💫بخش پنجاه و ششم💫
روسری از جنس حریر مصنوعی بود که زمینه سفید رنگش با پروانه های رنگارنگی نقش شده بود اما حالا پروانه های روسری در خون دخترک دست و پا می زدند.دلم شکست،با خودم گفتم:این بچه از چنگ چی می دونه ؟ به چه گناهی توی خواب جون داده؟اصلا چرا جنگ شد؟چرا کسانی که جنگ را به راه انداختن فکر زن و بچه مردم رو نکردن؟ آخه ما به چه گناهی،به تاوان چه کاری باید این طور بسوزیم؟دوباره سنگینی فکرهام چنان آزارم داد و کلافه ام کرد که فکر میکردم باید سر به بیابان بگذارم و فقط فریاد بزنم خدا، خدا،آن قدر خدا را صدا بزنم که جان بدهم
صدای گریه بچه ای که آخرین بازمانده خانواده اش بود،هنوز می آمد و حالم را بدتر می کرد.چند بار از بالای وانت به آنها گفتم: شما رو به خدا اینو آرومش کنین زنها بچه را توی بغل تکان می دادند و به پشتش میزدند. فایده ای نداشت،احساس می کردم گریه اش فقط از گرسنگی است.گریه اش به من می گفت:مادرش را می خواهد.از بالای وانت می دیدم مرد و زن بچه را دست به دست می چرخاندند تا بلکه بتوانند او را آرام کنند ولی بچه بی تاب تر می شد و بیشتر جیغ میکشید و آن قدر گریه می کرد که بی حال می شد. سرش را برای لحظه ای بر روی شانه کسی که بغلش کرده بود میگذاشت.چشم هایش روی هم می رفت،ولی انگار چیزی یادش بیاید یا دچار حمله ای شده باشد،مثل اسپند روی آتش از جا میپرید با صدای بلند جیغ میکشید و اشک می ریخت،از شدت گریه چشم هایش کوچک و صورت گندم گونش سرخ شده بود. یاد نوزادی سعید افتادم که چطور توی گهواره با دیدن بابا دست و پا میزد طاقت نیاوردم از وانت پایین پریدم.به طرف پرستاری که حالا بچه را در بغل داشت رفتم و گفتم: بدهیدش زن که از گریه هایش کلافه شده بود زود بچه را داد.وقتی گرفتمش،او را بوسیدم.به صورتش نگاه کردم.پسربچه ده ماهه باموهای رنگ روشن و چشم های قهوه ای تیره بود.دو تا دندان بیشتر نداشت،صورتش از شدت گریه شوره زده رد اشک از دو طرف گونه ها یش راه باز کرده بود،از شیر خشک شده کنار دهانش فهمیدم شیر مادرش را می خورده. دستم را کنار لبش گذاشتم.حرکات لبش دنبال انگشتم می گشت و سعی داشت آن را بمکد،به دور و بری ها گفتم:یه چیزی پیدا کنیم بدیم این بچه بخوره خیلی گرسنه اس
گفتند:چیزی نداریم،چی بدیم.این شیر می خواد.رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود.شیر را باز کردم خدا را شکر آب می آمد.اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز
پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم.بعد دستم را بر آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام تر شد و دهانش را به آب نزدیک تر کرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت.صورتش را گرفتم. پستانکی که با نخ به گردنش آویزان بود را در دهانش گذاشتم.جیغ می کشید و سرش را عقب می برد.وقتی دیدم با هیچ راهی نمی توانم ساکتش کنم،دوباره بغض به گلویم چنگ انداخت.بی تابی های بچه را که می دیدم و به بی کسی و بی پناهی اش فکر می کردم می خواست دلم بترکد،دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.رفتم توی همان وانت که هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند،نشستم چهره زنهای کشته شده جلوی نظرم آمد یعنی کدامیک از آنها مادر این طفل معصوم بودند؟آن زنی که موهای خونی اش دور سر و صورتش پیچیده بود یا آن که با چشمانی نیمه باز هنوز نگاهش به دنیا بود. یک لحظه با خودم گفتم شاید بچه با دیدن
