🔅این الرجبیون🔅
🌸اعتکاف یعنی یه دریا پاکی
یه دنیا صمیمیت با خالق و دلدادگی
یه خلوتگاه دلنوازبا معشوق لایتناهی
یه عالمه زیبایی باهمه سادگی…🌺
🧎اعتکاف ایام البیض ماه مبارک رجب
🔴 ویژه برادران(بالای ۱۴سال) و خواهران در تمام مقاطع سنی
((البته آقا پسرهایی که همراه پدر یا بزرگتر باشند هیچ گونه محدودیت سنی براشون نیست.))
هزینه : ۳۵۰ هزار تومان
واریز به حساب شماره ۱۱۶۳۶۳۲۲ به نام ستاد اعتکاف در قرضالحسنه گل نرگس مسجدالحجت
📝مکان ثبت نام : هر شب هنگام نماز در مسجدالحجت( واحد خواهران و برادران)
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام خواهران میتوانند با شماره 09913476139خانم قربانی
و برادران باشماره 09132304593 آقای قربانی تماس حاصل نمایند.
🕑مهلت ثبت نام: فقط تا سوم بهمن ماه
((اعتکاف دخترانه نیز در مسجد جامع برگزار میگردد.))
ستاد اعتکاف شهر کهریزسنگ
✨بسماو
اعتکاف، دخترونهاش خوبه😌
یه خبر خیلی خوب برات داریم :)
یه فرصت بینظیر و فوقالعاده📣
دومینسالبرگزاریاعتکافدانشآموزی 😍
🦋 ویژهی دختـران کلاس هفتــــم تا دوازدهـــم
🔶مبلغِ ثبتنام: فقط ٣۵۰ هزار
تومان
🔸مکان برگزاری: مسجدجامعکهریزسنگ
🌀با حضورِ:
• سخنرانان برجسته
🌀به همراهِ:
• برگزاری کارگاههای مفید
• حلقههای علمی و معرفتی
• دورهمیهای صمیمانه
• مناجات های دلنشین شبانه
و...
💛 این فرصت، همیشه به دست نمیاد و همیشه نمیشه با یه تیر، چند تا نشون رو همزمان زد 😉
💠 برای ثبتنام به آیدی زیر در پیام رسان ایتا پیام بدهید :@Adnim_Khatun
ویا شماره گیری:
09936490799
09138369519
🔹اعتکاف به صورت عمومی نیز در مسجدالحجت برگزار میشود.
▫️ستاداعتکافشهرکهریزسنگ
▫️کانونفرهنگیمسجدجامع
#اعتکاف
#مسجد_جامع
•─────•❁•─────•
📍https://eitaa.com/najmehkhaton_masjedjameh
🌐کانون فرهنگیهنری نجمهخاتون مسجدجامع
⭕️کیهان: منکر خدمات دولت نیستیم ، اما نتیجه اقداماتش باید سر سفره مردم برود
🔹کیهان از دولت خواست نتیجه کارهایش برای مردم ملموس باشد.
این روزنامه نوشت:
🔹به هیچ وجه منکر فعالیتها و خدمات و کارها و تلاشهای طاقتفرسـای دولت و مدیران کشور نیستیم. اما دولت باید در پیریزی اقتصاد صحیح و عادلانه، رفع فقر و برطـرف کـردن هر نوع از محرومیت کاری بکند. انشاءالله همه مردم به طور کاملا محسوس نتیجه اقدامات دولت را سر سفرههای خود ببینند و حس بکنند.
هدایت شده از مسجدالرسول(ص)کهریزسنگ
رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّاتَعْلَمُإِنَّکَأَنْتَالاعزّالاجَّلِالاَکرَم♥️
🔸اقامه نماز شب لَیلَةُالرَّغائِب
۱۴۰۲/۱۰/۲۸(اولین شب جمعه ماه رجب) بعد از نماز مغرب در مسجدالرسول(ص)کهریزسنگ🪴
🌱از شما نمازگزاران و روزهداران گرامی دعوت بهعملمیآید در این فریضه معنوی شرکت نمایید🌸
🔻@MasjedAR
هدایت شده از مادرانه راه روشن💝
4_5951517026513062856.mp3
1.5M
استودیویی
📝#شب_آرزوها
🎤کربلایی حسین_طاهری
🌺 ویژه #لیلة_الرغائب
#ماه_رجب
https://eitaa.com/Madaraneh_RaheRoshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
شب آرزوها نه! شب مهندسی رغبتها!
