبت بچه ها بود که از خوشحالی داد و فریاد راه بندازن. رجب هیچ اعتراضی به آنها نکرد.بعد همه را سوار موتور کرد تا بروند شیرینی فروشی. آن شب تا وقتی رجب و بچه ها برگردند به تلوزیون خاموش خیره شده بودم....
نیمه شب صدای حرکت قطار روی ریل ها بلند تر از همیشه در گوشم میپیچید.سرم را به شیشه تکیه داده بودم وبه تصویر خودم که با نور ضعیف لامپ های داخل کوپه در شیشه منعکس شده بود،نگاه میکردم. زنی با صورت کشیده و چشم های پف آلود! چند روزی میشد که به آینه نگاهی نکرده بودم. انگار با زن داخل شیشه آشنا نبودم.سرم به شدت درد میکرد،سر درد عجیبی که تا بحال تجربه اش نکرده بودم.پلک هایم سنگین شده بود ولی خوابم نمیبرد.از بعد از ظهر روی صندلی های چوبی کوپه نشسته بودم و کمرم به شدت درد میکرد،ولی با وجود الهه که روی پایم خوابیده بود نمیتوانستم تکان بخورم. دست راستم بی حس شده بود.اگر از زیر سر الهه بر میداشتم از خواب میپرید.زهرا و شوهرش روی صندلی روبرویم هرکدام سرشان به طرفی کج شده بود و خوابیده بودند.دلم میخواست برای یک لحظه هم که شده الهه را پایین میگذاشتم و کمی راه میرفتم. به محمد رضا که کنارم به حالت نشسته خوابش برده بود،چشم دوختم.دلم برایش میسوخت.به یاد حرف بعد از ظهرش افتادم که در مورد مجروحیت پدرش سوال میکرد.میگفت در مسجدی که پدربزرگ خادم است دو نفر آقا هستند که در جنگ مجروح شده اند و هر دو روی ویلچر مینشینند. دعوایش کردم که دیگر این حرف را نزند.ولی خودم هم میترسیدم که در بیمارستان رجب را روی ویلچر ببینم.دلم میخواست وقتی محمد رضا به سن جوانی رسید هر روز قدش را با پدرش اندازه بگیرم تا ببینم کی با او برابر میشود.ناگهان سنگینی چیزی را روی پایم حس کردم.محمدرضا بود که سرش را روی پایم گذاشته بود. خنده ام گرفت،ناشکری کردم شدند دو تا !
#قصه_شب
#بخش_ده
#رمان_بابا_رجب
#کتاب_بخوانیم
💫بخش ده💫
دلیل هجدهم :پوشیدگی بیشتر
مانتو،شلوار،مقنعه،روسری،عبا و ...
همه این ها پوشش و حجاب هستند؛اما مهم است که ببینیم کدام یک بهترین میزان پوشیدگی را به ارمغان می آورد.
ما همیشه به دنبال ((بهترین)) هستیم، اگر در انتخاب پوشش هم ((بهترین)) را جستجو کنیم ،خواهیم دید تنها چادر است که میتواند به بهترین شکل همه ی دلایل بیست گانه را تامین کند. در مقایسه با پوشش های دیگر که هرکدام بخشی از بدن را میپوشاند،چادر تمام بدن را خواهد پوشاند و به نوعی کم دغدغه ترین لباس خواهد بود .البته باز هم چادر داریم تا چادر !
دلیل نوزدهم: نگاه شکنی
گاهی درباره رنگ لباس در خانه یا مجلس مهمانی صحبت میکنیم که موضوعی جداست گاهی هم درباره رنگ لباس در محیط های رسمی و سطح جامعه صحبت میکنیم؛محیط هایی که قرار است تمرکز همه بر کار خودشان باشد.برای این محیط های رسمی بهتر است چه رنگی را برای لباسمان برگزینیم؟
پیش تر گفتیم یکی از شرایط پوشیدگی این است که نگاه نامحرمان را به خود جلب نکند. کدام رنگ به بهترین شکل چنین کارکردی دارد؟قرمز؟آبی؟
رنگ مشکی چون رنگی غیر محرک است و واکنش مهمی در بیننده ایجاد نمیکند؛از این رو یکی از بهترین ابزار کاهش واکنش های روانی است و نه تنها وسیله ی جلب توجه دیگران نمیشود،بلکه نگاه افراد را برمیگرداند.
کسی که پوشش او چادر مشکی است با خواست خود جلوه اش را از نگاه ها دور میدارد؛یعنی فرد با پوششی مشکی ،به نگاه های نامحرم میگوید: ((هیچ جایگاهی برای نگاه در من وجود ندارد و من انتخاب میکنم که چه کسی نگاهم کند.))