صورت مادرش کمی آرام شود.ولی بعد از فکر نشان دادن جنازه ها به بچه منصرف شدم. سر بچه را توی سینه ام فشردم و بغضم ترکید.گفتم:ببین ما هر دوتامون یتیم شدیم. ما مثل همیم.صدای گریه ام توی جیغ وفریاد بچه گم شد،راه گلویم که باز شد و سبک شدم،شروع کردم به نوازش بچه،به سر و گردنش دست کشیدم و کمر و پاهایش را ماساژ دادم،از مکثی که بین گریه هایش به وجود آمد،فهمیدم این کار کمی آرامش به او می دهد.بدجوری خوابش می آمد.مدام چشم هایش روی هم میرفت.سرش را به دنبال پیدا کردن شیر توی سینه ام می چرخاند و لب هایش را تکان میداد این کارش بیشتر دلم را میسوزاند.معلوم بود گرسنگی امانش را بریده.به فکرم رسید بروم و از بیرون بیمارستان چیزی برایش دست و پا کنم.ولی تا آنجا که می دانستم در آن اطراف هیچ مغازه و فروشگاهی نبود که حتی به قیمت شکستن در یا شیشه اش بشودچیزی مناسب خوراک بچه تهیه کرد.همان طور که کمر و شانه هایش را ماساژ میدادم برای چند لحظه خوابش برد.سرم را روی سینه اش گذاشتم و گفتم:خدایا،خودت به فریاد ما برس،گریه بچه دوباره شروع شد.سرم را بالا آوردم و از شیشه ماشین دیدم پرستاری به طرفمان می آید.زن جوانی که موهای رنگ کرده قهوه ای اش را دم اسبی بسته بود از همان چند قدمی بیسکوییتی که در دستش بود را نشانم داد. خودم را جمع و جور کردم،نفهمد گریه کرده ام وقتی جلو آمده گفت:به زحمت این بیسکویت را پیدا کردم.می دونم دردی رو دوا نمی کنه.بخش نوزادان مون هیچی نداره.
#قصه_شب
#بخش_پنجاه_و_ششم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش پنجاه و ششم💫
وگرنه از اونجا براش شیشه و شیر خشک می گرفتم.بعد بسته بیسکویت را باز کرد و به طرفم گرفت.بیسکویتی برداشتم و در دهان بچه گذاشتم،بیسکویت خشک بود و بچه نمی توانست آن را بخورد.با دست پس می زد و گریه می کرد.به زحمت بیسکویت را جلوی دهانش نگه داشتم.کمی مک زد و به تدریج آرام شد.اما انگار به این راضی نباشد در بین مک زدنهایش به بیسکویت گریه می کرد و مدام دستم را کنار می زد.کمی از آن را گوشه دهانش چپاندم تا با آب دهانش مخلوط بشود و راحت تر پایین برود.فکر کردم شاید بهتر باشد پودرش کنم و توی دهانش بریزم. این کار هم فایده ایی نداشت.دستش را به دهان و بینی اش می مالید و در حالی که اشک و آب بینی اش با هم قاطی شده بود، بیسکویت ها را با گریه بیرون داد.ازبیسکویت خوراندن دست برداشتم بچه هم که دیگر نای گریه کردن نداشت،ناله میزد.در بین صدای
انفجارها و آژیر آمبولانس ها و بوق ماشین هایی که به حیاط بیمارستان می آمدند و می رفتند،فکری به سرم زد،به خودم گفتم:این که کس و کاری ندارد،معلوم هم نیست کجا آواره شود، ای کاش بتوانم برای همیشه او را پیش خودم نگه دارم.درست است که وضعیت خود ما هم مشخص نیست،ولی هرجا که رفتیم