بلدی چجوری رغبتهاتُ مرتب کنی؟
🔸کلاهبرداری از طریق ارسال پیامکهای جعلی تحت عنوان سامانهی الکترونیک دادگستری همچنان ادامه دارد.
نمونه ای از پیامک رو در تصویر بالا میبینید.
⚠️به این پیامکها هیچ توجهی نکنید
#مشارکت_مردمی
#آموزش_همگانی
#پلیس_خدمتگزار
#شهروند_قانون_مدار
✅ خبرگزاری پلیس نجف آباد 👇
https://eitaa.com/Najafabadpolice
#زمین_رایگان
🔴 گروههای پیگیری زمین رایگان جوانی جمعیت در شهرهای مختلف (تهران، اصفهان، کرج، کرمان، مشهد، بجنورد، قم، لاهیجان و شاهرود) راه افتاده و داره بسرعت اعطای زمین رایگان رو پیگیری میکنه. 🏃♂
💵 همونطوری که اطلاع دارید این زمینها بالای ۱ میلیارد تومان ارزش داره و اگر پیگیری نکنید به این زودیها بهتون نمیدن.
👨👩👧👦 اگر شما هم ۳ فرزند یا بیشتر دارید و فرزند آخرتون بعد از ۲۴ مهر ۱۴۰۰ بدنیا اومده یا ۴ فرزند زیر ۲۰ سال دارید برای ثبت نام به سایت زیر مراجعه کرده و قسمت درخواست مسکن رو انتخاب کنید.👇
https://saman.mrud.ir/
💫بخش چهل و ششم💫
خیلی وقت ها می آمد.توی این اتاق می نشست و نوارهای آیت الله مطهری و بهشتی را گوش میداد یا با روضه های کافی گریه می کرد.طوری که وقتی از اتاق بیرون می آمد صورتش سرخ شده بود.این حرف هایش خوب یادم مانده که می گفت:خمینی فرزند
امام حسین(ع) است.اگر ما به امام حسین می گویم ای کاش آن زمان بودیم و یاریت می کردیم حالا باید خمینی را یاری کنیم تا فقط حرف نزده باشیم و در عمل هم ثابت کنیم که ما یاران حسینیم.نوارهایش را بوسیدم و در بغل گرفتم و گفتم:بابایی،حرفها را خوب گوش کردی،خوب هم عمل کردی،بعد میل ها و دمبل هایش را دیدم آمده بودم خانه تا با دیدن عکس آرام بگیرم،بدتر شدم.تازه دلم بیشتر برایش تنگ شد.هیچ چیز نمیتوانست جای یک لحظه دیدن و در بغل گرفتنش را برایم پر کند.حاضر بودم هرچه دارم بدهم. حتی جانم را به ازای آن یک لحظه بدهم،ولی افسوس که چنین چیزی امکان نداشت و فقط حسرتی بود که روح و جانم را به هم می ریخت.به سینه ام چنگ می زدم تا قلبم را بیرون بکشم.این قلبی را که چیزی نداشتم تا با آن آرامش کنم،همان بهتر که خودش هم نباشد.
وقتی به خودم آمدم دیدم یک ساعتی هست که ما به خانه آمدیم و باید هر چه زودتر برگردیم.از اتاق بیرون آمدم و لیال را صدا کردم.جوابی نشنیدم.در اتاق خودمان را باز کردم کنار تخت نشسته بود معلوم بود که خیلی گریه کرده،رفتم کنارش نشستم و در سکوت به در و دیوار که هر کدامشان کلی حرف برای گفتن داشتند،خیره شدم.روزی که زمین های شهرک کارکنان شهرداری قرعه کشی شد،همه مان دلشوره داشتیم که اسم ما درنیاید،وقتی فهمیدیم به ما زمین تعلق نگرفته است خیلی پکر شدیم.برای مرحله دوم قرعه کشی باز دست به دعا شدیم.خدا را شکر اسم ما هم جزو صاحبان زمین درآمد. همه خیلی خوشحال بودیم که بلاخره دوران خانه به دوشی مان به سر آمده است.