دلیل بیستم :حجاب عامل توجه اساسی مرد به همسر
یکی از مهمترین نیازهای زنان ،((نیاز به توجه )) است.اگر زنی احساس کند همسرش به او توجه ندارد قطعا از لحاظ روحی آسیب خواهد دید. این طور نیست؟
از طرفی گفتیم آفرینش انسان ها به شکلی است که مرد و زن به هم کشش دارند .خب اگر قاعده و قانونی در میان نباشد و همه ی زنان و مردان به سوی هم کشیده شوند؛در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حجم عمده ای از توجه مردان به جای اینکه صرف همسر خودشان شود در جایی بیرون از خانه هدر خواهد رفت. وقتی مردان در سطح جامعه امکان نگاه کردن به زنان نامحرم و غریبه را نداشته باشند،تمام توجه و علاقه ی قلبی آنها به همسرشان معطوف میشود،نه زنان نامحرم دیگر.در نتیجه، توجهی که خانم ها به آن نیاز دارند و دلگرمشان میکند تامین خواهد شد.
در مقابل ،تردیدی نیست که پوشیدن لباس های رنگارنگ، یکی از ساده ترین و قوی ترین ارتباط های غیر کلامی است ؛به گونه ای که باعث توجه جنس مخالف خواهد شد.با این اوصاف چادر مشکی بهترین سدی است که غریزه ی جنسی را کنترل خواهد کرد تا در نتیجه توجه افراد فقط معطوف به همسرشان باشد.
قانون حجاب ، آری یا خیر ؟
نکته اول:
وقتی موضوعی جنبه ی اجتماعی و عمومی پیدا میکند،الزاما باید پشتوانه قانونی داشته باشد تا به بهترین شکل اجرا شود؛برای مثال در همه جای دنیا ،سرنشینان خودرو از طرف قانون و حاکمیت ملزم میشوند کمربند ایمنی ببندند تا خطرات و سوانح رانندگی کاهش یابد.حالا اگر کسی بگوید (( من میدانم بستن کمربند بسیار مهم است،اما چون اجبار شده زیر بار حرف زور نمیروم.)) در این صورت نباید به عقلش شک کنیم؟!
نکته دوم:
فرض کنید عده ای فردا راه بیوفتند و بگویند ما با قانون مهریه ی اجباری مخالفیم،مهریه را آزاد کنید و بگذارید مردها خودشان تصمیم بگیرند مهریه بدهند یا نه. روز بعد عده ای بگویند ما با سربازی اجباری مخالفیم؛بگذارید هرکه خودش دوست دارد برود سربازی.روز بعد عده ای بگویند ما با حضور وغیاب اجباری مخالفیم؛بگذاریددانش آموزها و دانشجویان خودشان تصمیم بگیرند مدرسه بروند یا نه ! روز بعد عده ای بگویند ما با گواهی نامه ی اجباری مخالفیم ؛بگذارید افراد با میل خودشان گواهی نامه بگیرند و ....
آیا میشود هرکس، هرقانونی را نپسندید،کلمه ی ((اجباری)) را روی آن قانون بچسباند و راه قانون شکنی را در پیش بگیرد؟اصلا فرض میکنیم پوشیدگی و حجاب بیست دلیل که هیچ،حتی یک دلیل هم نداشته باشد ؛آنها که به خودشان اجازه میدهند به زور آزمایی و مقابله با قانون بپردازند،به فردا فکر میکنند؟فردایی که برخی رانندگان پرخطر رانندگی میکنند،چون به قوانین اجباری راهنمایی رانندگی اعتقادی ندارند،فردایی که برخی مردان در پرداخت مهریه اذیت میکنند،چون با قانون مهریه اجباری مخالف اند؛فردایی که کارخانه ها به سلامت محصولشان توجهی نمیکنند،چون با ((استاندارد اجباری)) مخالف اند و فردایی که هیچکس به هیچ قانونی پایبند نیست و هرکه هرکاری دلش میخواست انجام میدهد.
نکته سوم :
اگر استادتان در دانشگاه یا هنرمند محبوبتان کتابی را به شما معرفی کند،حتما خواهید خواند.ولی اگر یکی از اراذل و اوباش کتابی را معرفی کند چه؟میخوانید؟
#قصه_شب
#بخش_ده
#کتاب_ترگل
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش ده💫
اگر خیاطی که از قدیم میشناسید جنس پارچه ای را تایید کند،حتما میخرید؛ولی گاهی فروشنده ای هزار بار هم قسم میخورد ولی کالایش را نمیخرید چون به صداقتش ایمان ندارید.پس ما میتوانیم ببینیم چه کسی چه چیزی را تبلیغ میکند و به خوب و بد آن جنس پی ببریم. درست؟
حالا برگردیم سر بحث خودمان.امروز کدام شبکه های مجازی و ماهواره ای در حال تبلیغات علیه پوشیدگی و حجاب اند؟پرکار ترینشان را نام ببریم؟
شبکه ی ((بی بی سی)) و ((من و تو)) که انگلیسی هستند
کدام انگلیس؟
همان انگلیسی که 200 سال پیش تا همین امروز چند میلیون ایرانی را به کام مرگ فرستاده و هزاران کیلومتر از خاک کشورمان را جدا کرده است.