این بچه هم با ما باشد.او هم مثل زینب و سعید روزی اش را خدا می دهد.بیشتر که به این مساله فکر کردم،دیدم من می خواهم در شهر بمانم و کار کنم.جنگ هم معلوم نیست تا کی ادامه داشته باشد.آن وقت بچه را به چه کسی بسپارم.غذایش را از کجا تهیه کنم. وقتی هم که این طرف و آن طرف میروم بچه باید در دست این و آن بچرخد.حالا که خدا خواسته و جان سالم به در برده،اگر من توی شهر نگهش دارم معلوم نیست توی این بمباران ها زنده بماند.توی این فکرها بودم و صورت خسته و درمانده بچه را نگاه می کردم که شنیدم یک نفر می گوید:خواهر بچه رو بدید،می خوایم بریم.سر بلند کردم.همان مردی بود که جنازه ها را آورده بود.بهش گفتم:کجا می خواید ببریدش تو رو خدا آواره شده،حالا که یتیم شده،ببریدش یه جای مطمئن.یه جایی که اگه فامیلاش اومدن سراغش بتونن پیداش کنن،مرد گفت: نگران نباش،می برم بهزیستی آبادان تحویلش میدم.چند بار بچه را که دیگر بیحال و بی رمق شده بود،بوسیدم.مرد بچه را گرفت.تا ماشین از در بیمارستان بیرون برود با نگاهم بچه را دنبال کردم.حالم خیلی خراب بود.دیگر نای ایستادن نداشتم.از صبح تمام صحنه هایی که شاهدش بودم،فجیع و دردناک بودند،راه افتادم و از در بیمارستان بیرون زدم.خسته و سرگردان،نمی دانستم کجا بروم و چه کار کنم.دلم می خواست فرار کنم جایی بروم که کسی نباشد.گوشه ایی بنشینم و در خودم غرق شوم.تنها چیزی که به نظرم می آمد می تواند آرامم کند دیدن علی بود.دیگر انتظاری برای دیدن بابا نمی توانستم داشته باشم. بعد از بابا تنها کسیکه دوست داشتم ببینم، تنها کسی که قدرت داشت این همه غم را
تسکین بدهد علی بود! فقط على.کلی حرف برایش داشتم.سینه ام پر بود از چیزهایی که جز او به هیچ کس نمی توانستم بگویم. آشفته و سرگردان وسط خیابان راه میرفتم.
فکر می کردم اگر گم شوم و همه چیز هم از خاطرم محو خواهد شد.به خودم گفتم:یعنی می شود همه این کابوس های وحشتناک یک خواب طولانی باشد اما نه،من بیدار بودم و این مصائب را با گوشت و پوست و خونم درک میکردم.حالم خیلی بد بود توی دلم به خدا نالیدم:حالا که این ها خواب نیست و واقعیت دارد،پس از این همه خمپاره،ترکشی هم به جان من بنشیند و راحتم کند.
به فلکه فرمانداری رسیدم.نمی دانستم ازکدام طرف بروم.از روی استیصال رفتم و وسط فلکه نشستم و زل زدم به فرمانداری.یادم آمد همین چند روز پیش بود،بنی صدر آمده بود فرمانداری.تا قبل از آن من که با گفته های بابا یقین داشتم بنی صدر خائن است،توی بحث هایم با بقیه این را خیلی صریح می گفتم،یکی،دو بار که برای آوردن مواد غذایی به مکتب قرآن رفته بودم،به دختر های آنجا هم این را گفتم.ولی شهناز حاجی شاه در جوابم گفت:هنوز هیچی معلوم نیست.اینکه بگوییم بنی صدر خائنه باعث میشه ما اتحاد مون رو از دست بدهیم.روز آمدن رییس جمهور بنی صدر من بعد از خاکسپاری شهدا، مجروح به بیمارستان طالقانی برده بودم و مثل همیشه با غرغر و جیغ و داد پرستارها روبه رو شدم که چرا باز مجروح ها را اینجا
آورده ای،جا نداریم،نیرو نداریم و این مساله خیلی عصبانی ام کرده بود.با همان حالت آمدم مسجد.دنبال کسی میگشتم تا حرفم را به او بگویم.می خواستم فکری کنند،کسی باید مسئولیت پذیرش و یا اعزام مجروحین را به عهده می گرفت تا با بیمارستانها هماهنگ کند هرکدام ظرفیت دارد مجروح بپذیرد تا این قدر سر تحویل جنازه ها بحث نکنند.بلاخره ما جنازه ها را جنت آباد ببریم، یا سردخانه یا قبرستان آبادان ؟پیدا کردن ماشین و راضی کردن راننده هم که خودش یک معضل همیشگی بود. ناچار به هرکسی می رسیدیم آنقدر کار می کشیدیم که پا به فرار میگذاشت.