ازهمان روزی که محدوده خانه ها و نقشه کوچه ها را با گچ کشیدند،ما برای دیدن خانه نساخته مان آنجا می رفتیم تا روزی که داخل خانه ساکن شدیم.یک رود پی اش را کندند،یک روز اسکلت ساختمان را جوشکاری کردند.دیوارها را بالا آوردند و ... با گذر از هر مرحله ذوق و شوق ما هم بیشتر می شد و با حساسیت بیشتری منتظر تکمیل و واگذاری خانه بودیم بلاخره هم فشارها و دردسرهای مستاجری باعث شد بابا ما را به خانه نیمه ساز بیاورد و خودش به تدریج با کمک پسرها کار خانه را تمام کنند.حالا این خانه،ولی صاحبش کجا بود؟بلند شدم.دنبال کلید کمد بابا گشتم.می خواستم لباس هایش را بردارم و در بغل بگیرم.ولی کلید کمدش را پیدا نکردم.تا لیال رفت توی اتاق بابا و در را بست،فرصت را غنیمت شمردم و رفتم سراغ کمد على.لباس فرم سپاهش را برداشتم.بوسیدم و توی بغل گرفتم،با اینکه لباس هایش شسته و اتو کشیده بود،باز هم آنها را بو کردم.رنگ سبز لباس با آن قداستی که برایم داشت خیلی آرامم کرد.از خودم میپرسیدم: یعنی الان علی کجاست؟آیا خبر شهادت بابا را شنیده؟مطمئن بودم وقتی انتظارم به سر بیاید و علی بیاید،می توانم همه حرف هایم را بگویم،این طوری هم آرامش می گرفتم هم از زیر بار سنگین مسئولیت رها می شدم.در کمد علی را بستم و رفتم پنجره پذیرایی را که رو به حیاط بود باز کردم.همانجا ایستادم،جایی که بابا می ایستاد و به باغچه چشم می دوخت ایستادنش که طولانی می شد،می فهمیدم باز موضوعی ذهنش را آزار می دهد.خیلی دوست داشتم بدانم توی فکرش چه میگذرد. از همان زاویه به باغچه نگاه کردم.میخواستم بدانم او از آنجا حیاط را چطور می دیده،شاید بتوانم بفهمم به چه چیزهایی فکر می کرده. این اواخر خیلی ساکت تر شده بود،حتی آن روزی که از جنت آباد آمدم و دیدم اینجا ایستاده و ازم پرسید:کجا بودی؟خیلی توی فکر بود.آن روز حس میکردم پر از حرف است ولی انگار نمی تواند چیزی بگوید.حالا به خودم می گفتم حتما به مسئله رفتنش فکر می کرد و اینکه چطور می تواند ما را تنها بگذارد و برود.اینکه ما بعد از او چه سرنوشتی پیدا می کنیم.یادم افتاد وقتی به این خانه آمدیم،هوا سرد بود.برای گرم کردن خانه اول منقل را توی حیاط روشن می کردیم و وقتی گاز و دودش می رفت آن را توی خانه می آوردیم.همه دورش می نشستیم تا گرم شویم،گاهی بابا در بین نصیحت هایش حرف هایی به من می زد: ببین بابا من از بچگی پدر و مادر بالا سرم نبوده.خودم خیلی تلاش کردم،خدا هم خیلی کمکم کرده من راه خطا
نرفتم و مسیر درست رو تو زندگیم انتخاب کردم.خیلی سخت بود تا به اینجا رسیدم، شما هم باید تلاش کنید و به خدا توکل کنید، نباید از کسی انتظار کمک داشته باشید ولی تا می تونید به بقیه کمک کنید و دست دیگران را بگیرید،حالا می فهمیدم این حرف ها را برای این روزها می زد.روزهایی که باید در نبود او سختی بکشیم و از هیچ کسی انتظاری نداشته باشیم الا خدا.
این یاد آوری ها خیلی دلم را می سوزاند. همه چیز را به خوبی بیاد می آوردم.