شبکه ی ((صدای آمریکا)) و شبکه ی ((رادیو فردا)) که هر دو آمریکایی هستند.
کدام آمریکا؟
همانی که به قول خودشان کمر شکن ترین تحریم های تاریخ را بر مردم ایران تحمیل کرده است؛همانی که با حمایت صدام ،جان ده ها هزار جوان ایرانی را گرفت ؛همانی که به اعتراف خودشان داعش و گروه های تروریستی را ایجاد کردند تا بلای جان ما و همسایگانمان باشد.کدام داعش؟همان داعشی که هزاران نفر از مردم کشورهای اسلامی را سر برید.
شبکه ی((ایران اینتر نشنال)) وابسته به دولت عربستان سعودی
کدام سعودی؟
همانی که سالهاست هر چه در توان داشته برای دشمنی با ایران به کار بسته است.
تازه فرض میکنیم همه ی خبرها و برنامه ها و حرف هایی که این شبکه های خارجی میزنند ،درست باشد،یعنی هیچکدام دروغ نمیگویند.ولی چرا باید چهار شبکه ای که پول و همه ی امکاناتشان را جری ترین دشمنان ایران میدهند،حالا دلسوز حجاب و لباس و حقوق ایرانی ها باشند؟ هزار الله اکبر !
با این حال، کاش یک روده ی راست در شکمشان بود.آنها در همین یک ماهه ی اخیر بیش از 17 هزار خبر دروغ منتشر کردند.چرا؟ برای اینکه ملت را به جان هم بیندازند؛آرامش را از کشورمان بگیرند و امنیت را از بین ببرند. وقتی امنیت از بین برود ،همه چیز از بین خواهد رفت .در همین بازه ی زمانی ،58 درصد اخبار بی بی سی دروغ بوده است .همچنین 53 درصد از اخبار ایران اینترنشنال ،49 درصد از اخبار من وتو ،43 درصد از اخبار صدای آمریکا و 41 درصد از اخبار رادیو فردا نیز اخباری دروغ و کذب بوده یعنی به طور میانگین از هر دو خبر،یکی دروغ بوده است.
بینندگان ایرانی این شبکه ها به این موضوع فکر میکنند که چشم و گوششان را داده اند به دشمنان این خاک؟آیا میدانند ویدیوهایی که میبینند و اخباری که میشنوند همان چیزهایی است که دشمن این خاک میخواهد؟
چطور در محیط های شلوغ ماسک میزنیم تا جلوی ورود آلودگی به بدنمان را بگیریم؛ولی ذره ای برای سلامت فکرمان ارزش قائل نیستیم و هر چیزی را شبکه های مجازی و ماهواره ای بگویند میشنویم و باور میکنیم؟
#قصه_شب
#بخش_ده
#کتاب_ترگل
#کتاب_بخوانیم
💫بخش ده💫
فصل سوم
راهکارهای مفید (فاصله گرفتن)
جیم کری در فیلم ماسک ،محصول 1994 ، نقش کارمند بانکی به نام استنلی را ایفا میکند.او ماسک چوبی لوکی ،خدای شرارت نورس، را می یابد.هرگاه آن را به صورتش میزند،ماسک تمام سر او را در بر میگیرد و استنلی را میبلعد و در هر حرکت او تاثیر میگذارد و در واقع او خود ماسک میشود.
استنلی دنیا را از دریچه ی ماسکی که روی صورتش قرار دارد می بیند .ماسک همه ی راه ها به جز دیدگاه خودش را مسدود میکند. هرگاه استنلی آن را از صورتش جدا میکند و از ماسک فاصله میگیرد ،ماسک قدرت تاثیر در احساس و رفتار او را از دست میدهد. ماسک از بین نمیرود ، اما فاصله ، چشم استنلی را باز میکند تا ببیند ماسک جزیی از شخصیت او نیست.
هنگام بدخلقی،افکار ما همه ی توجه و انرژی ما را میگیرند.مغز پیام ناخوشی از بدن دریافت میکند و دلایل متعددی برای این حال طبق شواهد قبلی استنتاج میکند.
تا به خود بیایید ،انبوهی از افکار منفی خود سرزنشگر مثل گله ی زنبور در سرتان وزوز میکند.اگر درگیر این افکار شویم و اجازه دهیم ما را در خود فرو ببرند،رفته رفته بدخلقی مان را بیشتر میکنند.