#قصه_شب
#بخش_پنجاه_و_ششم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا میگن رای ندید!
کیا میگن رای بدید!
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
🌱هشتم بهمن سال ١٣۵٧🌱
#آیتاللّه_خمینی با قبای نوکمدادی و عرقچین سفید درحالی که پارچه سفید با خطهای آبی روی دوشانداخته، در کلبه محقری میان دهکده نوفللوشاتو مشغول چاینوشیدن است. چند کتاب قطور کهنه اطراف خود چیده و روی میز تحریر کوچکاش مشغول تصحیح آخرین کتابش است. پنجره اتاق باز است. نسیم خنکی از میان درختان حیاط، میخزد توی اتاق؛ کاغذها را جابهجا میکند و گونههای آقا را نوازش میکند.
امروز #جمهوری_اسلامی فقط درحد فکری در ذهن آقاست و
ایده #ولایت_فقیه، فقط درحد نوشتههای سیاهی روی کاغذهای سفید روی میز.
ابرقدرتها به تلاطم افتادهاند.
#روحاللّه اما کار را به #خدا سپرده است.
او اگر بخواهد نظم ظالمانه جهانی تغییر خواهد کرد.
حاجآقا چایش را مینوشد....
➕
🎄هشتم بهمن سال ۱۴٠۲🎄
#آیتاللّه_خامنهای در اتاق کارش در خیابان فلسطینجنوبی تهران مشغول کار است.
حالا
🇮🇷#جمهوری_اسلامی روی زمین استقرار و تحکیم یافته است.
#ولایت_فقیه حاکمیت عینی یافته است و دیگر لای کاغذها نیست.
🚀شهرهای موشکی در اعماق زمین زیر پایش گسترش یافته است و
🛰ماهواره جدید، بالای سرش در مدار قرار گرفته.
👊 مشت مستضعفین پر شده.
✌️فدائیان آیتاللّه، نه در میدان ژاله تهران که در قلب بیروت و دمشق و بیخ گوش اسرائیل دیده میشوند
🌊دریا را بچههای یمن قبضه کردهاند و
🌍خشکی را چریکهای حزباللّه و قدس و کتائب.
جالب آنکه متخصصان، #آمریکای امروز را حتی قابل مقایسه با آمریکای ۵۷ هم نمیدانند و آن را در سراشیبی سقوط میبینند
#رژیم_جعلی_اسقاطیل ، توان خروج از پیچیدهترین و طولانیترین نبرد تاریخ خود را ندارد.
#عکس_امام روی دیوار #لبخند میزند.
#آیتاللّه، چایش را مینوشد.🌸
✌️🇮🇷#به_قلّه_نزدیکیم🇮🇷✌️
#اَِلَِلَِّٰهَِمَِّ_عَِجَِّلَ_لَِوَِلَِیَِکَِ_اَِلَِفَِرَِجَِ
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
🏆اهداء جوایز به نفرات تیم لیگ کشتی نوجوانان و همچنین قهرمانان کشتی استان اصفهان باحضور جناب آقای تابش فر ریاست محترم ورزش و جوانان شهرستان نجف آباد و جناب آقای مهندس حجازی شهردار محترم ، اعضای محترم شورای اسلامی و آحاد مردم ورزش دوست شهر کهریزسنگ درخانه کشتی کهریزسنگ برگزار گردید .