#قصه_شب
#بخش_چهل_و_ششم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش چهل و ششم💫
حتی اینکه یک بار همه دور آتش نشسته بودیم.همین که سر دا و بچه ها به کار مشغول شد بابا همان طور که به آنها نگاه می کرد،آهسته طوری که آنها نشنوند گفت:من
نتوانستم پدر خوبی برای شماها باشم. نتوانستم وسایل راحتی شما را فراهم کنم. من پیش خودم شرمنده ام.اگه شما توی یک خانواده دیگری بزرگ می شدید این قدرسختی نمیکشیدین،توی آن نور کم که از شعله های آتش زیر خاکسترهای منقل بیرون می زد،می توانستم اشک هایش را ببینم که تمام پهنای صورتش را پر کرده است.بغض کردم و گفتم: چرا این طور می گویید.ما توی سختی هستیم ولی صفا و قشنگیایی که تو خونه ما هست، هیچ جا پیدا نمی شه.اگه ما تو یه خانواده دیگه بودیم و سختی نمیکشیدیم قدر زندگی و چیزهایی رو که داریم نمی دونستیم و این قدر قوی نمیشدیم.دستم را گرفت و گفت: نه،شما باید مرا بیخشید.خیلی تعجب کردم، او که این قدر زحمت می کشید.زحمتی که
اصرار داشت برایش زور بازو خرج شود و نان حلال به دست بیاید. او حتی کار توی بندر را قبول نداشت،می گفت خیلی از مسائلی که توی بندر هست باعث میشه پولش شبهه ناک باشه.به چشم هایش نگاه کردم و گفتم: دلیلی نداره شما عذرخواهی کنین.ما راحتیم، همین که همه با هم هستیم،راحتیم.بعد سرش را بغل کردم و بوسیدم،او هم مرا بوسید.وقتی به خودم آمدم دیدم لیال لباس هایش را عوض کرده و پشت سرم ایستاده. گفتم:بریم؟سری تکان داد و راه افتادیم،با اینکه دل نمی کندم ولی باید می رفتیم.به زینب گفته بودم زود بر می گردیم،در را بستیم و بیرون آمدیم.چون تعداد کشته هایی که به جنت آباد آورده می شد مثل قبل نبود،فکر کردم از نیرویم توی مسجد یا احتمالا در خطوط بیشتر می توانم استفاده کنم.از لیال جدا شدم.سپردم مواظب خودش باشد و آمدم مسجد جامع،جلوی در وانتی ایستاده بود،پشتش مجروحی خوابانده بودند. ترکش به تمام تنش گرفته،سر تا پایش خونی بود.آقای نجار مشغول رگ گرفتن بود، رفتم بالای وانت،آقای نجار سرمش را دستم داد و گفت:مستقیم ببریدش بیمارستان بعد پرید پایین و وانت راه افتاد.حال مجروح خوب نبود.یک چشمم به سرم بود و یک چشمم به مجروح،ولی نرفته هواپیماهای عراقی بالای سرمان ظاهر شدند.محدوده پل شلوغ بود. مردم در حال خروج بودند.آتش توپخانه بیشتر توی حاشیه شط میریخت.توی آن ترس و هیاهو هواپیماها بمب هایشان را
ریختند.به خودم می گفتم: الان است که پل را بزند و جمعیت با پایه های پل در آب فرو بروند،همیشه از آب شط و غرق شدن در
آن وحشت داشتم.
با ناراحتی و صدایی بلند به کسانی که از مردم می خواستند،شهر را ترک کنند،گفتم چرا؟چرا مردم باید بروند؟ مگه چه خبره؟میخواید شهر خالی بشه، راحت بیفته دست عراقی ها؟چرا می خواید مردم رو آواره کنید؟گفت:این حرف ها چیه میزنی؟میخوای بمونن توی آتش؟گفتم:خب همه رو بیاریم تومسجد گفت:تا کی میشه مردم رو تو این شرایط نگه داشت؟مگه خود مسجد رو نمیزنن؟برافروخته شده بودم،جواب دادم:مگه تا پارسال جنگ نداشتیم.اون هایی که به اسم عرب و عجم راه انداختن،یادتون نیست.دیدید که زود سر و تهش هم آمد.گفت:اون یه غائله داخلی بود.سریع کنترلش کردند اما این یه جنگه. تمام تجهیزات شون رو آوردن از بیرون مرزها به ما حمله کردن.گفتم:اینم کاری نداره.مگه قرار نیست بنی صدر هواپیما بفرسته؟ از دیگران این حرف را شنیده بودم،من هم آن را تکرار کردم.اما یک عده با شنیدن این حرف به بی تجربگی من خندیدند.همان هایی که من با آنها کل کل می کردم،گفتند:نمیشه به امید بالاتریها نشست اگه قرار بود کاری بکنن تا حالا میکردن.یک هفته است هیچ خبری نشده.
#قصه_شب
#بخش_چهل_و_ششم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
خانوادهای که در مهمانی خانوادگی، از نوهها میخواهند که برنامهٔ سال جدیدشان را بگویند!
آیا ما نیز در دورهمیها و مهمانیها، اینقدر به بچهها و جوانترها بها میدهیم؟
برنامهشان را با اشتیاق میپرسیم؟
🌺🌺🌺
#رسالت_زندگی
🔴نتانیاهو: به ایران حمله میکنیم که سر مار است؛ ایران حامی اصلی حزب الله و یمنی ها است.