هیچ یک از کتاب های خودیاری ،که مثبت اندیشی را توصیه میکنند،این واقعیت را در نظر نگرفته اند که کنترل ورود افکار مختلف به ذهن امکان پذیر نیست؛اما نحوه ی برخورد با این افکار را میتوان مدیریت کرد.
یکی از مهمترین مهارت ها برای مدیریت افکار و تاثیراتشان فاصله گرفتن از آنهاست.
حضور این افکار در ذهنتان باعث میشود این کار سخت به نظر برسد.اما خوب است بدانید انسان ها ابزاری قدرتمند برای فاصله گرفتن از افکارشان دارند.این ابزار فراشناخت نام دارد که معنایش فکر کردن در مورد افکار خود است.
ما توانایی فکر کردن داریم،ضمن اینکه قابلیت فکر کردن در مورد آنچه که به آن می اندیشیم را هم داریم.فراشناخت فرایند عقب نشینی از افکار و رعایت فاصله ی کافی است تا افکار را به همان شکلی که هستند ببینیم. با این کار،آنها بخشی از قدرتشان در برابر شما و احساس و رفتارتان را از دست میدهند.به جای اینکه تحت کنترل و هدایت افکارتان باشد،باید راه مناسبی برای پاسخ گویی به آنها پیدا کنید.
فراشناخت پیچیده به نظر میرسد،اما در واقع فرایندی ساده است شامل توجه به افکاری که به ذهنتان خطور میکنند و مشاهده تاثیرشان در احساستان.برای این کار چند دقیقه مکث کنید و ببینید ذهنتان کجا میرود.
شما میتوانید مانند ماسک زدن استنلی به یک فکر بچسبید یا رهایش کنید و منتظر افکار بعدی باشید.
قدرت هر فکر به میزان باور شما به آن بستگی دارد.این که چقدر به صحت و معنا دار بودن آن اعتقاد دارید.مشاهده ی فرایند های فکری به این شکل ،ماهیت آن ها را به شما نشان میدهد.افکار با واقعیت متفاوتند. آنها ترکیبی از نظرات ،قضاوت ها،داستان ها خاطرات،برداشت ها و احتمالات درباره ی آینده هستند؛روش هایی که مغز برای درک دنیا پیش پایتان میگذارد.اما اطلاعات مغز محدود است.
وظیفه ی دیگر مغز این است که تا حد امکان در زمان و انرژی شما صرفه جویی کند.در نتیجه میان بر میزند و همیشه در مسیر حدس و پیش بینی جلو میرود.
ذهن آگاهی ابزاری عالی است برای مشاهده ی افکار و تقویت ماهیچه های ذهن شما که در مقوله ی فرا شناخت دخیل اند. یعنی مشخص میکنند به کدام فکر توجه کنید و بدون چسبیدن به آن رهایش کنید و سپس ، آگاهانه نقطه ی تمرکز توجه تان را انتخاب کنید.
ذهن آگاهی :تغییر جهت نور افکن
در فصل قبل ،تعدادی از سوگیری های فکری رایج را به شما معرفی کردم که از ویژگی های بدخلقی هستند.در برخی از کتاب های خود یاری به شما میگویندکه ((فقط مثبت فکر کنید.)) ولی مشکل اینجاست که ما نمیتوانیم افکار ورودی ذهنمان را کنترل کنیم.حتی اگر سعی کنیم افکار خاصی نداشته باشیم،باز همین یک جور اندیشیدن به همان افکار است.فقط مثبت فکر کردن واقع بینانه نیست بسیاری از مردم در زندگی با مشکلات باور نکردنی رو به رویند . قرار نیست با تعیین معیار ناممکن تولید افکار مثبت در مواقع سخت،بار روی دوششان را سنگین تر کنیم.
در واقع در شرایط دشوار احتمالا نمیتوانند مثبت فکر کنند و درد خود سرزنشگری هم به دردهایشان اضافه میشود؛چون فکرمیکنند فقط آنها از انجام این کار عاجزند.
بنابراین چون نمیتوانیم تعیین کنیم ذهنمان چه افکاری تولید کند،حوزه ی اختیار ما در نحوه ی پاسخ گویی به آنهاست.
توجه به افکار قدرت آنها را افزایش میدهد. اگر توجه را مانند نور افکن تصور کنیم، میتوان گفت خیلی از مردم بی توجه آن را به حال خود رها کرده اند تا به هر سو که میخواهد بچرخد.گاهی اوقات در صورت وجود علایم خطر یا تهدید،مغز کنترل اوضاع را به دست میگیرد.اما ما هم میتوانیم با انتخابی آگاهانه ،نور افکن را هدفمندانه روی جنبه های خاصی از تجربه مان متمرکز کنیم.
،#قصه_شب
#بخش_ده
#چرا_کسی_تا_به_حال_اینها_را_به_من_نگفته_بود
#کتاب_بخوانیم