📲بامادر فضای مجازی همراه باشید
🌐https://kahrizsang.ir
🇮🇷روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر کهریزسنگ
✉️ @shahrdarikahrizsang
✅ اسامی نامزدهای تأیید صلاحیت شده انتخابات مجلس خبرگان رهبری در استان اصفهان
۱- آیتالله سید یوسف طباطبایینژاد
۲- آیتالله عبدالمحمود عبداللهی
۳- آیتالله سید ابوالحسن مهدوی
۴- حجتالاسلام مصطفی حسناتی
۵- حجتالاسلام محمد عمومی
۶- حجتالاسلام مهدی سلیمانی تبار
۷- حجت الاسلام حمید الهیدوست
۸- آیتالله مرتضی مقتدایی
۹- حجتالاسلام محسن فقیهی
۱۰- حجتالاسلام عبدالامیر خطاط
۱۱- حجتالاسلام سید سعید حسینی
۱۲- حجتالاسلام سید محمدعلی فقیهی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
ثبت نام کلاس آموزشی برنامه نویسی #C
ویژه پسران کلاس هفتم و هشتم
شروع کلاس ها بلافاصله پس از تکمیل ظرفیت
جهت ثبت نام در ساعات ۱۴ الی ۲۲ باشماره ۰۹۱۳۸۱۸۸۹۲۴ تماس حاصل نمائید.
ظرفیت محدود
@kfemamzamani
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
ثبت نام کلاس آموزش مبانی کامپیوتر
ویژه عموم افراد در تمام رده های سنی
علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام در ساعات ۱۴ الی ۲۲ با شماره ۰۹۱۳۸۱۸۸۹۲۴ تماس حاصل نمایند.
@kfemamzamani
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
جمهوری اسلامی از منظر دشمنان
🇮🇷 #ایران_سربلند 🇮🇷
✍امروز خیلی از کارشناسان خارجی خواسته یا ناخواسته صحبت از پیشرفت های ایران می کنن چون موفقیت های ایران دیگه قابل انکار نیست
📡کارشناس من و تو میگه من معتقد نیستم از وقتی جمهوری اسلامی اومده، اوضاع ایران بدتر شده، بلکه در خیلی زمینه ها پیشرفت کرده.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=4111
🇮🇷
📡استاد علوم سیاسی دانشگاه لندن میگه ایران معادلات منطقه را به هم زده و اسرائیل را محاصره کرده...
اینم فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=1489
🇮🇷
📡اساتید مطرح دانشگاه های ترکیه میگن بعضی از پزشکان مهم ما تحصیل کرده ی دانشگاه های ایران هستن.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=4159
🇮🇷
📡کارشناس آمریکایی میگه ایران یک نسخه از ناتو را توی منطقه خودش ایجاد کرده.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=1477
🇮🇷
📡کارشناس بی بی سی میگه مواضع ایران درست بوده چون طی ۲۰ سال اخیر به همه ی کشورهای خاورمیانه حمله شده بجز ایران.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=3216
🇮🇷
📡مشاور امنیت ملی آمریکا به پیشرفت های علمی ایران اذعان می کنه و میگه جریان برعنداز، یک جریان آشفته هستند.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=3467
🇮🇷
📡مدیر تحقیقات انستیتو واشنگتن میگه اقتصاد ایران یک اقتصاد تنومنده و در فناوری های مختلف خیلی خوب دارن پیشرفت می کنن.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=3474
🇮🇷
📡رئیس سابق سازمان سیا میگه هرکس فکر می کنه حکومت ایران قراره نابود بشه، اشتباه فکر می کنه.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=3608
🇮🇷
📡کارشناس بی بی سی درباره پیشرفت های خیره کننده زنان بعد از انقلاب صحبت می کنه.
فیلم 👇
https://eftekhar1357.ir/?p=4194
🇮🇷
📡استاد دانشگاه دفاع ملی آمریکا میگه دانشگاه های ایران بهترین های خاورمیانه اند.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=4370
🇮🇷
📡بنیامین نتانیاهو میگه ایران درحال تبدیل شدن به یک امپراطوریه
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=1744
🇮🇷
📡مجری شبکه الجزیره میگه کشورهای عربی پیشرفت و دموکراسی را از جمهوری اسلامی ایران یاد بگیرن.