✅ @kahrizsang
قالیشویی احمدی
با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان
شستشوی انواع فرش وموکت و پتو ومبل
شستشوی تضمینی ودریافت وجه در صورت رضایت مشتری
ادرس :جلال اباد .خیابان بوستان .بوستان ۱۳
(ادرس مارا از برنامه نشان پیدا کنید)
(((((( سرویس رایگان))))))))))
تلفن تماس:۰۹۱۳۰۰۰۰۲۳۶و۰۹۱۳۰۰۰۰۴۵۲
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
💖گروه تولیدی مبل کوثر💖
💥بدون پیش پرداخت با اقساط بلند مدت💥
👈تولید کننده ی انواع مبلمان راحتی و نیمه استیل و سرویس خواب عروس👉
🎊🎊🎊🎊🎊
تلگرام:
@moble_kosar
پیج اینستاگرام:
http://Instagram.com/moble__kosar/
کانال ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/525337193C85d4431db2
🚗لوکیشن در نشان:
B2n.ir/t93029
آدرس: اصفهان ابتدای جاده ی نجف آباد ۳۰۰ متر بعد از سه راهی درچه تقاطع اول جاده نجف آباد کوچه ۴
مبل کوثر
📱۰۹۱۳۱۱۷۱۶۰۷
باباشاهی
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۹ دی ۱۴۰۲
میلادی: Friday - 19 January 2024
قمری: الجمعة، 7 رجب 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ارسال نامه مامون به امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی، 200ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️8 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️18 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️19 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امام زمان عزیز
💫آخرین جمعه دیماه
🌸را با ذکـر﷽
💫و سپس با نام شمـا
🌸آغاز می کنیم
💫امــروز،بی نظیرترین
🌸روز زندگی ام خواهد بود
💫ســلام بر تو
🌸 ای سرچشمه زندگانی
🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از شهدای شهر کهریزسنگ
دعوتنامهایازبهشت
سلام رفیق✋ یه لحظه اینجارو بخون👇
🕊 هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن
🕊مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمیذاره😍
🕊بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه👍
آدرس رفیق روزهای زندگیت👇
https://eitaa.com/shohadayekahrizsang
اگر دعوت کننده شهدا باشند، شما میپذیرید.
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
#طرح_جواد_الائمه(ص)
👩❤️💋👨ازدواج، سنت رسول خدا و امری نیکو است. از آن نیکوتر وساطت و میانجیگری یا کمک مالی برای ازدواج دو نفر است.
🥀پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید:
🍃 کسی که حاجت مالی را از برادر مومن خود برآورد ؛ مانند کسی است که در همه دوران زندگی خود به خدا خدمت کرده است.
🌺موسسه خیریه رضوی در راستای انجام رسالت خدمت رسانی ؛ خیرات ، صدقات و نذورات اهدائی خیرین گرامی در روزهای پنج شنبه و جمعه هر هفته را به تهیه جهیزیه و امر ازدواج زوج های جوان نیازمند همشهری اختصاص داده است.
🌿عزیزانی که تمایل به مشارکت در این امر خیر دارند ، می توانند کمکهای خود را به هر مقدار دلخواه ، در عصر روزهای پنج شنبه و صبح جمعه ؛ به ایستگاه ثابت موسسه خیریه رضوی واقع در ورودی گلزار شهدای کهریزسنگ تحویل نمایند.
💳شماره کارت بانک صادرات برای مشارکت (ظهر پنج شنبه تا غروب جمعه هر هفته)
6037_6919_9069_2717
👏موفقیت در این طرح در گرو همراهی شما نیکوکاران می باشد.
📢ان شاالله گزارش جمع آوری مبالغ اهدائی خیرین ، بصورت ماهیانه و کمک های انجام شده به زوج های جوان نیازمند همشهری بصورت سه ماهه در کانال موسسه اطلاع رسانی خواهد شد.
✨️انتشار این پیام ، صدقه جاریه و کمک در امر خیر است.
💢موسسه خیریه رضوی
@m_kh_razavikahrizsang
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃راه حل تمام مشکلات زندگی
🔹به کلام #استاد_شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سنت شکنی در مراسم ترحیم
🔹 واقعا اگه این طور مراسم توی کشورمون مد بشه و همه تقلید کنند چی میشه!
مهربانانی که حتی در سوگ عزیزان دغدغه رنج و مشکلات نیازمندان رادارند💖