فیلم👇
https://eftekhar1357.ir/?p=4132
🇮🇷
🖌هرچی شتاب قطار رشد و پیشرفت ایران بیشتر میشه، دشمنان بیشتر به این قطار سنگ میزنن
✅همه ی پیشرفتها در سایه ی #حمایت_مردم_از_نظام بوده و اگه می بینین همیشه اخبار منفی توی کانال های ماهواره ای و فضای مجازی راجع به ایران منتشر میشه برای #کاستن_از_حمایت_مردم از نظام و آسیب پذیر کردن اونه...
#انتخابات
#حضور_شکوهمند
____________________________
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
💟 مردم عزیز #کهریزسنگ
✅تبلیغات خود را به ما بسپارید
🗓چیزی تا عید نمونده
✅ وسایل منزل ، خونه و ماشین هاتون را بیارید در این کانال #۲۴۰۰۰نفره بفروشید،بهترشو بخرید
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1654456349C149deec2bd
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۹ بهمن ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 29 January 2024
قمری: الإثنين، 17 رجب 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹مرگ مامون لعنة الله علیه، 218ه-ق
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️9 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️10 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️15 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️16 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــلام 🕊🌺
صبحتون بخیر
روزی بی نظیر🕊🌺
صبحی دلنشین
آرامشی عمیق 🕊🌺
لطف همیشگی خـدا
لبخندی از سرخوشبختی🕊🌺
آرزوی همیشگی ام بـرای شما🕊🌺
صبح دوشنبه تون بخیرو نیکی🕊🌺
https://eitaa.com/kahrizsang
۲ زمین لرزه مرز استان اصفهان و سمنان را لرزاند
🔹️مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان: ۲ زمین لرزه به بزرگی ۳.۴ و ۲.۹ ریشتر مرز استان اصفهان و سمنان را لرزاند.
🔹️با بررسیهای بعمل آمده خساراتی گزارش نشد.
fna.ir/3hoe4z
@isffarsna
حکم اعدام ۴ عضو تیم تروریستی موساد اجرا شد
🔹حکم اعدام ۴ عضو تیم عملیاتی سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی که سال گذشته و در جریان اجرای عملیات بمبگذاری در اصفهان دستگیر شدند، صبح امروز اجرا شد.
@TasnimNews
هدایت شده از خبرنگاران جوان🇮🇷 (کهریزسنگ)
#مراسم_عزاداری
منزلگه عشاق دل آگاه حسین است
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله حسین است
مکان وزمان:کهریزسنگ حسینیه چهارده معصوم
سه سنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
ساعت 19:30الی22:30
سخنران: شیخ عبدالحیدر نوری
روضه خوان: حاج منصور نیکخواه
مداح:کربلایی سید محسن فاطمی(از مشهد)
هیئت شاهزاده علی اکبر(علیه السلام)
پایگاه مقاومت بسیج شهید قاسمی
« ڪَِــاَِنَِاَِلَِ خَِبَِرَِیَِ ڪَِــهَِرَِیَِزَِسَِــَِنَِگَِــ. »
@kanal_kahrizsang_young_reporters
🔴 *شروع ثبت نام آزمون استخدام آموزش و پرورش از فردا*
🔹 ضمن آرزوی موفقیت به اطلاع می رسانیم؛
اطلاعیه اعلام تاریخ ثبت نام در آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش ویژه رشتههای شغلی آموزگاری، دبیری و هنرآموز سال 1403 منتشر شد.
✅ *شروع ثبتنام: از روز دوشنبه 1402/11/09
پایان ثبت نام: تا روز شنبه 1402/11/14*
🔹 آزمون رشتههای شغلی آموزگاری:
در روز جمعه 18 اسفندماه سال 1402
🔹 آزمون رشتههای شغلی دبيری و هنرآموز:
در روز جمعه 28 ارديبهشتماه سال 1403
@kahrizsang
#اطلاعیه
✍️به گزارش روابط عمومی فرمانداری، ملاقات مردمی فرماندار شهرستان نجف آباد جناب آقای موسی مباشری با مردم و مسولین جهت بررسی و پیگیری مشکلات مردم شهرستان ، روز دوشنبه ۹ بهمن ماه از ساعت ۸ صبح لغایت ۱۲ در محل فرمانداری برگزار میگردد.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